بازگشت

چگونه كوفيان شخصيت برجسته ي حسين بن علي را ناديده گرفتند


ترديدي نيست كه شخصيت امام حسين عليه السلام، هم از نظر نسب و هم از نظر فضائل شخصي، ممتاز و كم نظير است و احاديث فراواني از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم در فضيلت آن حضرت وارد شده است. اما چگونه چنين شخصيتي را با آن وضع ناجوانمردانه به قتل رسانيده و اهل بيت او را اسير نمودند؟

پاسخ:

همانطور كه مكررا بيان شده است، عوامل و زمينه هاي مختلفي موجب وقوع حادثه ي عاشورا شد. عمده ي آنچه موجب شهادت امام و يارانش شد، تبليغ، تهديد و تطميع بود. يكي از ابعاد اين مسأله - يعني شهادت امام بدست مسلمانان - اين بود كه نخست امام را مرتد و خارجي معرفي كردند و سپس دست به چنين جنايتي زدند. يعني اول مرتد بودن او را ثابت پنداشتند و بعد به اجراي حكم مرتد اقدام كردند. مانند آنجا كه براي توجيه غيبت كسي، اول نامسلماني او را ثابت مي كنند و بعد از آن غيبتش را جايز مي شمارند. نمونه هاي آن، بارز و فراوان است. پيرامون معرفي چهره ي حسين بن علي عليه السلام از سوي دشمنان، موارد فراواني را مي توان برشمرد، كه به بعضي از آنها اشاره مي كنيم:

- شريح قاضي، بعنوان قاضي القضاة كوفه از سوي عمر بن خطاب منصوب گشت و


جايگاه خوبي يافت. مورد اعتماد مردم و محبوب آنان قرار گرفت و چون فريب خورد و حيله ي تطميع از سوي ابن زياد در وي اثر گذاشت، نه تنها با يك امضاء قتل امام حسين عليه السلام را امضاء كرد، بلكه با آن امضاء مسير انسانيت و حكومت را تغيير داد و آن آثار شوم را تا روز رستاخيز پذيرفت. شريح در حكم خود نوشت كه حسين از حد خود خارج شده و قتل او واجب است! سپس اين حكم به مردم ابلاغ شد و تبليغ مستمر در خطابه ها صورت پذيرفت؛ عوام هم به اين نتيجه رسيدند كه حسين واجب القتل است. و لذا حضرت در هر فرصتي به سخنان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم استناد مي كرد و خود را معرفي مي نمود.

- عمر سعد بعد از نماز عصر، در روز تاسوعا خطاب به سربازان گفت: اي سپاه خدا! براي جنگ با حسين سوار گرديد، مژده باد بر شما بهشت برين. [1] .

- سپاه دشمن در صبح عاشورا، هنگام برخورد با شعله هاي آتشيني كه در پشت خيمه ها جهت جلوگيري از تعرض به اهل حرم ترتيب داده شده بود، خطاب به امام چنين گفت: اي حسين! پيش از عالم آخرت در دنيا نيز براي آتش عجله نمودي! [2] .

- چون فرماندهان سپاه ابن سعد مقاومت اصحاب امام را ديدند و نگران سربازان كوفه گشتند، از ميان آنان فرمانده طرف راست - عمرو بن حجاج - ندا در داد: اي مردم كوفه! با وحدت و همدلي از فرماندهان خود پيروي كنيد و در كشتن كساني كه از دين خدا خارج گشته و با امام زمان - يزيد بن معاويه - مخالفت نمودند، شك و ترديد به خود راه ندهيد. [3] .

- روز عاشورا كه ابوثمامه ي صائدي نماز ظهر را به امام يادآورد شد و گفت كه مي خواهم نماز ظهر را با شما بخوانم و حضرت او را دعا فرمود و با گروهي به نماز ايستاد، حصين بن نمير تميمي فرياد زد: - چون از دين خارج شده و مسلمان نيستيد - نماز شما قبول


نيست [4] .

- عصر عاشورا هنگامي كه امام زخمهاي زيادي برداشتند و به نقلي خطاب به دشمن فرمود: «جگرم از تشنگي سوخت، به من آب دهيد»، در جواب گفتند: تو بر آب وارد نگردي تا داخل آتش ابدي شوي! [5] .

- از نافع بن هلال نقل است كه وقتي شمر تصميم به قتل امام گرفت، آنحضرت درخواست آب كرد، ولي از سپاه عمرسعد فردي داد زد: اي حسين از آب نخواهي چشيد تا وارد جهنم گردي و از آب كثيف آن بياشامي. [6] .

- بعد از شهادت امام حسين عليه السلام و يارانشان، آنان را بدون كفن و دفن رها كردند و اين بدان معنا بود كه دشمن آنها را مسلمان نمي دانست تا بخواهد دفنشان كند. امام سجاد عليه السلام خود بعد از ديدن اين صحنه فرمودند: «چگونه ناراحت نباشم و زاري نكنم، با اينكه مي بينم... هيچ انساني براي اجساد آنان حرمتي قائل نيست. مثل اينكه آنان را از كفار ديلم يا خزر مي دانند». [7] .

- هنگامي كه اهل بيت عليهم السلام را اسير گرفتند، با وضع نامناسب مانند اسيران غيرمسلمان حركت دادند و لباس و حجاب آنان را ناديده گرفتند و با آنان مانند اسير خارجي - يعني خارج از دين - رفتار نمودند. [8] .

اينها همه نشاندهنده ي اين است كه افرادي كه در مقابل امام و يارانشان قرار گرفته بودند، كساني بودند كه خود را مسلمان مي پنداشتند و امام و يارانشان را غيرمسلمان؛ هر چند فرزند پيامبر باشند. يعني با اين ديد دست به چنين جنايت عظيمي زدند، نه اينكه آنها مي دانستند حسين بن علي مسلمان و شيعه ي واقعي است و اهل بيت او بهترين افراد


روي زمين بشمار مي روند. آنها چنين چيزي را قبول نداشتند تا بخواهند حقوق آنان را رعايت كنند و آن حادثه ي عظيم را نيافرينند.



پاورقي

[1] بحارالأنوار، ج 44، ص 391.

[2] تاريخ طبري ج 6، ص 228 - بحارالأنوار، ج 45، ص 15 - کامل ابن‏اثير ج 4، ص 66 - موسوعة کلمات الامام الحسين عليه‏السلام، ص 393.

[3] کامل ابن‏اثير ج 4، ص 67 - بحارالأنوار، ج 45، ص 19.

[4] تاريخ طبري ج 6، ص 237 - بحارالأنوار، ج 45، ص 21.

[5] بحارالأنوار، ج 45، ص 51.

[6] همان، ص 57.

[7] نفس المهموم، ص 242.

[8] تذکرة الخواص، ص 146.