بازگشت

وقايع دوم تا دهم محرم


در روز دوم محرم، حر نامه اي به جانب عبيدالله بن زياد نوشت و وي را از ورود امام به كربلا خبر داد. عبيدالله متعاقبا نامه اي به امام نوشت و ايشان را بين اينكه كشته شود يا بيعت يزيد را بپذيرد، مخير كرد. كه امام با پرتاب نامه، پاسخ آنرا دادند و فرمودند: «اين نامه را جوابي نيست، زيرا بر عبيدالله عذاب الهي لازم و ثابت است». هنگامي كه اين خبر به عبيدالله بن زياد رسيد، عصباني شد و رو به عمرسعد كرد و گفت كه با حسين بجنگ. عمرسعد نيز چون ولايتعهدي ري را از عبيدالله گرفته بود، از باز پس دادن آن ترسيده و لذا مقاتله با امام حسين عليه السلام را پذيرفت. [1] عمرسعد روز سوم محرم، با 4000 سپاهي به كربلا وارد شد. [2] .

از جمله وقايعي كه روز سوم محرم اتفاق افتاد، خريداري اراضي كربلا توسط امام حسين عليه السلام بود. امام قسمتي از زمين كربلا را كه قبرش در آن واقع مي شد، از اهل نينوا و غاضريه به 60000 درهم خريداري كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را براي زيارت قبرش راهنمايي كرده و زوار را تا سه روز مهمان كنند. [3] .

پس از اعزام عمر بن سعد به كربلا، شمر بن ذي الجوشن اولين فردي بود كه با 4000 نفر سپاهي آزموده براي جنگ با امام اعلام آمادگي كرد. سپس يزيد بن ركاب كلبي با 2000 نفر و حصين بن نمير با 4000 نفر و مضاير بن رهينه ي مازني با 3000 نفر و نصر بن مازني با 2000 نفر كه جمعا 20000 نفر مي شدند. [4] .


البته در تعداد كل سپاه دشمن اختلاف است؛ لكن نكته اي كه نبايد فراموش كرد اينكه تعداد نظاميان جيره خوار كه حقوق و لباس و سلاح و... دريافت مي كردند، 30000 نفر بوده است. [5] .

در روز ششم محرم، حبيب بن مظاهر از امام حسين عليه السلام اجازه خواست تا به نزد طايفه ي بني اسد كه در آن نزديكي بودند، برود و آنان را براي ياري سپاه اسلام دعوت كند؛ كه امام نيز اجازه فرمود. حبيب شبانه به نزد آنان رفت و آنان را به جهاد دعوت كرد كه 90 نفر از آنان پاسخ مثبت دادند؛ ولي عمرسعد متوجه ي ماجرا شد و بوسيله ي مردي بنام ارزق با 400 سواره، راه را بر آنان بست و در همينجا با قبيله ي بني اسد درگير شد كه در نتيجه مردان بني اسد گريختند و به قبيله ي خود بازگشتند. حبيب ماوقع را براي امام بيان نمود؛ امام در پاسخ فرمودند: «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم» [6] .

روز هفتم محرم، عبيدالله بن زياد نامه اي به عمر بن سعد نوشت و دستور داد تا بين سپاه امام و آب فرات فاصله ايجاد كند و اجازه ي نوشيدن حتي قطره اي از آب را به امام ندهند. عمر بن سعد نيز عمرو بن حجاج را با 500 نفر مأمور اين كار كرد. [7] .

روز هشتم محرم تشنگي، امام حسين عليه السلام و اصحابش را سخت آزرده كرد. آن حضرت در پشت خيمه ها، به فاصله ي نوزده گام به طرف قبله چاله اي حفر كردند كه آبي گوارا بيرون آمد. همه نوشيدند و مشكها را پر كردند. بعد از آن آب ناپديد شد و ديگر نشاني از آن ديده نشد. [8] خبر اين ماجراي شگفت انگيز به عبيدالله رسيد. عبيدالله پيكي را به نزد عمر سعد فرستاد و گفت: بيش از پيش مراقبت كن تا دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسين و اصحابش سخت بگير. [9] .


چون شب شد، تشنگي بر اهل بيت عليهم السلام و كودكان فشار آورد. امام عليه السلام، برادرش عباس بن علي عليه السلام را فراخواند و به او مأموريت داد تا همراه 30 نفر سواره و 20 نفر پياده، جهت تدارك آب براي خيمه، بسوي نهر علقمه حركت كنند؛ كه در آنجا درگيري مختصري نيز روي داد، اما ابوالفضل العباس عليه السلام با موفقيت به نزد امام بازگشت. [10] .

در روز نهم محرم، عمرسعد به عبيدالله دستور أكيد داد تا شبانه آماده ي نبرد شود [11] .

قبل از اينكه شمر پيام عبيدالله را به عمرسعد بدهد، از عبيدالله تقاضا كرد كه براي امام حسين عليه السلام، امان نامه بنويسد. اين امان نامه توسط غلام عبيدالله بن ابي المحل براي فرزندان ام البنين قرائت شد. كه در پاسخ به او فرمودند: ما را حاجتي به امان نامه ي تو نيست! امان خدا بهتر از امان عبيدالله پسر سميه است. [12] همچنين نقل است كه شمر به نزديكي خميه ها آمد و عباس و عبدالله و جعفر و عثمان - فرزندان علي عليه السلام - را صدا زد و به آنها گفت: براي شما از عبيدالله امان نامه گرفته ام. كه آنها همگي فرمودند: خدا تو و امان تو را لعنت كند. ما امان داشته باشيم و پسر دختر پيامبر نداشته باشد؟ [13] .

بعد از اين جريان، سپاه يزيد به اردوگاه امام اعلان جنگ داد. امام به برادرش عباس عليه السلام فرمود: «اگر مي تواني آنها را متقاعد كن كه جنگ را تا فردا به تأخير بيندازند و امشب را به ما مهلت دهند» [14] . كه آن حضرت نزد سپاهيان دشمن رفته و از آنها شب عاشورا را براي عبادت مهلت خواست. عمر بن سعد با اين درخواست موافقت كرد. [15] .



پاورقي

[1] تاريخ طبري ج 5، ص 409.

[2] ارشاد شيخ مفيد ج 2، ص 84.

[3] مجمع البحرين ج 5، ص 465.

[4] بحارالأنوار، ج 44، ص 386.

[5] الامام الحسين عليه‏السلام و اصحابه، ص 230 - مقتل الحسين مقرم، ص 201.

[6] بحارالأنوار، ج 44، ص 386.

[7] ارشاد شيخ مفيد ج 2، ص 86.

[8] وقايع الايام، ص 275.

[9] مقتل الحسين خوارزمي ج 1، ص 244.

[10] مقاتل الطالبين، ص 117 - نفس المهموم، ص 219.

[11] ارشاد شيخ مفيد ج 2، ص 89.

[12] کامل ابن‏اثير ج 4، ص 56 - تاريخ طبري ج 6، ص 222.

[13] همان؛ همچنين انساب الاشراف ج 3، ص 184.

[14] لهوف، ص 38.

[15] مقتل الحسين مقرم، ص 212 - تاريخ طبري ج 4، ص 223 - کامل ابن‏اثير ج 4، ص 56 - مقتل خوارزمي ج 1، ص 249.