بازگشت

چرا به جاي گفتگو و سخنراني و سمينار، عزاداري مي كنيم


آيا زنده نگهداشتن حادثه ي عاشورا منحصر به سينه زني و زنجيرزني است؟ چرا بايد تا نيمه شب به عزاداري پرداخت و كار خود را در بعضي از ايام، تعطيل و شهر را سياه پوش و هزينه ها صرف كرد؟ در حالي كه به روش گفتگو و سخنراني اگر اين بزرگداشت انجام شود، ضررهاي اقتصادي و انساني كمتري خواهد داشت؟! و اساسا چرا براي گريه كردن، بايد روضه خواني كرد و آيا اين اشكها و روضه ها، تأثيري هم دارد؟

پاسخ:

گذشته از پادش اخروي گريه ي بر مصائب اهل بيت عليهم السلام و مخصوصا سيدالشهداء عليه السلام كه در اين رابطه سفارشات زيادي از ناحيه ي معصومين عليهم السلام براي عزاداري و روضه خواني سيدالشهداء عليه السلام شده است، بي ترديد مسأله ي عزاداري بخصوص براي سالار شهيدان از افضل قربات است كه فلسفه هاي سازنده تربيتي متعددي دارد؛ من جمله:

1 - زنده نگهداشتن حماسه ي جاويد اباعبدالله عليه السلام و حفظ نهضت عاشورا.

2 - ايجاد روحيه ي انقلابي، منش آزادگي، شهادت طلبي، ايثار و حقيقت جويي در جامعه.


3 - پيوند عميق عاطفي بين امت و الگوهاي راستين.

4 - بسط و گسترش مجالس ديني در سطح وسيع و آشنا شدن توده ي مردم با شعائر و معارف اسلامي.

5 - پالايش روح و تزكيه ي نفس.

6 - ايجاد حس همدردي با مظلوم و همرزمي با ظلم.

در اين ميان تنها دو مورد را در سخنرانيها مي توان يافت: زنده نگهداشتن حماسه ي عاشورا و آشنائي مردم با معارف اسلامي.

از امام صادق عليه السلام نقل است كه در خصوص تشكيل مجالس روضه و ذكر مصيبت اباعبدالله الحسين عليه السلام، خطاب به فضيل - مداح اهل بيت - فرمودند: «اي فضيل! هر كس ما را ياد كند و يا ديگري ما را در پيش او ياد كند، و در اثر آن، قطره اي از اشك او جاري شود، خداوند وي را مي بخشد؛ هر چند اشتباهات زيادي داشته باشد». [1] و نيز از آن حضرت نقل است كه فرمودند:«هر كس در مورد جدم امام حسين عليه السلام، در مجلسي روضه بخواند و پنجاه نفر را بگرياند: بهشت براي او واجب است. حتي اگر... اقلا يك نفر را نيز بگرياند، بهشت بر او واجب است». [2] .

از امام رضا عليه السلام نيز نقل است كه در اين خصوص به دعبل خزائي فرمودند: «اين روزها - ايام محرم - روز مصيبت ما و شادي بني اميه است. هر كس بر مصيبت ما گريه كند و يا كسي را بگرياند، اجر او با خداست و در روز جزا، با ما اهل بيت محشور خواهد بود». [3] مسلما هر مسلمان پاك طينتي با يادآوري مصائب اباعبدالله عليه السلام و عظمتي كه آن حضرت با نهضت تاريخ ساز خود بوجود آورد، متأثر و متنبه مي شود و با جاري كردن اشك از ديدگان خود، پيوند خود را با امام شهيدان و پيام انقلاب او عميق تر مي بيند و


بي شك در نوع رفتار و نگرش او در جامعه تأثير مي گذارد.

مضافا بر اينكه مجالس روضه خواني نقش تذكر و يادآوري دارند، نه تلقين و گرياندن.

البته همانطور كه در سؤال مطرح شده است، بحث در مورد شخصيت سيدالشهداء عليه السلام تشكيل ميزگردها، سخنراني ها، كنفرانسها، نوشتن مقالات و اين قبيل امور فرهنگي و علمي و تحقيقاتي، بسيار مفيد و لازم است. و البته در جامعه ي ما نيز اين گونه كارها انجام مي شود و به لطف آن حضرت، بحث و گفتگو و تحقيقات زيادي پيرامون اين امر صورت گرفته و مي گيرد و مردم نيز به فراخور حال خود بهره مند مي شوند. اما آيا اين گونه فعاليت ها براي بهره برداري از حادثه ي عظيم عاشورا كافي است؟

مثلا يك خودرو براي حركت خود، به دو چيز نياز دارد: يكي وسيله اي كه بتواند «انرژي مكانيكي» توليد كند تا خودرو حركت كند؛ و ديگر «چراغ»، تا راه را بنماياند و خودرو داخل دست انداز و گودال نيفتد. اگر در محيط تاريكي، موتور خودرو خيلي خوب كار كند و انرژي مكانيكي هم توليد كند، اما مسير و راه را نبينيم، ممكن است با خطرات بسيار جدي روبرو شويم؛ يا احتمالا تصادفي رخ دهد كه به قيمت جان راننده و سرنشينان آن تمام شود.

همچنين است وجود انسان كه به دو عامل نيازمند است: عاملي كه بايد در درون ما باشد تا ما را برانگيزاند و به دنبال آن شور و شوقي نسبت به انجام آن كار پيدا كنيم. و ديگر اينكه بدانيم به چه دليل بايد اين كار را انجام دهيم؟ اين امور چه فايده اي براي انسان دارد؟ به عوامل نوع اول انگيزه هاي رواني مي گويند. سائقه، احساسات، تمايلات، گرايشها، غرائض و عواطف هم مي گويند. به عوامل نوع دوم هم، عوامل شناختي و معرفتي گفته مي شود. مجموع اين عوامل، حركت در انسان ايجاد مي كند.

مثلا اگر انسان بداند فلان ماده ي غذايي براي بدن او مفيد است، اما تا اشتها نداشته باشد و يا اشتهاي او تحريك نشود، به سراغ آن غذا نمي رود. مسايل اجتماعي و سياسي نيز همين گونه اند. هر چند شخص بداند كه فلان حركت اجتماعي خوب و مفيد است،


ولي تا انگيزه اي براي انجام آن حركت نداشته باشد، فعاليتي انجام نمي دهد.

ما بعد از اينكه دانستيم حركت سيدالشهداء عليه السلام چه نقش مهمي در اصلاح روند تاريخ و نماياندن راه سعادت به انسانها داشته است، متوجه خواهيم شد كه اين شناخت، بخودي خود موجب حركت نمي شود. زماني اين شناخت فايده دارد كه در ما انگيزه اي هم بوجود بيايد. و اين در جايي حاصل مي شود كه صحنه، بازسازي شده و انسان از نزديك به واقعه بنگرد. همه مي دانيم كه شنيدن با ديدن تفاوت بسياري دارد. به همين نسبت شناخت امام حسين عليه السلام و قيام او و حادثه ي عظيم عاشورا، غير از احساس همدردي و عزاداري و گريه كردن بر آن حضرت است. مجموع اين دو عامل، دلها را متوجه ي اباعبدالله عليه السلام و انقلاب او كرده و قلوب مستعد و آماده را ارشاد و راهنمايي مي كند. همينكه انسان صبح از خانه بيرون مي آيد و مي بيند شهر با پرچم ها، سياه پوش شده است، خود اين تغيير وضيعت، دلها را تكان مي دهد و منقلب مي كند. گرچه مردم مي دانند فردا محرم است، اما ديدن پرچمهاي سياه اثري را در دل آنها مي گذارد كه دانستن اين «فردا محرم است»، آن اثر را نمي گذارد. راه انداختن دسته هاي سينه زني با آن شور و حال خاص خود، مي تواند اثري داشته باشد، كه هيچ كار ديگري آن اثر را ندارد؛ لذا اينها اثري دارند كه دانستنيها و خواندنيها آن اثر را ندارند. [4] .

البته بر خلاف گمان برخي از مردم، اين قبيل عزاداري ها موجب نمي شود كه گناهان انسان گناهانش تماما بخشيده شود. و به قول استاد مطهري رضي الله عنه اينگونه نيست كه امام حسين عليه السلام سنگر گناهكاران بوده و كشته شدنش بخاطر اين باشد كه گنهكاران از عذاب الهي بيمه شوند و جوابگوي معصيت معصيت كاران باشد. [5] .



پاورقي

[1] قرب الاسناد، ص 26.

[2] کامل الزيارات، ص 105.

[3] جلاء العيون شبر ج 2، ص 52.

[4] با تغيير و تلخيص؛ برگرفته از آذرخشي ديگر از آسمان کربلا.

[5] حماسه‏ي حسيني ج 3، ص 256.