بازگشت

گذشت


روزي يكي از غلامان آن حضرت، جنايتي را مرتكب شد كه مستوجب كيفر بود. حضرت دستور دادند وي را تنبيه كنند. غلام با آشنايي به قرآن و عواطف پاك حسين بن علي عليه السلام، بخشي از آيه ي 134 سوره ي آل عمران را قرائت كرد و گفت: «الكاظمين الغيظ».

سالار شهيدان فرمود: او را آزاد كنيد. غلام بخش بعدي آيه را خواند: «و العافين عن الناس». حضرت فرمود: «از لغرش تو گذشتم». غلام بخش نهايي آيه را خواند «و الله يحب المحسنين». امام فرمود: «برو در راه خدا آزادي؛ و بدان كه بعد از اين، حقوق و جيره ات را دو برابر كردم». [1] .

همچنين نقل است كه از جمله دشمنان سرسخت اهل بيت عليهم السلام، عصام بن المصطلق بود. وي از دمشق به مدينه آمد و با امام حسين عليه السلام ملاقات كرد. عصام خود نقل مي كند: با بغض و دشمني علي عليه السلام و اولاد او بزرگ شده بودم و با اين ديدگاه، وارد مدينه شدم. از ديدار حسين بن علي عليه السلام، آتش كينه و حسد من شعله ور گشت؛ لذا خيلي اسائه ي ادب كردم، ولي امام حسين عليه السلام با بزرگواري و متانت خاصي با من برخورد نمود و مرا شرمنده و از كرده ي خود پشيمان ساخت. ايشان به من فرمود: «آرام باش و خود را گرفتار نساز. از خدا براي من و خودت طلب آمرزش كن. چرا سخنان نامطلوب به زبان مي آوري؟ اگر نياز داري كمك مي كنم؛ اگر مشكل ديگري داري، ياري مي كنم و اگر مشكل فكري داري، تو را ارشاد مي سازم». سخنان حسين عليه السلام بكلي مرا دگرگون كرد. ايشان سپس سؤال فرمود: «تو از مردم شام هستي؟» گفتم بلي. ايشان فرمود: «مردم شام عادت دارند كه به ما فحش و ناسزا بگويند و اين عادت زشت را معاويه در آنان فراهم ساخته است.


حالا بيا و هر مشكلي كه داري، تو را كمك نمايم». با اين رفتار بزرگوارانه امام حسين عليه السلام، چنان تأثير و انفعال پيدا كردم كه از خدا مي خواستم زمين شكافته شود و من در اعماق آن فروروم. سرانجام از حسين دور شدم و در جمع مردم قرار گرفتم و الان شخصي محبوبتر و گرامي تر از حسين و پدر او علي بن ابيطالب عليهم السلام نمي شناسم. [2] .


پاورقي

[1] جلاء العيون شبر ج 2، ص 27.

[2] منتهي الامال، ص 286.