بازگشت

علت خروج از مكه و حركت به سمت كوفه


از نكاتي كه امام حسين عليه السلام در موارد متعدد بدان اشاره فرموده، اين است كه يزيد و عمالش اجازه ادامه ي حيات را در مكه به او نخواهند داد و به هر صورت او را به قتل خواهند رساند.

امام در برابر اعتراض ابن عباس فرمود: «اينكه دو وجب دورتر از مكه كشته شوم، بهتر از آن است كه يك وجب دورتر كشته شوم» [1] . اين نكته علاوه بر اشاره به حفظ حرمت مكه، به اين نكته نيز توجه مي دارد كه جان امام در خطر است و حضرت بايد در اين باره اقدامي كند.

امام در برابر اعتراض ابن عمر فرمود: «اين گروه مرا رها نخواهند كرد... آنها اصرار دارند تا من بيعت كنم و من نمي خواهم چنين كنم. بنابراين آنها مرا خواهند كشت» [2] .

حضرت در جايي ديگر فرمودند: «اگر در سوراخ جانوران بيابان نيز پنهان شوم، مرا بيرون آورده و به قتل خواهند رساند» [3] .

اين نقلها شاهد صدق اين گفته است كه به هر حال آنها تصميم بر قتل امام داشتند. حال كه قرار شد آن حضرت از مكه خارج شود، كدامين نقطه مي بايست انتخاب مي شد؟

تنها عراق كه كانون شيعيان امام بود، مي توانست مورد توجه قرار گيرد. اين منطقه از جهات ديگري نيز از شام متنفر بود. درخواست كوفه از امام اين احتمال را تقويت كرد و با اوج گرفتن اين دعوت، درصد احتمال پيروزي رو به فزوني نهاد.


در فاصله ي ماه شعبان تا ذي الحجة كه امام در مكه بود، نامه هاي مكرري از عراق به دست او رسيد. در بسياري از موارد وقتي اعتراض به رفتن مي شد، امام مسأله ي نامه ها را مطرح مي كرد.

هنگامي كه امام در برابر حر رسيد، همين نامه ها را دليل آمدن خود ذكر كرد. [4] زماني كه عمر بن سعد علت آمدن امام به عراق را جويا شد، پاسخ همان نامه ها بود. وقتي بجير بن شداد از علت رفتن پرسيد، امام فرمود: «اينها نامه هاي بزرگان اين شهر است. [5] صبح عاشورا نيز علت آمدن را نامه ها ذكر كرد. [6] به عبدالله بن عمر نيز نامه ها را نشان داد [7] همه جا در برابر اعتراضات مي فرمود: «خورجين اسبم پر از نامه هاي آنان است». [8] .

اين دعوت گسترده، جدي به نظر مي آمد. بويژه كه علاوه بر توده هاي مردم، بيشتر نامه ها از بزرگان كوفه بود. كساني كه مردم تابع آنها بودند. اين افراد علاوه بر شيعيان، شامل بسياري از ديگر بزرگان بود. چه بسا اگر صرفا شيعيان بودند توجهي نمي شد؛ زيرا تعدادشان قابل توجه نبود. اما همين گستردگي بود كه جدي بودن دعوت را تثبيت كرد.

امام با فرصت كمي كه در اختيار داشت، راه معقولي را برگزيد. آن حضرت در اين مرحله به نامه ها پاسخي نداد. نمايندگان اين گروهها به مكه رفته و درخواست خود را حضوري مطرح كردند. هر نامه اي كه به مكه مي آمد، تعداد زيادي امضاء و اسم پاي آن بود. با اينحال امام تا اواخر هيچ پاسخي به اين درخواست ها نداد. [9] .

امام براي اينكه ميزان حمايت مردم را بهتر بشناسد، نماينده ي مستقيم خود يعني مسلم بن عقيل را كه فردي كاملا مطمئن بود به كوفه فرستاد. آن حضرت در نامه اي كه به مردم


كوفه نوشتند، آورده اند: «من برادرم، پسر عمم و فرد مورد اعتماد خودم را از اهل بيتم، يعني مسلم را به سوي شما فرستاده و به او گفتم تا وضعيت شما را برايم بنويسد. او را همراهي كرده و با او بيعت كنيد» [10] .

وقتي مسلم به كوفه رفت، مردم گروه گروه با او بيعت كردند. او نيز اسامي را مي نوشت و از آنها تعهد مي گرفت تا غدر و خيانت نكرده و از امام حمايت كنند. مسلم كه حمايت مردم را ديد، در نامه اي به امام نوشت: «بيش از 20000 نفر با تو بيعت كرده اند. وقتي نامه به دست تو رسيد بشتاب». مي گويند وقتي امام حركت كرد، اسامي18000 نفر از مردم كوفه كه با مسلم بيعت كرده بودند، به دست او رسيد. [11] امام در برابر اين نامه چه مي توانست بكند؟ در روايت ديگر آمده كه مسلم به امام نامه نوشت كه: «مردم همگي با تو هستند و تمايل و علاقه اي به آل معاويه ندارند» [12] . امام تا مسلم را نفرستاده بود، اطمينان كافي نداشت، اما اكنون نامه ي نماينده اش رسيده بود كه بهترين دليل بر بيعت مردم كوفه با امام بود؛ لذا در برابر اعتراض ابن عباس در آخرين مرحله، امام به او فرمود: «من مي دانم كه تو اهل نصيحت كردن هستي، اما مسلم به من نامه نوشته كه مردم بر بيعت و ياري من اجتماع كرده و من نيز تصميم به رفتن گرفته ام». [13] .

معناي اين تحليل اين نيست كه هيچ خطري در عراق نبوده است، اما سؤال اين است كه اگر امام بنا داشت در جايي مستقر شود، كجا را بايد برمي گزيد؟ آيا امام حسين عليه السلام كسي بود كه بيعت كند؟ آيا يزيد كسي بود كه اجازه دهد امام بدون بيعت زنده بماند؟ اگر امام به عراق نمي رفت، در آن صورت همه ي كتب تاريخي نمي نوشتند كه اگر به عراق رفته بود، پيروز مي شد؟ آيا نمي نوشتند چرا به نامه هاي مردم پاسخ مثبت نداد؟ اين سؤالات و نمونه ي آنها مواردي است كه در صورت عدم انتخاب و مسافرت به كوفه، در ذهن هر


عاقلي مطرح مي شد.

حال در مقابل اين دعوتها، امام مي بايست كدام يك را انتخاب مي كرد؟ سابقه ي بد مردم يا وضعيت فعلي آنها را؟ به نظر مي رسد در شرايط عادي سياسي، هيچ راهي احتمالش به اندازه ي احتمال پيروزي در كوفه نبود. حتي احتمال رفتن به يمن نيز موفقيت آميز نبود؛ زيرا به يقين تشيع در يمن به اندازه ي كوفه نبود. اضافه بر آنكه آنجا نيز در دسترس معاويه بود.

نخستين دليل احتمال پيروزي، وجود نامه ها بود كه نشان مي داد عده ي زيادي نه تنها امام را حفاظت خواهند كرد، بلكه با دشمنش خواهند جنگيد. از طرفي ديگر، هيچ نقطه ي ديگري از امام دعوت به عمل نياورد. افرادي هم كه نامه نوشتند، در مرحله ي اول شيعياني چون سليمان بن صرد، مسيب بن نجبة، حبيب بن مظاهر، رفاعة بن شداد و عده ي ديگر بودند.

اما آمدن ابن زياد و سايه ي استبدادي حكومتش، جريان را عوض كرد. تهديد كوفه براي بني اميه جدي تلقي شد. جاسوسان در نامه اي به يزيد نوشتند كه ترابيه - نامي براي شيعه به مناسبت ابوتراب براي علي عليه السلام - با مسلم بيعت كرده و از او خواسته اند تا زودتر به فرياد كوفه برسد. [14] فرستادن عبيدالله به همين دليل بود، چون براي آنها يقين شده بود كه اگر دير بجنبند، كوفه از دست خواهد رفت. بخصوص كه نعمان بن بشير بي تفاوت بود. [15] . [16] .


با اين توضيحات، دليل خروج امام از مكه و حركت به سمت عراق و كوفه، واضح و روشن شد. در صفحات آينده توضيحاتي پيرامون علل تغيير نظر كوفيان و رفتن امام به كربلا ذكر خواهيم كرد.



پاورقي

[1] انساب الاشراف ج 3، ص 164 - تاريخ طبري ج 4، ص 289 - الفتوح ج 5، ص 113 - کامل ابن‏اثير ج 4، ص 38 - مروج الذهب ج 3، ص 55.

[2] همان.

[3] الفتوح ج 5، ص 116 - کامل ابن‏اثير ج 4، ص 38.

[4] ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام، ابن‏عساکر، ص 209.

[5] ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام، ابن‏سعد، ص 173.

[6] همان، ص 181.

[7] ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام، ابن‏عساکر، ص 192.

[8] همان، ص 209.

[9] الفتوح ج 5، ص 51 ، 50 ، 49 ، 46 - تاريخ طبري ج 4، ص 262.

[10] الفتوح ج 5، ص 52 - تاريهخ طبري ج 4، ص 262.

[11] ترجمة الامام حسين عليه‏السلام، ابن‏سعد، ص 174 - تاريخ طبري ج 4، ص 281 - الفتوح ج 5، ص 77.

[12] تاريخ طبري ج 4، ص 281.

[13] مروج الذهب ج 3، ص 54.

[14] الفتوح ج 5، ص 60.

[15] بنا به نقلي نعمان گفته بود: «فرزند رسول خدا براي ما دوست داشتني‏تر از فرزند ابن‏بجدل - يزيد - است» (الامامة و السياسة ج 2، ص 5). ابن‏اعثم نقل کرده است: در جريان آمدن مسلم به کوفه، نعمان تنها در قصر مانده بود. کسي در نماز جمعه حاضر نمي‏شد و خراج نيز به او نمي‏دادند. هر کس را فرامي‏خواند اجابت نمي‏کرد و هر چه فرمان مي‏داد، متابعت نمي‏کردند. (الفتوح ج 5، ص 48). اينها شواهدي است مبني بر اينکه تا قبل از آمدن ابن‏زياد مشکل کوفه براي بني‏اميه جدي بوده است. بنابراين مناسب بود امام از اين موقعيت استفاده کرده و راهي کوفه شود.

[16] با تعيير و تلخيص، برگرفته از حيات فکري و سياسي امامان شيعه.