بازگشت

علت عدم همراهي عده اي از بني هاشم با امام حسين چه بود


چرا محمد بن حنفيه برادر امام حسين عليه السلام، همراه حضرت به كربلا نيامد و در قيام آن حضرت شركت نكرد؟ همچنين عبدالله جعفر، ابن عباس، ميثم تمار و مختار و ساير ياران وفادار علي عليه السلام در آن زمان كجا بودند؟

پاسخ:

محمد بن حنفيه از فرزندان اميرالمؤمنين عليه السلام است و «حنفيه» لقب مادر اوست. از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل است كه فرمودند:«محمدها ابا دارند از اينكه خدا عصيان شود». سؤال شد اينها كيانند؟ فرمود: «محمد بن جعفر، محمد بن ابي بكر، محمد بن ابي خذيفه و محمد بن اميرالمؤمنين ابن حنفيه».

اما عدم همراهي او با امام حسين عليه السلام شايد به جهت معذور بودن ايشان بوده باشد. علامه مامقاني گفته است: محمد بن حنفيه و عبدالله بن جعفر - همسر حضرت زينب عليهاالسلام - و امثال آنها جلالت و شأنشان بالاتر از آن است كه اعتقاد بر خلاف حق داشته باشند. [1] و نيز گفته اند كه امام حسين عليه السلام از او و خيرخواهي اش در نرفتن به كوفه سپاسگزاري


كرده و او را بعنوان جانشين در مدينه گذاشت و وصيتنامه ي الهي و سياسي خود را به او مرحمت كرد و افزود: «تو چشم و گوش من در مدينه باش و تمام گزارشات را به من برسان» [2] . و بدين وسيله اجازه داد كه فعلا محمد بن حنفيه از كاروان كربلا استثنا شود.

علامه ي حلي رضي الله عنه نقل مي كنند كه محمد بن حنفيه شديدا بيمار بود [3] و ظاهرا به جهت همان عارضه ي شديد بود كه نتوانست به همراه امام به سوي عراق حركت كند. بعد از واقعه ي كربلا نيز كسالت وي برطرف نگرديد و بستري بود. [4] .

عبدالله بن جعفر - همسر زينب كبري عليهاالسلام - نيز از كساني بود كه نتوانست در قيام مقدس اباعبدالله عليه السلام شركت كند.

هنگام حركت امام حسين عليه السلام از مدينه، عبدالله جعفر مريض بود. او به امام نامه نوشت كه فريب كوفيان را نخور. امام حسين عليه السلام در جواب وي نوشت: «چنانچه در لانه ي جنبندگان بيابان نيز مخفي شوم، بني اميه مرا بيرون آورده و خواهند كشت». [5] .

حركت امام از مكه، در ايام حج بود و عبدالله جعفر به هر زحمتي خود را براي مراسم حج آماده كرده بود. ناگاه امام عازم عراق شد و عبدالله آگاه شد. مجددا براي امام نامه نوشت و از حضرت خواست تا از اين سفر منصرف گردد. اين نامه توسط عون و محمد - دو فرزندش - به امام رسانده شد؛ كه خود اين دو در ركاب امام شمشير زدند و به شهادت رسيدند.

عبدالله امان نامه اي از فرماندار مكه - عمرو بن سعيد - گرفت و خواهان مراجعت حضرت به مكه شد، ولي حضرت نپذيرفت و عبدالله نيز با اجازه آن بزرگوار مراجعت نمود. [6] .


وي بعد از شنيدن خبر شهادت امام و يارانشان گفت: من اگر خود سالم بودم، مواسات نموده و جانم را فداي او مي كردم. من افتخار مي كنم كه اگر خود توفيق شهادت در حضور او را نداشتم، اقلا فرزندانم چنين توفيقي را كسب كرده اند. [7] .

ابن عباس نيز در گفتاري به امام فرمود: فدايت شوم! مثل اينكه نظر شما اين است كه تو را كمك كنم. بخدا قسم! اگر من هر چه در توان دارم همه را از دست دهم، باز يك دهم از حق تو را ادا نكرده ام؛ اينك من در اختيار شما هستم، هر چه امر بفرماييد.

بعد از مدتي گفتگو، حضرت رو به ابن عباس كرده و فرمودند: «تو پسرعموي پدرم هستي، پيوسته در كارهاي خير شركت مي كردي. مشاور پدرم بودي. حالا كه به مدينه مي روي سعي كن اخبار و گزارشات لازم را به من برساني، فعلا من در كنار بيت خدا هستم». [8] .

امام در اين گفتگو اجازه مي دهد ابن عباس به مدينه رود و گزارشات لازم را برساند. در خصوص ديگر ياران وفادار اميرالمؤمنين عليه السلام مانند ميثم تمار و مختار - كه بعد از حادثه ي كربلا قيام كرد - اينكه اين دو بزرگوار در همان سال، در زندان عبيدالله بسر مي بردند. مختار به اين دليل كه مسلم بن عقيل فرستاده امام را در خانه ي خود جاي داده بود، تازيانه خورده و زنداني شده بود كه بعد از حادثه ي كربلا از زندان رها مي شود. ميثم تمار به شهادت مي رسد.

در اين ميان، افرادي نيز معتقد بودند كه چون ياران امام از قبل مشخص هستند و ما داخل در ياران حقيقي آنها نيستيم و اين افتخار را نداريم، از شركت در قيام خودداري كردند!

خلاصه ي دلائل افرادي كه با امام نيامدند:

1 - مريضي و بيماري و ناتواني جسماني.

2 - مأموريت از طرف خود امام براي گزارشات و غيره.


3 - اسارت در بند دشمن و عدم آزادي براي حمايت و ياري امام حسين عليه السلام.

4 - عمدتا نداشتن توفيق شهادت در حضور امام حسين عليه السلام.



پاورقي

[1] تنقيح المقال ج 3، ص 112.

[2] بحارالأنوار، ج 44، ص 329.

[3] سفينة البحار ج 1، ص 322.

[4] الدمعة السابکة ج 5، ص 164.

[5] طبري ج 6، ص 201 - الفتوح ج 5، ص 185.

[6] کامل ابن‏اثير ج 4، ص 40.

[7] همان، ص 89؛ همچنين بحارالأنوار، ج 45، ص 122 - امالي شيخ طوسي ج 1، ص 88.

[8] موسوعة کلمات الامام الحسين عليه‏السلام، ص 306 الي 309 - مقتل خوارزمي ج 1، ص 19 - الفتوح ج 5، ص 136.