بازگشت

نمونه هايي از جهالت مردم شام


يكي از آن داستانها اين است كه بعد از جنگ صفين، سربازان معاويه، شتر يكي از


ياران حضرت علي عليه السلام را غصب كرده بودند. آن شخص، براي باز پس گرفتن شترش، نزد معاويه رفت. معاويه از او خواست كه براي اثبات ادعاي خود، شاهد بياورد. اما در شام، كسي او را نمي شناخت؛ لذا نتوانست ادعاي خود را ثابت كند. اما كسي كه شتر او را غصب كرده بود، دو نفر شاهد آورد كه به نفع او شهادت دادند و گفتند: اين شتر ماده، متعلق به فلان شخص است. معاويه هم بر اساس شهادت آن دو نفر، گفت كه شتر براي همان شخص شامي است. صاحب شتر اصلي، در اعتراض به قضاوت گفت: شتر من نر است، چگونه اين دو نفر شهادت دادند كه اين شتر ماده، متعلق به مرد شامي است و تو هم بر اساس گفته ي آنان قضاوت كردي؟! معاويه در جواب گفت: به علي بگو كه معاويه صد هزار سرباز دارد كه شتر نر و ماده را از هم تشخيص نمي دهند و من با چنين سربازاني به جنگ با او مي آيم. [1] .

به حدي تبليغات منفي كرده بودند، كه مردم شام باور نمي كردند حضرت علي عليه السلام مؤمن و نمازخوان باشد! حتي زماني كه گفته شد علي عليه السلام در مسجد كوفه در حال نماز كشته شده است، عده اي از آنها گفتند: مگر علي عليه السلام نماز هم مي خواند؟!

در سرزمين شام، احكام اسلامي در معرض فراموشي بود. تنها نامي از نماز باقي مانده بود، آنهم چه نمازي! همانگونه كه مي دانيد، معاويه در آستانه ي جنگ صفين بدليل اينكه جنگ در روز جمعه واقع مي شود، روز چهارشنبه، نماز جمعه خواند! [2] يكي ديگر از ايشان در كوفه در حال مستي، نماز صبح را چهار ركعت خواند. وقتي به او گفته شد: چرا چهار ركعت خواندي؟ گفت: امروز سرخوش بودم، اگر مي خواهيد، بيشتر هم بخوانم!! چنين افرادي به اصطلاح جانشين پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بودند و مردم هم پذيرفته بودند. [3] .



پاورقي

[1] مروج الذهب؛ به نقل از بررسي تاريخ عاشورا، ص 47 و 48.

[2] همان، ص 48.

[3] در پرتو آذرخش، ص 37.