بازگشت

منزل قصر بني مقاتل


در اين منزل خيمه ي عبيدالله بن حر جعفي را ديدند. حجاج بن مسروق و زيد بن معقل هم همراه امام بودند. امام، حجاج بن مسروق را فرستاد و از عبيدالله بن حر جعفي خواست كه به او بپيوندد، اما او عذر آورد و تنها گفت: حاضرم اسبم را بدهم. امام هم فرمود كه نيازي به اسب تو نداريم و وي اينگونه از فيض شهادت محروم شد.

و گفته اند: امام عليه السلام، خود به داخل خيمه ي او رفته و طلب ياري و كمك كردند كه عبيدالله گفت: بخدا سوگند مي دانم كه هر كسي از تو پيروي كند سعادتمند خواهد بود، ولي نصرت من تو را از قتال با دشمن بازنمي دارد و در كوفه ياوري نداريد و نفس من راضي به مرگم نيست! ولي اسبم را كه ملحفه نام دارد و از بهترين اسبهاست، به تو مي دهم. امام در پاسخ فرمودند: «حال كه خود ما را ياري نمي كني، ما نيازي به اسب تو نداريم، ولي تو را نصيحتي مي كنم: اگر مي تواني به جايي برو كه فرياد ما را نشنوي و مقاتله ي ما را نظاره گر نباشي. سوگند بخدا اگر كسي بانگ ما را بشنود و ما را ياري نكند، خدا او را با صورت در آتش مي افكند» [1] .

اواخر شب امام دستور دادند از قصر بني مقاتل آب برداشته و كوچ كنند. پس از ساعتي كه حركت كردند، امام در حال سواره بخواب رفتند و بعد از بيدار شدن فرمودند: «انا لله و انا اليه راجعون و الحمد لله رب العالمين». و دو سه مرتبه اين جملات را تكرار نمودند. علي اكبر عليه السلام روي به پدر نمود و فرمود: «اي پدر! جانم به فداي تو. خدا را حمد كردي و آيه ي استرجاع خواندي، علت چيست؟» امام حسين عليه السلام فرمودند: «پسرم! در خواب ديدم كه شخصي سوار بر اسب بود و مي گفت اين قوم سير مي كنند و اجل هم بسوي آنان در حركت است. دانستم كه خبر مرگ ماست كه به ما داده شده است». علي اكبر عليه السلام فرمود: «اي پدر! خداوند بدي را از تو دور گرداند؛ آيا ما بر حق نيستيم؟»


امام فرمودند: «ما بر حقيم». علي اكبر عليه السلام فرمود: پس ما را باكي از مرگ نيست كه بميريم و بر حق باشيم» [2] .


پاورقي

[1] مقتل الحسين مقرم، ص 189.

[2] تاريخ طبري ج 6، ص 217.