بازگشت

بقاياي اسلام، مرهون عملكرد اميرالمؤمنين


اگر ما امروز با حقيقت اسلام آشنا هستيم، و ريزه خوار مكتب تشيع هستيم، به بركت عدالت و صبر و رفتار الهي اميرالمؤمنين عليه السلام است. درست است كه علي عليه السلام موفق به شكست و از بين بردن معاويه نشد، اما اين فكر و برنامه را به ما رساند كه سياسيت اسلام و اقتضاي مسلماني و شيعگي، همين عمل است. اسلام به كسي اجازه نمي دهد بر سر اصول و مباني دين معامله كند. ممكن است مصالح شخصي در راه اسلام فدا شود و يا مصالح جزئي، فداي مصالح كلي شود، اما مباني و اصول هرگز؛ حتي به اندازه ي سر سوزن نبايد به آن خدشه وارد شود.

اگر علي عليه السلام اينگونه عمل نكرده بود، ما از كجا مي دانستيم كه اسلام هم براي حكومت طرحي دارد و اجازه نمي دهد دموكراسي غربي در كشور اسلامي، بجاي شيوه هاي علوي و نبوي حاكم بشود؟ از كجا مي دانستيم كه بايد در مقابل زياده خواهان ايستادگي كرد و احكام نوراني اسلام به هر قيمتي كه شده، بايد اجرا گردد؟

وقتي مردم با علي عليه السلام بيعت كردند، عده اي از او خواستند به همان شيوه ي خلفاي پيشين عمل كند، مگر خلفاء مسلمان نبودند؟ مگر جانشين پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم نبودند؟ مگر ابوبكر پدرزن پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نبود؟ مگر مسلمانان با آنان بيعت نكرده بودند؟ شما نيز همانگونه كه آنها رفتار كردند، عمل كنيد. اما حضرت علي عليه السلام فرمود: من چنين نمي كنم. اگر مي خواهيد با من بيعت كنيد، بدانيد كه من طبق كتاب و سنت و سيره ي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عمل خواهم كرد. در موردي كه حكم خدا ثابت است، به نظر شما كاري ندارم، حتي اگر همه ي شما نيز مخالفت كنيد، آنچه حكم خداست را حتما اجرا مي كنم.

اينگونه روش و منش، هرگز با اصول دموكراسي مطابقت ندارد. اگر علي عليه السلام اينگونه رفتار نكرده بود، ما امروز نمي توانستيم بگوييم اسلام نظام حكومتي خاصي دارد. مباني و اصولي دارد كه بايد اجرا شود. كه در غير اين صورت، اسلام ديني شناور و تابع سليقه ها و قرائت هاي مختلف مي شد. قرائتي از خليفه ي اول، قرائتي از خليفه ي دوم، و قرائت سومي هم از علي عليه السلام. بين قرائت ها چه تفاوتي است؟ ما چگونه مي توانستيم ادعا كنيم قرائت علي عليه السلام درست است و قرائت هاي ديگر، محل اشكال و تأمل است؟ و


اصولا بر چه اساسي ممكن بود بگوييم قرائت معصوم عليه السلام از اسلام را كه همه بايد آن را بپذيرند، در اختيار داريم؟ جز با عملكرد كسي چون علي عليه السلام؟ جز با كياست و مجاهدتها و خون دل خوردنهاي شخصيت ممتازي چون علي عليه السلام؟ اگر علي عليه السلام هم مي آمد و روش خلفاي گذشته را عمل مي كرد، چه تفاوتي بين عملكرد آنها بود؟ با چه ميزان و مبنايي تشخيص مي داديم كه يكي از اين رفتارها منطبق با رأي معصوم عليه السلام و بقيه مبتني بر رأي غيرمعصوم بوده است؟ چگونه متوجه مي شديم يك مورد از آنها صحيح و مابقي اشتباه بوده است؟

مگر نه اينكه گفته شده «الصلح خير» [1] ؟ پس از آنجا كه اسلام دين رأفت، رحمت، صلح، لبخند و سازش است، پس علي عليه السلام در اينكه با اصحاب جمل، نهروان و صفين جنگيد، - نعوذ بالله - اشتباه كرد! چرا كه حضرت در مدت 4 سال و 9 ماه خلافتش، دائما در حال جنگ بود، پس قرائت و روش علي عليه السلام در كشورداري صحيح نبود! ولي علي عليه السلام به حكومت و قدرت از منظري ديگر مي نگريست، لذا رفتار او ملهم از قرآن و سنت و اجتهاد صحيح بود و برنامه هاي او اصولي، ريشه دار و درازمدت بود و او اين طرح را براي دنياي اسلام ريخت. تا همه ي مردم در همه ي زمانها با رجوع به آن وظايف خود را انجام دهند و مردم، حاكمان فاسد را از صالح تشخيص دهند. از همين رو علي ميزان است. او اسلامي را به مسلمانان معرفي كرد كه طرفدار عدالت و صلح و معنويت است. اگر عدالت با صلح و سازش و سخنراني بدست آيد، نبايد به كسي كوچكترين اهانت و تعرضي بشود. قطره ي خوني نبايد ريخته شود. علي عليه السلام همان وجودي است كه وقتي شنيد يك خلخال از پاي دختري يهودي يا زرتشتي كشيدند، فرمود: «اگر مسلمان از اين غصه جان داده و دق كند، سزاوار است» [2] علي عليه السلام حاضر نمي شد خلخالي از پاي يك دختر يهودي كشيده شود، حال آيا چنين كسي مي پذيرد بدون دليل 70000 نفر را از دم تيغ بگذراند؟ اگر من و شما در آن زمان با طرز فكر مدرن امروزي بوديم، درباره ي علي عليه السلام چه


قضاوتي داشتيم؟ لذا علي عليه السلام حاضر نشد لحظه اي از حكومتش بدون رضاي خداوند و تضييع حق كسي بگذرد، چه رسد به اينكه بخواهد عده اي را بخاطر فتنه اي كه قرار است بپا كنند و هنوز اتفاق نيفتاده است، راضي كند و از در سازش با آنها معامله كند. [3] حساسيتي كه اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به بيت المال داشت، زبانزد خاص و عام است. كسي كه حتي اگر برادرش اندكي بيشتر گندم از بيت المال طلب مي كرد، پاسخ او را با آهن گداخته مي داد، حضرت علي عليه السلام بود. ببينيد تفاوت رفتار علي عليه السلام با عمر و ابوبكر و عثمان كه گويا كشور و بيت المال را ملك خود مي دانستند و هر طور كه مي خواستند در آن تصرف مي كردند، از كجا تا به كجاست؟

لذا دشمن مهلت نداد تا بار ديگر حكومت بدست ائمه ي معصومين عليهم السلام بيفتد. همه ي امامان ما اگر رخصت حكومت مي يافتند، همانند علي بن ابيطالب عليه السلام رفتار مي كردند. اما دشمن چون مي دانست، چنين مهلتي نداد. اندك مهلتي هم كه مأمون به امام رضا عليه السلام داد، به ضرر مأمون تمام شد. مأمون گمان مي كرد با كشيدن امام به صحنه ي سياست و خلافت نامشروعش، و نيز با كشاندن امام به صحنه ي انديشه و به اصطلاح امروز پلوراليسم ديني، مي تواند حضرت را شكست عقيدتي دهد و از ميدان بدر كند. اما هر كاري كه كرد شكست خورد. بي جهت نبود كه حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به حضرت رضا عليه السلام در هشت نسل بعد از خود، لقب «عالم آل محمد» دادند. مأمون وقتي ديد هر كاري كه مي كند به نفع حضرت تمام مي شود، اقدام به شهادت امام رضا عليه السلام كرد. كه باز هم به نفع امام و عليه خود او تمام شد.

دشمني ها و كارشكني ها و مخالفت هايي كه در زمان غيبت كبري در مورد انقلاب اسلامي ايران و رهبري مقتدر آن صورت مي گيرد، نيز ادامه ي سياست معاويه است. اما سرانجام حكومت اسلامي جهاني خواهد شد و بدست حضرت مهدي (عج) روش و منش اميرالمؤمنين عليه السلام در حكومت و كشورداري به اجرا درخواهد آمد. هر چند در نظام فعلي، در برخي از موارد ضعفها و سستي هايي را شاهديم، اما نمي توان گفت كه اين نظام


بدتر از نظام سابق است يا اينكه اصلا كاري نشده است و انقلاب و دفاع مقدس بي فايده ي بوده است. به شهادت آنهايي كه در دوران انقلاب بوده اند و سالهاي قبل از آن را بياد دارند، در همين مملكت امام زمان (عج) روزگاري بود كه انسان نمي توانست در خيابان با خيال آسوده چشمش را باز كند و راه برود؛ چرا كه هر طرف را كه نگاه مي كرد، گناه مي باريد. در يك مسيري كه انسان راه مي رفت، كمتر جايي بود كه صداي موسيقي مبتذل بگوش نرسد. مغازه هاي مشروب فروشي و قماربازي و كاباره هاي مضر از كتابفروشي ها و بعضي از مشاغل سالم و مفيد بيشتر بود و براحتي و وفور در سطح شهر يافت مي شد. اما امروز الحمدلله به بركت همين نظام اسلامي و انقلابي كه امام راحل با حمايت مردم ايجاد كرد، بساط فساد و هرزگي و سلطنت برچيده شد و بجاي آن رهبري مخلص و متعهد با قانوني اسلامي و اساسي روي كار آمد. اگر در قبل از انقلاب به سختي مي شد حتي براي تحصيل كرده ها تجويد حمد و سوره را آموخت و بين «سين و صاد» فرق گذاشت، اما اكنون به بركت مقام ولي امر مسلمين در كشور ما، احياي سنت قرائت و حفظ قرآن صورت گرفته است و دختر يا پسر بچه اي كه هنوز نمي تواند درست كلمات را ادا كند، حافظ ثلث قرآن يا حتي كل قرآن است؛ آنهم به لهجه ي عربي فصيح و قرائت صحيح با رعايت قواعد تجويد. آيا اين مايه ي افتخار ما نيست؟ آيا نبايد به كسي كه چنين سنتي را نهاده است، احترام گذاشت؟ مسلما احترام به چنين كسي، احترام به خدا و قرآن است و لذا ما نبايد در اين راه كوتاهي كنيم. همواره بايد نعمتها را سپاس گفت، چرا كه در غير اين صورت به فرموده ي خداوند كفران نعمت، موجب سلب آن نعمت مي گردد. اينگونه نباشد كه چشمانمان را ببنديم و فقط كمبودهاي اقتصادي و اخلاقي و فرهنگي را ببينيم.



پاورقي

[1] نساء / 128.

[2] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 27.

[3] آذرخشي ديگر از آسمان کربلا، ص 75.