بازگشت

خطبه ي امام سجاد در مجلس يزيد


امام سجاد در همان مجلس از يزيد اجازه ي سخنراني خواست. كه روز جمعه به او اجازه دهد تا خطبه بخواند. يزيد نيز اين اجازه را داد. [1] .

روز جمعه، يزيد به يكي از خطباي مزدور خود دستور داد تا به منبر رفته و هر چه مي تواند امام علي عليه السلام و امام حسين عليه السلام را اهانت كند. در ميان سخنان آن خطيب، امام مجددا درخواست خود را تكرار كرد، ولي يزيد بر خلاف وعده ي قبلي، اجازه نداد؛ چون مي دانست اگر امام سجاد عليه السلام زبان به سخن باز كند، با اعجاز سخنان خود مي تواند يزيد


را رسوا كند؛ با اينحال با اصرار اطرافيان خود كه علي بن الحسين عليه السلام اسيري بيش نيست و كاري از پيش نمي برد، اجازه داد و امام عليه السلام شروع به سخنراني نمودند.

امام سجاد عليه السلام آن خطبه ي شورانگيز و افشاگرانه را بعد از حمد و ثناي پروردگار چنين آغاز كردند: «ايها الناس! اعطينا ستا و فضلنا بسبع: اعطينا العلم و الحلم و السماحة و الفصاحة و الشجاعة و المحبة في قلوب المؤمنين، و فضلنا بان منا النبي المختار محمدا و منا الصديق و منا الطيار و منا اسد الله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامة. من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني انبأته بحسبي و نسبي. ايها الناس! انا ابن مكة و مني، انا ابن زمزم و الصفا... انا ابن الحسين القتيل بكربلا، انا ابن علي المرتضي، انا ابن محمد المصطفي، انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن خديجة الكبري، انا ابن...» [2] .

«اي مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ويژگي بر ديگران فضيلت بخشيده است: به ما علم، بردباري، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنين را ارزاني داشت؛ و ما را بر ديگران برتري داد به اينكه پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله و سلم، صديق - اميرالمؤمنين عليه السلام - جعفر طيار، شير خدا و شير رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم - حمزه - و دو فرزند بزرگوار رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم - امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام - را از ما قرار داد. [3] - با اين معرفي كوتاه - هر كس مرا شناخت كه شناخت و براي آنان كه مرا نشناختند با معرفي پدران و خاندانم خود را به آنان مي شناسانم. اي مردم! من فرزند مكه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم... من فرزند حسين شهيد كربلايم، من فرزند علي مرتضي و فرزند محمد مصطفي و پسر فاطمه ي زهرا و فرزند خديجه ي كبرايم. من فرزند...».

حضرت با اين سخنراني در مردم انقلابي ايجاد كرد و آنان را دگرگون ساخت. يزيد


براي اينكه اوضاع بدتر نشود و رسوايي او بيشتر نگردد، دستور داد مؤذن اذان بگويد؛ تا اگر حضرت سجاد عليه السلام به سخنان خود ادامه دادند، چنين وانمود كند كه علي بن الحسين عليه السلام كه خود را فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي خواند، نسبت به اذان بي اعتناست؛ و اگر حضرت سخنان خود را قطع نمودند، به مقصود خود كه ساكت كردن امام باشد، برسد؛ كه حضرت نيز به خاطر احترام به اذان، سكوت نمودند.

مؤذن برخاست و اذان آغاز كرد:

همينكه گفت «الله اكبر»، امام سجاد عليه السلام فرمود: «خداوند بزرگتر از هر چيز و هر كس است».

و چون مؤذن گفت: «اشهد ان لا اله الا الله»، امام فرمود: «موي و پوست و گوشت و خونم به يگانگي خداوند گواهي مي دهد».

و هنگامي كه مؤذن گفت: «اشهد ان محمد رسول الله»، امام فرمودند: «اي يزيد! اين محمدي كه نامش در اذان برده مي شود، آيا جد توست و يا جد من؟! اگر ادعا كني كه جد توست، پس همه مي دانند كه دروغ گفته اي و كافر شدي و اگر جد من است، چرا خاندان او را كشتي و آنان را از دم شمشير گذراندي؟»

مؤذن اذان را ادامه داد و يزيد نماز گذارد!! [4] در ميان مردم، هياهوئي برخاست؛ بعضي نماز گزاردند و گروهي نماز نخواندند و پراكنده شدند. [5] .

سپس يزيد دستور داد سر مقدس اباعبدالله عليه السلام را بر سر درب كاخ خود بياويزند؛ كه هند - دختر عبدالله بن عامر - همسر يزيد وقتي متوجه شد، به سوي يزيد دويد و گفت: اي يزيد! سر فرزند فاطمه دختر رسول خدا، بايد بر سر درب خانه ي من آويخته شود؟ يزيد از جاي برخاست و گفت: آري! براي حسين گريه كن و بر فرزند دختر پيامبر اشك بريز كه همه ي قبيله ي قريش بر او گريه مي كنند! يزيد در ادامه از اين جنايتها تبري جست و


گفت: عبيدالله ابن زياد در كشتن او شتاب كرد. خدا او را بكشد! [6] .

سخنان آتشين امام سجاد عليه السلام و حضرت زينب عليهاالسلام و در پي آن، انقلابي كه در مردم بوجود آمده بود، باعث شد تا يزيد از آن غرور و شادي اي كه در آغاز كار داشت، چنانكه بر لبان مبارك امام حسين عليه السلام چوب مي زد و شعر مي خواند، دست بردارد و با نسبت دادن قتل امام به عبيدالله بن زياد، خود را تبرئه كند.

همچنين آورده اند كه: يزيد وقتي متوجه ي رسوايي خود در ميان مردم شد، گفت: خداوند پسر مرجانه را لعنت كند كه كار را آنچنان بر حسين سخت گرفت، كه امام راه مرگ را آسانتر شمرد و شهيد شد [7] و نقل است كه يزيد گفت: لعن الله ابن مرجانه! [8] .


پاورقي

[1] قصه‏ي کربلا، ص 506.

[2] مقتل خوارزمي ج 2، ص 69 - بحارالانوار ج 45، ص 174 - نفس المهموم، ص 451.

[3] در اين خطبه آمده است که هفت عامل برتري به اهل بيت عليهم‏السلام داده شده، ولي شش مورد بيشتر ذکر نگرديده است. در کامل الزيارات شيخ بهائي آمده است که خصلت هفتم: «و المهدي الذي يقتل الدجال» مي‏باشد. (نفس المهموم، ص 450؛ به نقل از قصه‏ي کربلا، ص 509).

[4] بحارالأنوار، ج 45، ص 137 - احتجاج ج 2، ص 132 - کامل الزيارات، ص 301.

[5] نفس المهموم، ص 451.

[6] بحارالأنوار، ج 45، ص 142.

[7] قمقام زخام، ص 577؛ به نقل از تذکره‏ي سبط ابن‏جوزي و کامل ابن‏اثير.

[8] تذکرة الخواص، ص 146 - تاريخ طبري ج 5، ص 255.