بازگشت

چرا امام حسين، از اعجاز و قدرت فوق العاده استفاده نكرد


چرا امام از قدرت فوق العاده ي خود براي پيروزي بر دشمن استفاده نكرد تا خود و اصحاب و خانواده اش از شهادت و اسارت مصون بمانند؟ مثلا حضرت مي توانست نفرين كند يا هنگامي كه جنيان آمدند و قصد كمك به آن حضرت را داشتند، ولي امام مانع شدند و يا موارد ديگر. مانند آنجا كه امام عليه السلام عبدالله حصين ازدي را نفرين كردند كه «خدايا! او را از تشنگي بميران» و حصين نيز هر چه آب مي خورد سيراب نمي شد تا اينكه به همين حالت جان داد [1] و يا ماجراي حفر چاه در روز هشتم محرم كه توسط امام در پشت خيمه ها نوزده گام به سمت قبله حفر شد، كه آب بيرون آمد و مشكها را پر كردند و همه سيراب شدند [2] . چرا امام در روزهاي ديگر چنين نكردند؟

پاسخ:

علت آن شايد اين بوده است كه حضرت مي خواستند به دشمنان و بلكه به بشريت


بفهمانند كه ما مي توانستيم با قدرتي كه خداوند به ما ارزاني داشته است، دشمن را به خاك مذلت بنشانيم، ولي خواست خداوند اين است كه امورات مهم و وقايع سرنوشت ساز، بطور طبيعي و با پيروي از قاعده و قانون و به اصطلاح سنت الهي بوده باشد، نه با جبر و تحميل. آنچه را كه در بعضي از موارد به صورت جبري و با استفاده از قدرت غيرعادي اتفاق افتاده است، تأثير مهمي بر سرنوشت و نتيجه ي عملي واقعه نداشته است وگرنه رخ نمي داد.

همچنين خود حضرت در هنگامي كه جنيان خواستار كمك و ياري آن حضرت بودند، به آنها فرمود: «به خدا قسم! قدرت ما براي كشتن آنها بيش از شما - جنيان - است، ولي نظر ما اين است كه بر همه اتمام حجت شود تا آنهايي كه هلاك مي شوند، با اختيار خود به هلاكت رسند و كساني كه به سعادت مي رسند نيز با اختيار خود بدان نائل شوند» [3] .

حال اگر امام، با جبر و تحميل و قدرت فوق العاده و نيز اعجاز، بر دشمن پيروز مي شد، آيا مي توانست براي ما الگو باشد؟ مي گفتيم كه ما هم اگر قدرت داشتيم، چنين مي كرديم. اما امام حسين عليه السلام مي خواستند علاوه بر اينكه دشمن و مردم به دست خودشان، مسيرشان را انتخاب كنند و در امتحان الهي، مجبور به كاري نباشند، قيامشان را همچون چراغي تا قيام قيامت فروزان نگهدارند تا در هر كجا و هر زمان كه جوامع انساني در انجام وظيفه ي خود متحير ماندند، با نور امام حسين عليه السلام هدايت شوند؛ لذا كسي كه فرمود: «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا»، بدون دليل اين سخن را نگفت. جريانات تاريخي هر روز تكرار مي شود. درست است كه روشها، تاكتيك ها و شعارها تغيير مي كند، اما جنگ حق و باطل هميشه خواهد بود. هميشه هستند كساني كه مي خواهند دين بماند و كساني كه قصد براندازي دين را دارند. [4] . لذا امام حسين عليه السلام بايد


از روشي استفاده مي كرد كه بتواند براي هميشه و براي همگان قابل استناد باشد. و آن راهي نبود جز مخالفت با بدعت ها و كارشكني ها، حتي به قيمت جان انسان و اسارت عزيزان؛ آنهم با اختيار، نه زور و اجبار.

نكته ي ديگر آنكه در زمان امام، كشته شدن يزيد و يزيدان مطرح نبود، بلكه حفظ اسلام مطرح بود. چرا كه ممكن است در اينگونه مباحث گفته شود: امام بجاي به خطر انداختن جان خود و اطرافيانش، يزيد و نمايندگان او را به درك واصل مي كرد، تا اسلام حفظ شود. ولي بايد توجه داشت كه پيكر اسلام در اثر ضرباتي كه بعد از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم توسط خلفاي سه گانه و معاويه و يزيد به آن وارد شده بود، در حال از بين رفتن بود. در اينجا نيز مناسب بود همانند جايي كه انسان با دادن خون، جان انسانها را نجات مي دهد، براي نجات اسلام نيز خون بدهد و درخت اسلام را جاني تازه بخشد. و چه خوني بهتر از خون حسين بن علي عليه السلام؟ لذا امام خود و يارانش به شهادت رسيدند، ولي تا قيام قيامت درس دينداري آموختند و اسلام را بار ديگر احياء نمودند.



پاورقي

[1] ارشاد شيخ مفيد ج 2، ص 86 - تاريخ طبري ج 6، ص 220 - کامل ابن‏اثير ج 4، ص 53.

[2] وقايع الايام، ص 275 - مقتل الحسين خوارزمي ج 1، ص 244.

[3] لهوف، (چاپ 1377)، ص 85.

[4] اگر روزي گفته بودند بني‏هاشم با سلطنت بازي کردند (اعلام النساء ج 2، ص 95 - مناقب خوارزمي، ص 64 - شرح نهج‏البلاغه‏ي ابن ابي‏الحديد ج 47 ص 72). امروز مي‏گويند ولايت فقيه قدرت فسادآور است. (پيام هامون، دي 77) و مشروعيت الهي ندارد. (ماهنامه‏ي پيام هاجر، شهريور 77 - هفته‏نامه‏ي آبان، 31 / 5 / 77 - روزنامه‏ي همشهري، 26 / 7 / 77). بايد توجه داشت که حوادث تاريخي، هر زمان به شکلي تکرار مي‏شود. مگر نگفتند که احکام اجتماعي قرآن قابل تغيير است؟ (به نقل از روزنامه‏ي کيهان، 31 / 1 / 79). يعني تاريخ مصرف احکام اسلام گذشته است؟ مگر نگفتند که اگر آزادي نباشد، اسلام از بين مي‏رود؟ (روزنامه‏ي سلام، 6 / 4 / 77). مگر نگفتند که مشکل ما در مدرن شدن جامعه، وجود خداست؟ (به نقل از هفته‏نامه‏ي يالثارت، 4 / 3 / 79). مگر نگفتند که انسان خداست و اين يک حقيقت محض است؟! (همان، ش 89). اين سخنان به چه معناست؟ آيا حتما بايد کسي که نامش يزيد است، چنين سخناني گفته باشد تا بشود يزيد؟!