بازگشت

ابزارهاي تبليغي در زمان معاويه


از جمله ابزارهاي تبليغي در آن زمان، استفاده از هنر و ادب بويژه شعر بوده است. شعر در ميان عرب، از مقام و جايگاه ويژه اي برخوردار بود. حاكمان و خلفاء، مخصوصا معاويه نيز از اين مطلب مهم غفلت نكرده و لذا شعراء و ادباء را براي مقاصد شوم خود بكار مي گرفتند؛ تا از اين رهگذر، به مدح و ثناي دربار و رد و انكار مخالفان خود بپردازند. قلوب مردم را نسبت به خليفه نزديك و بذر دشمني و بدبيني نسبت به مخالفان


خليفه، بخصوص خاندان رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را در دل آنها بكارند. برجسته ترين شاعر زمان معاويه، اخفل نصذراني بود. شاعر چيره دست و خوش قريحه اي كه شاگرداني نيز پرورش مي داد.

اما براي كساني كه به اسلام بيشتر از هنر علاقه و گرايش نشان مي دادند، قرآن و حديث از جذابيت و مقبوليت بيشتري برخوردار بود؛ لذا معاويه سعي مي كرد از راه جعل حديث، حكومت خود را مقبول و مشروع جلوه دهد. ابوهريره يكي از حديث سازان معروف است كه خود علماي اهل تسنن نيز درباره ي او كتابها نوشته اند. تعداد مجموع احاديثي كه از خلفاي چهارگانه در كتب و مسانيد اهل سنت نقل گرديده، 1411 حديث است كه نسبت به احاديث منقول از ابوهريره كمتر از 27% مي باشد. [1] . اين شخص، احاديث عجيبي جعل مي كرد و آنها را به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نسبت مي داد؛ عوام هم باور مي كردند. [2] . او يكي از محدثان درباري بود و در خدمت معاويه دين فروشي


مي كرد. عمروعاص، مغيرة بن شعبة، سمرة بن جندب، عروة بن زبير و... از جمله


افرادي بودند كه به جعل حديث براي بني اميه مي پرداختند. [3] .

از ديگر ابزارهاي بكار گرفته شده توسط معاويه، كساني بودند كه بنام قراء شناخته مي شدند. قاري قرآن بودن در آن زمان، شأن و مقام مهمي بود. البته قاري كسي نبود كه تنها قرآن را زيبا بخواند، بلكه علاوه بر حفظ و قرائت، به تفسير و تبيين آيات نيز مي پرداختند.

معاويه بخصوص از اين سه دسته - يعني قراء، شعراء و محدثان - براي تبليغات همه جانبه در جهت مقاصد خود بهره مي برد.


پاورقي

[1] سيري در صحيحين، ص 78.

[2] چند نمونه از اين احاديث:

در صحيح مسلم ج 8، ص 25 آمده است که: «ابوهريره از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل مي‏کند که خطاب به خداوند گفت: خداوندا! من با تو عهدي مي‏بندم، آن را مشکن! من تنها يک انسان معمولي هستم، پس اگر هر يک از مؤمنين را اذيت کردم يا فحش دادم يا لعنت نمودم و يا کتک زدم، آن را براي او بجاي نماز و زکات و تقرب به خودت در روز رستاخيز قرار ده»! (از آگاهان بپرسيد، ج 2، ص 198).

با اين روايت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چنين معرفي مي‏شود که بدون رضايت خدا خشم مي‏کند و فحش مي‏دهد و سب و شتم نموده و کتک مي‏زند؛ آنهم کساني را که شايسته‏ي لعن و سب و کتک نيستند! اين چه پيامبري است که شيطان بر او عارض مي‏شود و او را از مرز خردمندان خارج مي‏سازد؟ آيا يک عالم مذهبي معمولي چنين رفتاري را هر چند مرتکب نشده باشد، براي خودش مي‏پذيرد؟ و آيا چگونه چنين شخصي مي‏تواند الگوي مردم بوده و مردم به او اعتماد کنند و سخن و کردارش را تصديق کرده و پذيرا باشند؟

در صحيح بخاري ج 9، کتاب التوحيد آمده است: «ابوهريره مي‏گويد: «رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: دست راست خداوند پر است و از احسان و انفاق او کاسته نمي‏گردد... و دست ديگر خدا فيض و احسان يا قبض و اخذ نمودن است»! (سيري در صحيحين ج 1 و 2، ص 153). و يا در ج 6، ذيل تفسير سوره‏ي الذين کفرو آورده است، «ابوهريره مي‏گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند موقعي که خلق و آفرينش موجودات را پايان بخشيد، رحم و قرابت برخاست و کمر خدا را گرفت...»! (سيري در صحيحين ج 1 و 2، ص 157).

در اين دو حديثي که ابوهريره جعل کرده و به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نسبت داده است، خداوند جسم فرض شده و داراي دست و کمر است؛ که حتما داراي ديگر اعضا هم هست! کما اينکه بر اين عقيده‏اند. بطلان اين عقيده نزد شيعه ثابت است که براي آگاهي بيشتر رجوع به کتب عقايد شيعه الزامي است.

صحيح مسلم در ج 7، باب فضائل موسي عليه‏السلام از ابوهريره آورده است: «رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: ملک‏الموت از طرف خداوند به نزد موسي عليه‏السلام آمد تا او را قبض روح کند. موسي عليه‏السلام به مقام دفاع برآمد و سيلي محکمي به صورت عزرائيل نواخت که در اثر آن سيلي، چشم وي کور شد و به سوي خدا برگشت و...»! (سيري در صحيحين ج 1 و 2، ص 209).

در اين حديث سراپا کذب، چگونه ممکن است خداوند بنده‏اي را به مقام نبوت انتخاب کند و به سمت کليم الله‏ي مفتخرش گرداند، ولي مانند مردم خودخواه و متکبر و بدون علت عقلي و شرعي کسي را بزند؟ چه برسد به فرشته‏ي خداوند. در ادامه‏ي حديث نقل شده که حضرت موسي عليه‏السلام با اينکه مرتکب چنين جنايتي شد، اما از طرف خداوند مورد عنايت بيشتري واقع شد و مژده‏ي هزاران سال عمر به او داد. آيا قابل قبول است که انبياء و پيامبران الوالعزم به ملائکه که در مقام اجراي اوامر پروردگار هستند، اهانت کنند؟ گذشته از همه‏ي اينها، مگر ملائکه داراي جسم‏اند که چشم او مانند آدميان باشد و با يک سيلي کور شود؟! علاوه بر اينها، آيا ممکن است اينهمه دروغ در يک حديث، از طرف حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل و مورد تصديق واقع شده باشد؟!

معاويه اشخاصي مثل ابوهريره را انتخاب مي‏نمود و براي دين‏زدايي و تحريف حقايق دين، بکار مي‏بست. مردم عادي چگونه مي‏توانستند با ابوهريره‏ها مقابله کنند؟ تنها راه آن، قيامي آگاهانه و حساب شده عليه حکومت معاويه و امثال او بود. امام حسن عليه‏السلام در صدد قيام برآمد، اما ياران فريب خورده، ميدان جهاد را خالي گذاردند و آن حضرت را مجبور به صلح کردند. اما در زمان امام حسين عليه‏السلام اگر صلح مي‏شد، به معناي آن بود که بر سر دين خدا معامله صورت گرفته است؛ از اين رو امام با قيام حساب شده و نقشه‏ي الهي خود، تمامي آرزوها و مقاصد شوم يزيد و يزيديان را نابود و به هدف خود که احياي سيره‏ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و معرفي چهره‏ي حقيقي دين اسلام بود، نائل آمد.

[3] شرح نهج‏البلاغه‏ي ابن ابي‏الحديد ج 4، ص 63.

و بعنوان نمونه: معاويه 1000 درهم به سمرة بن جندب داد تا او شأن نزول آيه‏ي 204 سوره‏ي بقره «و من الناس من يعجبک قوله في الحياة الدنيا و يشهد الله علي ما في قلبه و هو ألد الخصام» را که در مورد ابن‏ملجم نازل شده بود، با آيه‏ي 207 اين سوره «و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد» که مربوط به علي عليه‏السلام است، جابجا کند، ولي او نپذيرفت؛ لکن معاويه پاداش دين‏فروشي را به 4000 درهم رسانيد و او قبول کرد. (همان، ص 173).