بازگشت

علت حركت امام به سمت كربلا


اشاره كرديم كه امام حسين عليه السلام پس از دريافت نامه ي مسلم، به سرعت از مكه خارج شد و به طرف كوفه به راه افتاد. اين حركت تا قبل از رسيدن شهادت مسلم همچنان ادامه داشت. اما هنگامي كه خبر شهادت مسلم رسيد، حركت كاروان سست و صحبتهايي بين امام و اهل بيت عليهم السلام و ياران حضرت رد و بدل مي شد. گفته اند كه امام قصد بازگشت داشت، اما برادران مسلم حاضر نشدند و گفتند كه براي گرفتن انتقام خون برادر بايد مسير را ادامه داد. [1] بر فرض كه چنين بوده باشد،


برادران مسلم قطعا اميد پيروزي داشته اند، چون عاقلانه نيست كه بپذيريم آنها با يقين به شكست، باز در فكر انتقام خون برادر بوده اند. اضافه بر پيروزي سياسي، امر ديگري نيز بود و آن اينكه بالاخره مي بايست امام حسين عليه السلام موضعي در برابر يزيد اتخاذ مي كرد، ولو آن موضع «شهادت» باشد. شهادتي كه از نظر او، محكوميت يزيد را نشان بدهد. عده اي نيز گفتند: شما همچون مسلم نيستيد، اگر مردم كوفه شما را ببينند، همه بسوي شما خواهند آمد. [2] منظورشان اين بود كه شايد مسلم به هر دليلي نتوانسته است مردم را جذب كند، اما شخصيت شما جذبه ي ديگري دارد. اين كلام در موقعيتي كه امام قرار داشت، با توجه به نامه ها و درخواستهاي ده ساله ي مردم كوفه، بعيد نمي نمود. از اين رو امام پذيرفت و به راه ادامه داد.

نخستين برخورد امام با سپاه عراق، برخورد با سپاه 1000 نفري حر بود. وظيفه ي حر اين بود كه امام را به كوفه ببرد و بخصوص اجازه ي بازگشت به او ندهد.

آمدن حر و سپاهيانش و آمدن سپاه 4000 نفري به قادسيه و اخبار كوفه، امام را بر آن داشت تا از رفتن به كوفه صرفنظر كند، اما حر مانع شد. وظيفه ي او بردن امام به سمت كوفه بود. امام نيز از اين كار خودداري مي كرد. حر براي جلوگيري از درگيري - كه بدان تكليفي نداشت - حاضر شد سپاه امام به طرف كربلا برود. به سوي سرزميني خشك؛ نه بازگشت به حجاز و نه راه كوفه. [3] .

امام پيشنهاد بازگشت را در زمان برخورد با حر [4] و ابن سعد [5] مطرح كرد. بارها فرمود كه «اگر علاقه اي به من داريد، اجازه دهيد به سرزمين امن - مكه - بازگردم». [6] به طور


مستند از عقبة بن سمعان نقل شده است كه گفت: من در همه ي مراحل به همراه حسين بن علي عليه السلام بودم. بر خلاف آنچه عده اي مي گويند، در هيچ مرحله اي آن حضرت نخواست كه با يزيد بيعت كند. آن حضرت فقط گفت: «اجازه دهيد به محلي كه از آنجا آمدم بازگردم. يا اجازه دهيد در سرزمين وسيع خدا بگردم و ببينم كار اين مردم به كجا خاتمه خواهد يافت» [7] طبيعي است كه امام همه ي اين آوارگيها را به علت عدم بيعت با يزيد، تحمل مي كرد.

در منطقه ي عذيب، طرماح بن عدي از امام خواست تا راهي جبال طي شوند. اما سايه ي سپاه حر مانع از پذيرش خواست او شد. [8] تا اينكه به نينوا رسيدند. در اين منطقه بود كه ابن زياد به حر دستور داد امام را در بيابان خشك و بي آب و علف نگهدارد. [9] در اين نقطه چند تن از شيعيان كوفه توانستند خود را به امام برسانند و علي رغم مخالفت حر، به سپاه امام بپيوندند. [10] .

فرداي روز ورود امام به كربلا، سپاهيان ابن زياد بتدريج در اين سرزمين اجتماع كردند. ابن زياد اصرار داشت تا تمامي كوفيان در اين جريان حضور داشته باشند. چنين ساسيتي براي آن بود كه در آينده از متهم شدن بعضي قبائل جلوگيري كرده و دست همه را به خون حسين عليه السلام آغشته سازد. بعلاوه مي توانست مانعي در شركت كوفيان در حمايت از قيامهاي علويان باشد. [11] كه توضيع و تفصيل ساير وقايع و اتفاقاتي كه رخ داد، در فصل دوم گذشت.



پاورقي

[1] انساب الاشراف ج 3، ص 168 - تاريخ طبري ج 4، ص 292 - ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام، ابن‏سعد، ص 176 - الامامة و السياسة ج 2، ص 6.

[2] تاريخ طبري، ج 4، ص 300 - کامل ابن‏اثير ج 4، ص 42.

[3] ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام، ابن‏سعد، ص 250 - الفتوح ج 5، ص 141.

[4] الفتوح ج 5، ص 135.

[5] همان، ص 155.

[6] تاريخ طبري ج 4، ص 323.

[7] کامل ابن‏اثير ج 4، ص 54.

[8] تاريخ طبري ج 4، ص 307.

[9] انساب الاشراف ج 3، ص 176.

[10] همان، ص 172.

[11] با تغيير و تلخيص، برگرفته از حيات فکري و سياسي امامان شيعه.