بازگشت

شهادت امام حسين


هنگامي كه امام مشغول خداحافظي با اهل بيت خود و آخرين وداع بودند، عمرسعد فرياد زد كه: تا حسين با اهل بيتش مشغول وداع است، به او حمله كنيد وگرنه شما را از هم پراكنده خواهد كرد. سپاهيان دشمن به آن حضرت حمله كردند و ايشان را آماج تيرهاي خود قرارد دادند؛ بگونه اي كه تيرها از ميان طناب چادرها و خيمه ها مي گذشت و پيراهن بعضي از زنان را پاره مي كرد. سپس امام با رشادت و شجاعتي كه به ارث برده بود، به سپاه دشمن حمله كرد. آن حضرت در خلال حمله، خطاب به دشمن فرمودند: «مگر من چه كرده ام؟ آيا حقي را ترك كرده ام و يا سنتي را تغيير داده ام؟» آن جماعت پاسخ دادند: نه! ولي با تو مي جنگيم بخاطر حقد و كينه اي كه از پدرت - رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم - داريم و آنچه با پدران ما و پيرمردان ما در روز بدر و حنين كرده است. [1] حضرت با


رشادت تمام و حملات مكرر، عده ي زيادي را به خاك انداخت و در حاليكه از شدت تشنگي و خستگي ناتوان شده بود، لحظه اي ايستادند؛ كه ناگاه سنگي به پيشاني مباركش اصابت كرد. لباس خود را بالا گرفتند تا خون را پاك كنند، كه تير سه شعبه ي آهنين و مسموم بر سينه ي مباركش نشست. حضرت در اين حال فرمودند: «بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله». سپس سر به آسمان بلند كرده و فرمودند: «خدايا! تو مي داني اينان كسي را مي كشند كه روي زمين فرزند پيامبري جز او نيست». آن حضرت بعد از اين، تير را گرفته و بيرون كشيد كه خون جاري شد. آنگاه دستش را زير آن زخم گرفته و وقتي از خون لبريز شد، به آسمان پاشيد كه از آن قطره اي بازنگشت. مجددا دست خود را پر از خون كرده و به محاسن خويش ماليدند و فرمودند: «همين گونه باشم تا جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را ملاقات كنم» [2] .

هنگامي كه در اثر كثرت جراحات و تشنگي، ضعف بر آن بزرگوار مستولي شد، عمر سعد فرياد زد: چرا منتظر هستيد؟ حسين جراحات زيادي برداشته و نيزه ها او را از پاي درآورده. از هر طرف بر او حمله كنيد.

نقل است كه 180 نفر با نيزه و 4000 نفر با تير آن حضرت را محاصره كردند. [3] .

حسين بن تميم، تيري به دهان مبارك آن حضرت زد.

ابوايوب غنوري، تيري بر حلق آن بزرگوار نشاند.

زرعد بن شريك، ضربتي بر كتف امام وارد ساخت.

سنان بن انس، نيزه اي بر سينه ي مبارك آن حضرت فرودآورد.

صالح بن وهب، نيزه اي بر پهلوي آن حضرت زد كه ايشان به گونه ي راست روي زمين افتادند. [4] .


هلال بن نافع مي گويد: ما با اصحاب عمر بن سعد ايستاده بوديم كه ناگهان ديديم كسي فرياد مي زد: اي امير! بشارت كه اينك شمر، حسين را به قتل رساند. هلال مي گويد: من ميان دو صف آمدم و جان دادن امام را تماشا مي كردم! بخدا قسم هيچ كشته ي بخون آغشته اي را نيكوتر و درخشنده تر از وي نديدم. نور چهره ي او و زيبايي هيئت او، انديشه ي قتل وي را از ياد من برد. [5] .

روايت شده كه بر پيراهن آن بزرگوار يكصد و چند نشانه از تير و نيزه و شمشير مشاهده شد. از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرمود: «بر بدن امام حسين عليه السلام جاي سي و سه زخم نيزه و سي و چهار زخم شمشير پيدا كردند». [6] .

كسي كه امام حسين عليه السلام را به قتل رساند شمر بن ذي الجوشن (لعنت الله عليه) است؛ كه امير لشكر عمر بن سعد بوده است. [7] شمر روي سينه ي مبارك امام نشست و محاسن آن بزرگوار را گرفت. چون خواست امام را به قتل برساند، امام لبخندي زده، فرمود: «آيا مرا مي كشي در حاليكه مي داني من كيستم؟» شمر لعنت الله گفت: تو را خوب مي شناسم. مادرت فاطمه ي زهرا و پدرت علي مرتضي و جدت محمد مصطفي است. تو را مي كشم و باكي ندارم!! سپس با قصاوت تمام سر مبارك آن حضرت را با 12 ضربه ي شمشير از بد جدا كرد. [8] . [9] .



پاورقي

[1] الامام الحسين عليه‏السلام و اصحابه، ص 306.

[2] بحارالأنوار، ج 45، ص 53.

[3] مناقب ابن‏شهرآشوب ج 4، ص 110 - جلاء العيون شبر ج 2، ص 203 - بحارالأنوار، ج 45، ص 49؛ و ساير مقاتل، با اندکي تفاوت.

[4] بحارالأنوار، ج 45،ص 55.

[5] نفس المهموم، ص 366 - موسوعة کلمات الامام الحسين عليه‏السلام، ص 513.

[6] لهوف، ص 54 - انساب الاشراف ج 3، ص 203.

[7] الاستيعاب ج 1، ص 395 - ابصارالعين، ص 14.

[8] بحارالأنوار، ج 45، ص 56 - زيارت ناحيه‏ي مقدسه: بحارالأنوار، ج 98، ص 317 - عوالم، ص 300.

[9] اقوال ديگري را در رابطه با قاتل آن حضرت ذکر کرده‏اند. من جمله سنان بن انس نخعي بنابر نقل (کامل ابن‏اثير ج 4، ص 78 - انساب الاشراف ج 3، ص 203 - لهوف، ص 52 - جلاءالعيون شبر، ج 2، ص 208) و خولي بن يزيد بنابر نقل (الاستيعاب ج 1، ص 393 - کشف الغمة ج 2، ص 51 - مناقب ابن‏شهرآشوب ج 4، ص 111) را نام برده‏اند؛ همچنين افراد ديگري که اقوال نادري است. (الامام الحسين عليه‏السلام و اصحابه، ص 315).