بازگشت

گامهاي علمي و عملي


انجام مسؤوليت عالمان دين و حوزه هاي علميه در مبارزه سنجيده خردمندانه و منطقي با تحريفها نياز به تلاشهاي گسترده علمي و پژوهشي و عملي دارد كه به بخشي از آنها اشاره مي كنيم:

الف. تلاشهاي علمي و پژوهشي

1. شناخت مفهوم و گونه هاي تحريف:

شناخت و شناساندن مفهوم و گونه هاي تحريف از نخستين گامهاي بايسته براي مبارزه با تحريف است؛ چرا كه با روشن نبودن حدّ و مرز تحريف ممكن است هرگونه دروغ افسانه جُستارهاي بي اساس و نابخردانه با عنوانهاي ديگري چون: زبان حال يا مبالغه هاي شعري استعاره و مجاز يا نقل به معني و يا در قالب كرامتها و معجزه ها بر رويداد روشن و شفاف عاشوراي حسيني سايه بيفكند و آن را در ابهام فرو برد كه نه درس آموز باشد و نه عبرت انگيز

براي روشن شدن حد و مرز تحريف پاسخ به پرسشهاي زير بايسته است و مي تواند روشن گر باشد:

تحريف چيست؟

گونه هاي آن كدام است؟

آيا شعر و يا نثري كه به عنوان زبان حال نقل مي شود تحريف است؟

غلوّ و مبالغه در شعر و يا نثر چه حكمي دارد؟

خوابهايي كه به عنوان كرامت و يا معجزه به امام حسين(ع) و ديگر ياران آن حضرت نسبت داده مي شود چه حكمي دارد؟

آيا كم رنگ كردن و يا نقل نكردن برخي از زوايا و قضاياي عاشورا تحريف است؟

نقل به معني نقل مطالب مورد ترديد و… چه حكمي دارد؟ نقل دروغ از ديگري چگونه است؟

شماري از مداحان و يا روضه خوانان خبر دروغي را كه مايه گرمي مجلس آنان است نقل مي كنند و براي اين كه مسؤوليت آن را بر عهده نگيرند آن را از كتاب و يا شخصي كه شنيده اند نقل مي كنند آيا چنين كاري رواست؟

پاسخ به پرسشهاي ياد شده و ديگر پرسشهايي كه در اين جا مطرح است در اين مقال نمي گنجد. از اين روي به پاره اي از آنها كه از اهميت بيش تري برخوردارند پاسخ خواهيم داد.

مفهوم تحريف: تحريف از ريشه (حرف) به معناي كنار و پيرامون يك چيز و از جايگاه اصلي كج كردن و به سوي ديگر بردن است.

فخر رازي از قفّال نقل مي كند:

(التحريف: التغيير والتبديل واصله من الانحراف عن الشيء

والتحريف عنه.) [1] .

تحريف به معناي تغيير و تبديل است و ريشه آن از منحرف شدن از چيزي است.

ابن منظور مي نويسد:

(تحريف الكلم عن مواضعه: تغييره. والتغيير في القرآن والكلمه تغيير الحرف عن معناه والكلمه عن معناها.) [2] .

تحريف الكلم عن مواضعه يعني دگرگون ساختن آن. تغيير در قرآن و كلمه به معناي دگرگون ساختن حرف و كلمه از معناي اصلي آن به معناي ديگري است.

امين الاسلام طبرسي در ذيل آيه شريفه: (يحرفون الكلم عن مواضعه) مي نويسد:

(اي يبدلون كلمات الله واحكامه عن مواضعها) [3] .

ييعني كلمات و احكام خدا را از مواضع آن تغيير مي دهند.

بنابراين تحريف كلام به معناي تفسير سخني برخلاف معناي ظاهرش و در نظر گرفتن معناي ديگري براي آن بدون هيچ دليل و قرينه اي است. ماده تحريف در قرآن به همان معناي لغوي به كار برده شده است. [4] .

در ديگر لغت نامه ها و فرهنگها تحريف در معناي گسترده تري به كار رفته است:

كج كردن گردانيدن تغيير دادن و تبديل كردن گردانيدن كلام كسي از وضع و طرز حالت اصلي خود بعضي حروف كلمه را عوض كردن و تغيير دادن معناي آن و…. [5] .

بر اين اساس تحريف گاه به معناي دگرگوني در معني و گاه به معناي

دگرگوني واژه است كه اين دگرگونيها گونه هايي دارد كه به پاره اي از آنها اشاره مي كنيم:

لفظي: واژگان را كم و زياد و يا پس و پيش كردن به گونه اي كه معناي آنها فرق كند. اگر از يك حديث يا يك قطعه تاريخي كلمه و يا جمله اي را بردارند و يا بدان بيفزايند يا كلمه ها و جمله هايي را چنان پس و پيش برند كه معناي آنها دگرگون شود گفته مي شود: آن حديث و يا قطعه تاريخي تحريف شده است.

تحريف معنوي: يعني سخني را به گونه اي تفسير و معني كنيم كه معنايي خلاف معناي واقعي آن برساند. در تحريف معنوي به واژگان و جمله ها و عبارتها دست برده نمي شود ولي به گونه اي تفسير مي شود كه با هدف گوينده سازگاري ندارد.

تحريف عملي: سخن راست و درست و برابر معيار و ترازمند گفتن؛ ولي كرداري برخلاف آن داشتن.

امام باقر(ع) در ضمن رساله اي به سعدالخير پس از آن كه از پيامدهاي زيانبار تحريف عملي سخن گفته مي فرمايد:

(وكان من نبذهم الكتاب ان اقاموا حروفه وحرفوا حدوده فهم يروونه ولايرعونه والجهال يعجبهم حفظهم للروايه والعلماء يحزنهم تركهم للرعايه.) [6] .

ييكي از شيوه هاي آنان در پشت سر انداختن كتاب آن بود كه حرفها و واژگان آن را بر پاي داشتند ولي حدود آن را تحريف مي كردند. آنان كتاب خدا را تلاوت و روايت مي كردند اما به آن عمل نمي كردند. نادانان از حفظ آنان در شگفت مي شدند؛ اما اين كار آنان سبب نارضايتي و اندوه دانايان مي شد

تحريف از زاويه هاي ديگر نيز در خور تقسيم است:

تحريف لفظي و معنوي گاه در قرآن و حديث رخ مي نماد و گاه در تاريخ و شخصيتها.

تحريف در شخصيتها بر دو گونه است: گاه در شخصيت كساني است كه قول و عمل و تقرير آنان حجت است و گاه اين گونه نيست.

تحريف گاه در امور جزئي و گاه در امور بزرگ است و گاه در يك سخن عادي همانند اين كه دو نفر گفتار يكديگر را تحريف كنند و گاه در يك موضوع بزرگ اجتماعي و يا يك حادثه بزرگ تاريخي است. تحريف گاه از روي اختيار و عمدي و با هدف از پيش تعيين شده و گاه غير اختياري است. حكم همه اينها يكسان نيست.

شماري از پژوهش گران تا دوازده قسم براي تحريف شمرده و احكام آن را نيز بيان كرده اند. [7] .

پيوند تحريف با ديگر مفاهيم:واژه تحريف با بسياري از مفاهيم چون: دروغ بدعت كتمان و… در پيوند است. اشاره اي به پاره اي از آنها براي شناخت مرز و قلمرو تحريف مفيد و مناسب مي نمايد:

دروغ و تحريف: دروغ همان تحريف است. آنچه كه نيست هست نماياندن و آنچه كه هست واژگونه جلوه دادن كه شنونده و طرف خطاب از واقعيت دور بيفتد. استاد شهيد مرتضي مطهري به هنگام نقل سخنان محدّث نوري آنچه را ايشان به عنوان دروغهاي حادثه عاشورا آورده به عنوان تحريف نقل كرده است. [8] .

با دقت در مفهوم دروغ و تحريف مي توان به پيوند و بستگي آن دو دست

يافت. به مفهوم تحريف در گذشته اشاره كرديم. دروغ چيست؟ گفتن سخني كه اصلي و واقعيتي ندارد و در خارج انجام نگرفته و پديد نيامده است. محدث نوري از عروسي قاسم حضور امّ ليلا در كربلا و آنچه به عنوان تحريف لفظي آورده مي شود به عنوان دروغ ياد كرده است. [9] .

اين موردها از جهت آن كه اصلي و واقعيتي نداشته و در عالم خارج پديد نيامده اند دروغ و از جهتي كه به رويداد عاشورا بسته شده تحريف است. اما نقل نكردن پاره اي از رويدادها و يا تفسير نادرست آنها تحريف است ولي دروغ بر آنها گفته نمي شود.

تحريف و بدعت: تحريف گاه با عنصر شريعت درهم آميخته و عنصر جديدي از آن پديد آمده است. امامان(ع) در چنين جايي واژه (بدعت) را به كار برده اند. عالمان اسلامي گاهي از آن به تشريع در معنايي مترادف با بدعت استفاده كرده اند.

امام خميني مي نويسد:

(تشريع يعني به دين وارد كردن چيزي را كه از دين نيست. اين مساوي با بدعت است.) [10] .

در رويداد عاشورا چون گفتار كردار و تقرير امام(ع) حجّت و جزئي از دين به شمار مي آيد نسبت دادن سخن و رفتاري به امام كه نگفته و انجام نداده و تقرير نكرده از مصداقهاي بدعت است. بدعت يا آشكار است يا پنهان. بدعت در رويداد عاشورا همان تحريفهاي معنوي است. آن كه گريه بر امام حسين(ع) را كفاره گناهان امت يا شفاعت امت مي داند در حقيقت چيزي را كه از دين نيست از دين به شمار آورده است.

زبان حال و تحريف: زبان حال چيست؟ آنچه يا آن سخناني كه بيان گر

وضع و حالت و چگونگي گوينده و يا شنونده باشد. آيا زبان حال تحريف است و يا از دايره تحريف و دروغ خارج است و يك نوع روايت گري است. حال را به سخن درآوردن است. از حالت خود و يا ديگري سخن گفتن است. بيان حالت و چگونگي است. روان و روح شاد زباني دارد و گفتي و روح و روان غمگين زباني. هر انساني زبان حالي دارد و زبان قالي. هر آن كس كه ما با او روبه رو مي شويم گاه خود درد و رنج شادي و شادماني خود را به زبان مي آورد و جزء جزء بيان مي كند و گاه ما با ديدن حالت او مافي الضميرش را بيان مي كنيم و از درد و رنج و يا شادي و شادماني او گزارش مي كنيم.

امام حسين(ع) در آن برهه غم انگيز و دردناك و جگرسوز كه علي اصغر را روي دست گرفته و براي او آب مي طلبد در پاسخ تير دشمن دون فرود مي آيد و گلوي آن نازنين را از هم مي درد زبان قالي دارد و زبان حالي. زبان قال همان است كه حضرت فرموده و در تاريخها ثبت است اما زبان حال بسته به ذوق و ژرفاي اندوه صحنه آرا شاعر و… در هر زمان و مكان دارد.

هركس به گونه اي از غم و دردي كه قلب حسين فاطمه را در خود گرفته سخن مي گويد. يكي گفت وگوي غم انگيز و جگرسوزي بين حسين و دردانه اش سامان مي دهد. ديگري گفت وگويي بين حسين فاطمه و

علي اصغر به گونه اي كه با بيان آن سيل اشك روان مي شود و انسان را در غمي عميق فرو مي برد و… يعني حسين در اين حالت با مادرش فاطمه سخن مي گويد. مي گويد: آب در مَهر تو و فرزند شير خواره من چنين آتش در گلو! زبان حال اگر در دايره خود و با همان حد و مرزي كه براي آن ترسيم شده به كار گرفته شود جايگاه ويژه اي خواهد داشت و در دايره دروغ و تحريف به هيچ روي داخل نمي شود بلكه دايره جداگانه اي دارد. زبان حال بايد در چهارچوب معيارها باشد. رويداد عاشورا براي خود معيارهاي دقيقي دارد و هيچ گاه نبايد از آن معيار فراتر و يا فروتر باشد.

امام حسين(ع) در تمام برهه و آنات زندگي از مدار شرع خارج نشده و سخني بر زبان جاري نساخته كه با معيارهاي شرعي ناسازگاري داشته باشد چه در زماني كه همه جوانان بني هاشم بازو به بازويش در حركت بودند و چه آن گاه كه تنها در آوردگاه بود و خون از پيشاني مباركش جاري. حال چطور مي شود زبان حالي براي آن بزرگوار ساخت كه از دايره و مدار شرع خارج باشد و با هيچ يك از اصول اسلامي سازگاري نداشته باشد؟ از آن جا كه زبان حال كاربرد بسيار دارد در مقاله اي جداگانه از حد و مرز آن سخن خواهيم گفت. ان شاءالله.

تحريف و نقل خواب: شماري بر اين نظرند كه خوابهاي شگفت و غريب در مدح و سوگ پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) و هرچه فاجعه آميزتر نشان دادن رويداد غم انگيز كربلا نه دروغ است و نه تحريف و از دايره تحريف خارج است. به اين بيان كه اين گونه خوابها پيوند و بستگي به اين بزرگواران و رويداد غم انگيز عاشورا ندارد.

در پاسخ اينان بايد گفت: روي هر چيزي كه به معصوم نسبت داده

مي شود بايد دقيق بود و درنگ كرد. نسبت دادن رفتار و گفتاري به معصوم خواب و بيدار ندارد. اين كه بگوييم: فلاني پيامبر(ص) و امام حسين(ع) را در خواب ديد و آن بزرگواران چنين و چنان فرمودند و يا چنين و چنان كردند نسبت است. اين خواب را اگر شخص پارسا صالح اهل معني و داراي شناخت و بينش درست ديده باشد و هيچ گونه ناسازگاري با قرآن و سخنان معصومان و شرع انور نداشته باشد و سبب پيرايه بستن به دين نگردد و تكليفي افزون بر آنچه شرع انور روا دانسته و فرمان به آن داده بر دوش مردم نيفكند و هيچ گونه برخوردي گرچه كم رنگ با اصول مسلم نداشته باشد نقل آن رواست. البته بررسي نكته هاي ياد شده و شناساي و پي بردن به اين كه شخصي كه خواب ديده كيست و داراي چه انگيزه هايي و خواب او آيا با معيارهاي اسلامي سازگاري دارد يا نه كار هركس نيست. بازشناسي اين گونه مقوله ها بر عهده متكلمان فقيهان و كارشناسان اسلامي است نه مردم كوچه و بازار و مداحان كم مايه.

اگر عدالت و راست گويي كسي كه خواب ديده به دست نيامد و خواب هم با اصلي از اصول اسلامي يا روايت و گزارش درستي از معصومان و يا با سيره مشي و منش آنان ناسازگاري داشته باشد بي گمان تحريف است و دروغ و بايد از آن پرهيخت.

و همچنين است اگر كسي كه خواب ديده عادل و راست گو باشد اما خواب او با اصلي از اصول شناخته شده در روايات معصومان ناسازگار باشد بي گمان حرام و دروغ بستن بر معصومان است.

امروزه بازار نقل خوابها از اين و آن بدون توجه به سازگار و ناسازگاري آن با اصول شناخته شده اسلامي روايات معصومان گزارشهاي

مورد تأييد معصومان و… بسيار گرم است و صحنه هاي نفرت انگيز و اشمئزازآوري در محفلها و مجلسهاي سوگواري پديد آورده كه بايد عالمان روشن روحانيان بيدار با احساس مسؤوليت به رويارويي با اين صحنه هاي زشت برخيزند.

2. شناخت مصداقها و نمونه هاي تحريف:

دومين گام علمي و پژوهشي براي مبارزه با تحريف شناخت تحريفهاست. در حادثه عاشورا گوناگون تحريفها روي داده آن هم با جور واجور انگيزه ها. كردار و گفتاري به امام حسين(ع) و ديگر عاشوراييان نسبت داده شده است كه به هيچ روي نمي تواند درست باشد و سازگار با شخصيت آنان.

از اين روي روحانيت و عالمان شيعه و آگاهان به تاريخ مي بايست به دور از عوام زدگي و عشق و علاقه هاي عوام پسند به كندوكاو دقيق تاريخ بپردازند و تاريخ نهضت عاشورا را همه جانبه بررسي كنند تا به نمونه ها و مصداقهاي تحريف آشنايي يابند و به مردم عرضه بدارند. اگر تاريخ عاشورا با همه شاخ و برگها از آغاز مطالعه شود و هر قضيه اي به درستي ريشه يابي گردد كه آيا روايت گران ثقه حاضر در صحنه روايت كرده اند يا امام سجاد زينب كبري(ع) و ديگر اعضاي خاندان امام شاهدان و حاضران در كربلا يا وابستگان به دستگاه پليد اموي و يا روايت سازان و قصه پردازان وابسته به دستگاه هاي مخالف علويان كينه ورزانه به اين موضوع دامن زده اند روايتهاي صحيح از سقيم باز شناخته و دستهاي قصه پرداز رو مي شوند. پژوهش گران دقيق انديش عالمان و روحانيان كه اين مهم بر عهده آنان است و براي كوچك ترين كوتاهي بازخواست خواهند شد بايد دقيق و سنجيده در

اين ميدان گام بگذارند با پي گيري و ريشه يابي هر قضيه و داستان سال و دوره ورود آن را به مجموعه گزارشهاي كربلا روشن سازند. در اين سير و بررسي خواهند ديد كه قصه و داستاني كه اكنون بسياري از مردم مداحان حتي اهل علم آن را درست مي پندارند و جزء جدايي ناپذير گزارشهاي كربلا قرنها پس از رويداد عاشورا به كتابهاي تاريخي راه يافته و آن هم با انگيزه هاي معلوم و يا بر سر زبانها افتاده آن هم از سوي روضه خوانها براي گريز به صحراي كربلا و اشك گرفتن ازمردم و گرم كردن مجلس.

محدث نوري از عالمان آگاه و بيداري است كه به ريشه يابي بسياري از داستانهاي ورد زبان روضه خوانها و مداحان پرداخته و دروغ بودن آنها را نمايانده و از اين راه خدمت بزرگي به نهضت تحريف زدايي از چهره ناب و زندگي بخش انقلاب عاشورا كرده است.

از جمله داستان دروغي را كه دروغ گويان و قصه پردازان ساخته اند و ايشان آن را نقل مي كند و به نقد آن مي پردازد به شرح زير است:

(روزي اميرالمؤمنين عليه السلام در بالاي منبر خطبه مي خواند حضرت سيدالشهداء(ع) تشنه شد آب خواست.

حضرت به قنبر امر فرمود: آب بياور.

عباس در آن وقت طفل بود چون شنيد تشنگي برادر را دويد نزد مادر و آب بر گرفت در جامي و آن را بر سر گذاشت و آب از اطراف مي ريخت. به همين قسم وارد مسجد [شد] چشم پدر بر او افتاد گريست و فرمود: امروز چنين و روز عاشورا چنان و قدري از مصائب او ذكر كرد.)

ايشان در نقد اين قصه مي نويسد

(اين قصه البته در كوفه بود و اگر در مدينه بود بايد اول خلافت آن حضرت باشد؛ زيرا كه قبل از آن مسجد و منبري براي آن حضرت نبود. عمر شريف حضرت ابي عبدالله(ع) در آن زمان زياده از سي سال بود. اظهار تشنگي كردن در آن مجلس عام و تكلم كردن در اثناء خطبه كه مكروه است يا حرام با مقام امامت؛ بلكه با اول درجه عدالت بلكه با رسوم متعارفه انسانيت مناسبتي ندارد.

و جنگ صفين دو ـ سه سال بعد از آن بود و اگر جناب ابوالفضل در آن روز طفل بود اين همه قضاياي او در صفين چگونه محقق شد.) [11] .

از جمله پيشاهنگان نهضت تحريف زدايي در عصر ما شهيد مطهري است. او افزون بر آن كه روضه ها و داستانهاي دروغي را كه محدث نوري نقل و نقد مي كند با بياني رسا مي آورد و آنها را شرح مي دهد و بر نقد محدث نوري نكته هايي مي افزايد و پيامدهاي اين گونه دروغها را باز مي شمرد خود نيز پاره اي از روضه هاي دروغ را كه از زبان روضه خوانها در مجالس علما شنيده بازگو مي كند و آن گاه به ريشه يابي و نقد آنها مي پردازد از جمله مي گويد:

(نمونه ديگر از تحريف در وقايع عاشورا كه يكي از معروف ترين قضايا شده است و حتي يك تاريخ هم به آن گواهي نمي دهد قصه ليلا مادر حضرت علي اكبر است.

البته ايشان مادري به نام ليلا داشته اند؛ ولي حتي يك مورخ نگفته كه ليلا در كربلا بوده است. اما ببينيد كه چقدر ما روضه ليلا و علي اكبر داريم. روضه آمدن ليلا به بالين علي اكبر.

حتي من در قم در مجلسي كه به نام آيت اللّه بروجردي تشكيل شده بود كه البته خود ايشان در مجلس نبودند همين روضه را شنيدم كه علي اكبر به ميدان رفت حضرت به ليلا فرمود: از جدم شنيدم كه دعاي مادر در حق فرزند مستجاب است برو در فلان خيمه خلوت موهايت را پريشان كن در حق فرزندت دعا كن شايد خداوند اين فرزند را سالم به ما برگرداند!

اولاً ليلائي در كربلا نبوده كه چنين كند.

ثانياً اصلاً اين منطق منطق حسين نيست. منطق حسين در روز عاشورا منطق جانبازي است. تمام مورخين نوشته اند: هركس اجازه مي خواست حضرت به هر نحوي كه مي شد عذري برايش ذكر كند ذكر مي كرد به جز براي علي اكبر. فاستأذن في القتال أباه فأذن له. يعني تا اجازه خواست گفت برو. حال چه شعرها كه سروده نشد از جمله اين شعر كه مي گويد:



خيز اي بابا از اين صحرا رويم

نك به سـوي خيمه ليلا رويم



نمونه ديگري در همين مورد را كه خيلي عجيب است من در همين تهران در منزل يكي از علماي بزرگ اين شهر در چند سال پيش از يكي از اهل منبر كه روضه ليلا را مي خواند شنيدم و من در آن جا چيزي شنيدم كه به عمرم نشنيده بودم. گفت: بعد از اين كه حضرت ليلا رفت در آن خيمه و موهايش را پريشان كرد نذر كرد كه اگر خدا علي اكبر را سالم به او برگرداند و در كربلا كشته نشود از كربلا تا مدينه را ريحان

بكارد. يعني نذر كرد كه سيصد فرسخ راه را ريحان بكارد! اين را گفت و يك مرتبه زد زير آواز:



نذر عليَّ لئن عادوا و اِن رَجعوا

لاَزرعنَّ طريق التّفت ريحاناً



من نذر كردم اگر اينها برگردند راه

تفت را ريحان بكارم.

اين شعر عربي بيش تر براي من اسباب تعجب شد كه اين شعر از كجا پيدا شده؟ بعد به دنبال آن رفتم و گشتم ديدم اين (تفت) كه در شعر آمده كربلا نيست بلكه اين (تفت) سرزمين مربوط به داستان ليلي و مجنون معروف است كه ليلي در آن سرزمين سكونت مي كرده و اين شعر مال مجنون عامري است براي ليلي و اين آدم اين شعر را براي ليلا مادر علي اكبر و كربلا مي خوانده.) [12] .

از اين گونه دروغها بسيار است هم در كتابهاي تاريخي و هم بر سر زبانها كه روحانيت شيعه با سرلوحه كار قرار دادن آيات و رواياتي كه دروغ را حرام و زشت و دروغ بستن بر معصومان را گناه بزرگ برشمرده اند بايد به مبارزه جدّي همه سويه با اين پديده نفرت انگيز برخيزد و نگذارد دروغ گويان براي گرم كردن بازار خود به دست آوردن مال و منال و يا از كارآيي انداختن نهضت مقدس امام حسين(ع) ميدان دار باشند و به هر سمت و سويي كه بخواهند اين حركت شورآفرين را بكشند.

كار اصلي روحانيت بيان دقيق و خردمندانه زواياي دين است و جلوگيري از هر حركت و تلاشي كه به سُخره گرفتن آن بينجامد. اگر داستان كربلا و نقل رويدادهاي روز عاشورا پيش و پس از آن با چنين دروغها و قصه پردازيها و

افسانه هايي درآميزد كه آميخته و روحانيت و علماي بزرگ شيعه كاري بايسته و درخور عليه آن انجام ندهند كار به جايي مي رسد كه افراد به ديگر آموزه هاي ديني گزارشها و روايتها با بدگماني بنگرند و آنها را نيز بي اساس بپندارند كه معصيتي است بس بزرگ و دردناك تر از حادثه كربلا.

از جمله گزارشهايي كه مايه به سخره گرفتن مذهب جعفري مي شود گزارشي است كه درباره شمار سپاه ابن زياد در پاره اي از كتابهاي تاريخي آمده و بر سر زبان روضه خوانها افتاده است.

محدث نوري در اين باره مي نويسد:

(ايضاً بر وهن افزوده شود اگر علاوه بر آن مضمون آن خبر بي پايه خلاف امور عاديه باشد و به حسب عادت نشود آن را باور كرد مثل آن كه عدد لشكر مخالفين قريب پانصد هزار بود بلكه ششصد هزار سواره و دو كرور پياده و در آنها مطابق خبر معتبر شامي و حجازي نبود و همه از كوفه بودند. و حال آن كه تهيه چنين عسگري براي شداد و نمرود و در مدت طولاني ميسر نبود چگونه در ظرف چند روز براي پسر مرجانه كه هنوز استقرار تمام پيدا نكرده بود ميسر مي شد. مصارف عسگر و جمع آوري مأكول و علوفه دواب و حفظ آنها نيز به حسب عادت محال است.

البته سستي و ضعف به غايت خواهد رسيد و چون اين رقم اخبار ضعيفه بي اصل و مأخذ با اين اسباب وهن در كتابي جمع شود به جهت بعضي اغراض فاسد مثل اظهار كثرت تتبع و اطلاع و آوردن مطالب تازه و برتري بر مقاتل سابقه مسنائي

براي اين مذهب پيدا شود كه نتيجه واضحه و ثمره ظاهره آن وهني باشد عظيم بر مذهب و ملت جعفريه و سپردن اسباب سخريه و استهزاء و خنده به دست مخالفين و قياس كردن ايشان ساير احاديث و منقولات اماميه را با اين اخبار موهونه و قصص كاذبه تا كار به آن جا رسيد كه در كتب خود نوشته اند كه شيعه بيت كذب است) [13] .

دروغ شگفت ديگر كه در پاره اي از مقاتل آمده سبب شرمساري و ناراحتي خردمندان و عالمان بزرگ شيعه شده است شمار كشته شده ها در روز عاشورا به شمشير سيدالشهدا قمر بني هاشم و ديگر ياران امام است.

محدث نوري مي نويسد:

(اگر كسي منكر شود [گفته مخالفان را كه: شيعه بيت كذب است] كافي است ايشان را براي اثبات اين دعوي آوردن مقتل معروف را به ميدان چه رسد به نظاير آن. مثلاً اگر از بزرگان دين ما بپرسند كه شيخ جليل علي بن الحسين مسعودي كه از شماست در عصر كليني بوده نهايت مبالغه كه در كشته هاي حضرت سيدالشهداء(ع) كرده در كتاب اثبات الوصية آن است كه گفته:

(وروي انه قتل بيده ذلك اليوم الفاً وثمانماة)

پس به نقل او هزار هشتصد تن باشند. و ابن شهرآشوب با آن كثرت كتب و تبحر و اطلاع و محمد بن ابي طالب چنانچه در بحار نقل كرده عدد را به هزار و نهصد و پنجاه رساندند و در اين كتاب كه تقريباً هزار سال بعد از مسعودي تأليف شده مقتولين

آن حضرت را به سيصد هزار و كشتگان ابي الفضل بيست وپنج هزار و از سايرين نيز بيست وپنج هزار رسانده.) [14] .

از گامهايي كه روحانيت شيعه بايد در راه شناخت موردهاي تحريف و ريشه و خاستگاه آنها بردارد بررسي كتابهاي تاريخ نگاران دولتهاي اموي و عباسي و دولتهايي است كه به اين دو جريان و جريان خلافت گرايش تعصب آميز داشته اند. شماري از تاريخ نگاران اهل سنت متعصب و ضد شيعه بسياري از سخنان امام حسين(ع) را كه بيانگر انگيزه ها و هدفهاي قيام است نياورده اند و به جاي آن داستانهاي غريب شگفت انگيز ناسازگار با خرد و غير طبيعي را نقل كرده و نوشته اند: اينها هنگام شهادت امام در كربلا رويداده است.

ابن عساكر نزديك به پنجاه روايت درباره قيام امام حسين(ع) نقل كرده كه به سي و دو روايت آن به دگرگونيهاي شگفت كه در نظام هستي در هنگام و پس از شهادت امام حسين(ع) رويداده ويژه شده است:

1. آسمان بر حسين(ع) همانند يحيي بن زكريا گريست.

2. از آسمان خاكهاي سرخي فرو ريخت.

3. ستارگان هنگام روز پديدار شدند.

4. هيچ سنگي از روي زمين برداشته نشد مگر آن كه از زير آن خون تازه بيرون آمد.

5. آسمان مدت هفت روز در تاريكي به سر برد.

6. خورشيد هر صبح و شام شعاعهاي خونيني بر ديوارها مي تابانيد.

7. در آسمان چيزي همانند خون ديده مي شد.

8. ستارگان به يكديگر برخورد مي كردند

9. فردي كه مردم را به كشته شدن حسين بشارت مي داد كور شد.

10. از آسمان باران خون مي باريد.

11. از ديوار دارالاماره خون سرازير شد.

12. ديوارهاي بيت المقدس خونين شدند.

13. در روز حادثه هر شتري در اردوگاه كشته مي شد ميان گوشت آن آتش بود. [15] .

در اين جا جاي اين پرسش است: ابن عساكر سني مذهب و از تاريخ نگاران مكتب شام و فرمانبر حاكمان و پادشاهان ايوبي ضد شيعه با اين همه ابراز علاقه به امام حسين(ع) چرا زواياي اصلي نهضت اباعبدالله(ع) را نكاويده و از هدف و برنامه ها و آرمانهاي والاي آن حضرت سخن به ميان نياورده است؟

وي با اين كه چندان باور به مقام قدسي امام حسين(ع) نداشته چرا اين همه كرامت معجزه نقل كرده و از دگرگوني در نظام هستي پس از شهادت امام سخن به ميان آورده اند؟

احتمالهاي گوناگون در نقل اين داستانها افسانه ها دگرگونيهاي شگفت و غير طبيعي در هستي پس از شهادت امام مي توان داد از جمله:

1. شيعه با الگوگيري از امام حسين(ع) به عنوان يك جريان مهم و مطرح ضد ستم بي عدالتي نابرابري خفقان غارت گري بيت المال دگرگوني در سنت پيامبر(ص) ناديده انگاري احكام اسلام و… در جامعه اسلام پرتو افكنده بود و روز به روز بر دامنه و گستره و شعاع آن افزوده مي شد و فوج فوج انسانهاي پاك سرشت به آن مي پيوستند؛ از اين روي حاكمان اهل سنت به كمك تاريخ نگاران با طرح و نشر اين داستانهاي شگفت و نابخردانه كاري كردند كه شيعه به عنوان گروه نابخرد و خرافه پرست مطرح شود و از اين

جايگاهي كه به خاطر عشق به حسين بن علي عشق به عدالت عشق به اقامه داد پيدا كرده و به عنوان گروهي خردورز و داراي پشتوانه كلامي دقيق استوار و منطقي ميدان داري مي كند به زير بيايد و مردم از پيرامون آن پراكنده شوند.

2. در زماني كه ايوبيان ضد شيعه با فاطميان شيعي در نبرد و ستيز به سر مي بردند ايوبيان شماري از تاريخ نگاران را به خدمت گرفتند كه براساس گرايش و سياست آنان تاريخ بنگارند و رويدادهايي كه از صدر اسلام تا آن زمان روي داده يك به يك زير نظر كارگزاران حكومت ايوبي شرح دهند تا بشود به عنوان يك پشتوانه فكري از آن بهره برد. روشن است كه در اين تاريخ نگاري چه مسائلي و چگونه بايد مجال طرح يابند كه به جبهه ضد شيعه ايوبيان عليه حكومت شيعي فاطميان كمك كند.

4. شايد هدف اين بوده كه شيعه را سرگرم اين گونه داستانها كنند و از توجه و دقت روي هدفهاي بلند و دگرگون آفرين امام حسين(ع) باز دارند و در نتيجه از اين كه حكومت ناعادلانه و سراسر ستم آنان را با حكومت يزيد بسنجند و به اين انديشه و فكر بيفتند كه بايد كاري حسيني كرد از انديشه و فكر آنان دور سازند.

روي همين اساس است كه محدث نوري با نگراني و دغدغه فراوان از تحريفها سخن مي گويد و درباره آينده هشدار مي دهد. [16] .

او خوب مي دانست كه اگر دَرْ بر همين پاشنه كه در زمان او مي چرخد بچرخد در آينده نيز شيعه گرفتار تحريف و حركتهاي نابخردانه خواهد بود. و اين رفتار نابخردانه و كوته فكرانه شيعه را از اوج به زير مي كشد و نمي گذارد رشد و تعالي بيابد

تحريف معنوي: رويداد عاشورا افزون بر تحريف لفظي كه به پاره اي از آنها اشاره شد دچار تحريف معنوي نيز شده است.

تحريف معنوي بسيار ويران گرتر از تحريف لفظي است؛ چرا كه ماهيت و هدف عاشورا با اين تحريف دگرگون بلكه به ضد آن دگر مي شود.

تحريف معنوي تفسير و معني كردن هدف و انگيزه است به گونه اي كه يا همانندي با هدف و انگيزه اصلي نداشته باشد يا همانندي بسيار كم رنگي داشته باشد.

فتنه گري: كارگزاران اموي حركت اصلاحي امام حسين را فتنه گري قلمداد كردند و كشته شدن او را برابر قانون شريعت جدّش دانستند كه فرمود:

(ستكون هنات فمن اراد ان يفرق امر هذه الامة وهي جميع فاضربوه بالسيف كائناً من كان.)

زودا كه آن رويداد ناگوار و تلخ رخ دهد. هركه بر آن شود در بين اين امت پراكندگي پديد آورد در حالي كه يك پارچه و يگانه است او را با شمشير بزنيد هركه و هركس.

بدخواهان كنيه ورز گفتند:

(انّ الحسين قتل بسيف جدّه لأنه خرج علي امام زمانه [يزيد] بعد ان تمّت البيعة له وكملت شروط الخلافة باجماع اهل الحلّ والعقد ولم يظهر منه مايشينه ويزري به.) [17] .

همانا حسين به شمشير جدش كشته شد؛ زيرا عليه امام زمان خود [يزيد!] برخاسته بود پس از آن كه بيعت تمام و شرطهاي خلافت به اجماع اهل حلّ و عقد كامل گرديده بود و از او [يزيد] چيزي كه مايه سرزنش رسوايي و ننگ باشد آشكار نشده بود

يا شريح كه به ياري عبيدالله بن زياد برمي خيزد و مردم را با اين فتوا به رويارويي با حسين بن علي فرامي خواند:

(انّ الحسين بن علي خرج علي امام المسلمين و اميرالمؤمنين [يزيد بن معاويه] فيجب علي كافة الناس دفعه وقتله.) [18] .

همانا حسين بن علي بر امام مسلمانان و امير مؤمنان [يزيد بن معاويه] شوريده از اين روي بر همگان واجب است به پا خيزند او را پس زنند و از پاي درآورند.

ابوبكر بن عربي اندلسي در همين فضاي مسموم تنفس مي كند كه اين سخن سست بي پايه و نفرت انگيز را بر زبان جاري مي سازد: كشته شدن حسين بن علي(ع) برابر قانون جدش انجام گرفت و سپاهيان يزيد فرمان وي را اجرا كردند:

(فما خرج عليه الاّ بتأويل ولاقاتلوه الاّ بما سمعوا من جدّه.) [19] .

اينان [سپاهيان يزيد] به رويارويي و قيام عليه حسين بن علي برنخاستند مگر به تأويل و توجيه و او را نكشتند مگر به آنچه كه از جدّش شنيده بودند.

ابن اثير در معناي (تأويل) مي نويسد:

(تأويل انتقال ظاهر لفظ است از وضع اصلي آن به معنايي كه دليل مي خواهد به طوري كه اگر دليل نباشد معناي ظاهري لفظ رها نمي شود.)

ابن حجر در كتاب فتح باري در شرح بر صحيح بخاري در باب (ماجاء في المتأولين) مي نويسد:

(هركس مسلماني را كافر بشمارد و نسبت كفر به او بدهد بايد

ديد كه اگر تكفير او بدون تأويل (توجيه) صورت گرفته تكفيركننده مستحق سرزنش بوده چه بسا كه خودش كافر است ولي اگر با تأويل (توجيه) همراه بوده لكن توجيه او موجه نباشد مستوجب سرزنش و ملامت است؛ اما به حد كفر نرسيده است بلكه بايد خطايش را به او گوشزد كرده گوشمالي لازم هم به او داد. ولي به رأي جمهور فقيهان چون مورد اول نخواهد بود. اما اگر تكفيرش با تأويل و توجيه موجّه و جايز همراه باشد مستوجب توبيخ و سرزنش نبوده بلكه حجت برايش مي آورند تا به راه درست و صواب باز آيد. دانشمندان گفته اند: هر تأويل كننده اي به خاطر تأويل و توجيه خود معذور است و اگر تأويل (توجيه) او در زبان عرب جايز باشد گناهي را مرتكب نشده و اين گونه تأويل و توجيه جايگاه علمي دارد.) [20] .

اينان با تأويلهاي سست و بي پايه و برخلاف مباني روشن و بي گفت وگوي اسلامي به رويارويي و جنگ با نُماد راستين و ناب اسلام حسين بن علي(ع) برخاستند و سپس با همين مبناي واهي به توجيه گناه بزرگ و غير درخور توجيه و نابخشودني خود پرداختند. زهي بي شرمي.

- خواست خدا: شركت كنندگان در كشتن امام حسين و ياران چه پيش از دست آلودن به اين جنايت و چه پس از آن در عذاب دردناك وجدان آرام و قرار نداشتند و در ميان شعله هاي سركش و خشماگين آتش وجدان مي سوختند و هميشه در پي آن بودند كه لختي از اين آتش هميشه شعله ور و سوزاننده بكاهند از اين روي به تحريف معنوي اين حماسه بزرگ روي مي آوردند. يا

مي گفتند: مقدر چنين بود. ما از خود اختياري نداشتيم. خدا چنين مي خواست كه حسين كشته شود و خانواده اش آواره. خواست خدا بود كه يزيد بر اريكه قدرت باشد و حسين در كربلا اسير سرپنجه قدرت سپاه ابن زياد.

- پيروي از اولي الامر: يا مي گفتند: ما ناگزير بوديم و بر ما واجب بود پيروي از خليفه مسلمانان و اولي الامر!

گفت وگوي ابي اسحاق با شمر ذي الجوشن بيان گر اين معناست:

(روي ابوبكر بن عياش عن ابي اسحاق قال كان شمر يصلّي معنا ثمّ يقول: اللهم انّك تعلم أنّي شريف فاغفرلي.

قلتُ: كيف يغفرالله لك وقد أعنت علي قتل ابن رسول الله.

قال: ويحك! فكيف نصنع؟ ان امراءَنا هؤلاء امرونا بامر فلم نخالفهم ولو خالفنا هم كنّا شراً من هذه الحمر السقاة.

قلت: انّ هذا لعذر قبيح فانّما الطاعة في المعروف.) [21] .

روايت كرد ابوبكر بن عياش از ابي اسحاق و گفت: شمر با ما نماز گزارد سپس گفت:

بار پروردگارا تو مي داني كه من ارجمندم پس مرا بيامرز.

گفتم: چگونه خدا تو را بيامرزد كه همدست شدي با آنان در كشتن فرزند رسول خدا(ص)؟

گفت: واي بر تو چه مي توانستم بكنم. امرا و فرمانروايانمان به ما دستور دادند پس ما از فرمانشان سر برنتافتيم. اگر سر برمي تافتيم از خرهاي آبكش بدتر بوديم.

گفتم: اين بهانه اي است بسيار زشت و ناپسند. همانا پيروي در معروف است

- تكليف و وظيفه فردي: پيش از اين نيز يادآور شديم كه حكومت گران ستم پيشه و سنت شكن براي جلوگيري از الگو شدن امام حسين به اين شگرد و تحريف روي آوردند كه حركت و خيزش امام عليه ستم و امويان سنت شكن وظيفه الهي ويژه وي بوده است و كسان ديگر با آن شيوه و روش نمي توانند و نبايد عليه بيداد قدافرازند.

امام حسين برابر صحيفه اي عمل مي كرد كه در اختيارش بود. [22] اينان مي خواهند بگويند: خيزش او در كربلا برابر آن صحيفه بوده؛ از اين روي نمي تواند الگو براي ديگران قرار بگيرد.

سپهر در همين فضا قرار گرفته و اثر پذيرفته كه نوشته است:

(حسين عليه السلام عالماً ادراك شهادت را تصميم عزم داد به حكم مصلحتي كه سرّ آن را جز خداي كس نداند…. و نتوان گفت كه چرا دانسته خود را به مهلكه افكند؛ زيرا كه تكليف امام بيرون از تكاليف خاص و عام است.) [23] .

اين نگاه به قيام حضرت سيدالشهداء او را از مدار الگو شدن براي شيعيان و مسلمانان خارج مي كند و ناسازگاري دارد با عمل و سخن آن حضرت در مرحله هاي گوناگون قيام. امام از ديدارها و نامه به اين سو و آن سو افراد را به همكاري و شركت در قيام عليه حكومت گران ستم پيشه اموي فرا مي خواند. اگر حركت و قيام او عليه حكومت اموي شخصي بود و تنها او وظيفه داشت به قربانگاه شرف برود به نوشته سپهر (خود را به تهلكه افكند!) چرا فرزندان و برادران و برادرزادگان و ياران را به قربانگاه كشاند و چرا از ديگران مي خواست كه حق را ياري كنند و… اين گونه نگريستن به قيام عاشورا و از اين زاويه به تحليل آن پرداختن فرار از مسؤوليت و سربرتافتن از دستورها و فرمانهاي الهي است.

- خشونت: استعمارگران كه خود با جنايت انسان كشي تباهي آفريني ويران گري محروم كردن انسانها از حقوق اوليه روان ساختن جويهاي خون بر اريكه قدرت نشسته و قدرت خويش را گسترش داده و پايه هاي فرمانروايي خود را استوار ساخته اند وقتي ديدند عاشورا مراسم عزاداري عشق علاقه و شيدايي شيعيان به حسين شهيد بزرگ ترين و ژرف ترين انگيزاننده شيعيان و مسلمانان علاقه مند به راه و رسم آن عزيز عليه اشغالگري بيدادگري ستم و آدم كشي آنان است دست به تحريف اين حركت شورانگيز زدند و با به كار گرفتن روشنفكران تربيت شده خود و نواله خور استعمار و نويسندگان سر به فرمان خود تلاش ورزيدند اين حركت مقدس را و عزاداري براي سرور شهيدان را كه يادآور تلاش گسترده آن حضرت عليه تباهي ستم نابرابري رواج منكرها و به حاشيه راندن و نابود كردن معروفها بود لباس خشونت بپوشند تا هم اين حركت شورانگيز را يك جنگ قومي خونين جلوه دهند و هم به سر و سينه زدنها و خشم عليه بيدادگريها و تنفر و انزجار از ستم پيشگان را نُماد و جلوه اي از يك حركت خشونت آميز!

(خشونتهاي عاشورا معلول تعارضهاي قومي بالاخص نتيجه خشونت پيامبر در جنگ بدر احد خندق خيبر و… بود.) [24] .

يا:

(نزديك ترين مفهوم به كلمه عاشورا در ذهن شهادت است…. جامعه ما هنگامي كه ميان خشونت و جنگ گرفتار آيد بي شك نگاهي خشونت آميز به اين واقعه روا مي دارد.) [25] .

- جلوگيري از هدفداري عزاداريها: دستهايي در كار بوده و هستند كه مردم در عزاداريها ستم روزگار خويش را نشانه نروند و ستم پيشگان سنت شكنان استعمارگران خون آشام و تباهي آفرينان را به جاي يزيد و امويان بنشانند و به آنان يورش برند و حركت عاشورايي را سامان دهند و بنيانشان را براندازند.

استعمار كه با زور و درهم كوباندن ملتهاي مسلمان پا به سرزمينهاي آنان گذارده هيچ گاه از خشم حسينيان در امان نبوده است. از اين روي از همان روزگار تاكنون تلاش ورزيده با گوناگون ترفندها و دسيسه ها كه عزاداريهاي برانگيزاننده شور و شعور آفرين را از هدفداري تهي كند. آنها به آدابي معمولي و عزاداري تهي از هر گونه ستم ستيزي و عصيان و شورش عليه بيداد و نابرابري دگر سازد. كه در اين حركت شوم به پيروزيهايي نيز دست يافته است.

اكنون و در عصر جديد كه عزاداري سالار شهيدان دگرگونيهاي ژرفي در ايران لبنان و… آفريده و صهيونيزم و آمريكاي جنايت كار را در هدفهاي شوم و ضد انساني خود ناكام گذارده و چهره زشت و ضدانساني آنها را براي جهانيان نمايانده قدرتهاي بزرگ و راهزنهاي غدّاره بند بين المللي با شبيخونهاي فرهنگي پياپي خود برآنند عاشوراي رستاخيز آفرين را عزاداريهاي شورانگيز را از هدف تهي كنند و به سوي بي هدفي و هياهوگريهاي بي آرمان بكشانند تا بتوانند بسان گذشته از خوان پر نعمت آنان بهره ببرند و بر قدرت شوم و ضد انساني خود بيفزايند.

استعمار بر آن است كه اين شور و شيدايي مقدس را كه هر ساله در ماه محرم در هر قلب انسان شيعي و در هر محفل و مجلس عزا مشعلي عليه بيداد ستم نابرابري زورگويي برمي افروزد خاموش كند و يا بسيار كم سو

و كم فروغ جلوه دهد.

از باب نمونه در يكي از فيلمهايي كه بي بي سي عليه اسلام با نام: (شمشير اسلام) تهيه كرده بخش مهمي از آن را عزاداري امام حسين(ع) تشكيل مي دهد يكي از مفسران غربي اين فيلم مي گويد:

(بايد مراقب بود كه اگر اين عزاداريها و اين همه عشقها هدفدار شود و به سوي قلب غرب نشانه رود ديگر هيچ سلاحي نمي تواند در برابر آن مقاومت كند.) [26] .

بله اگر عزاداريها هدفدار باشد همان گونه كه حسين(ع) هدف والا و مقدسي داشت ستم نمي تواند در جامعه هاي اسلامي و شيعي دامن بگسترد غرب و آمريكاي خون آشام و جهانخوار و نسل كش فاجعه بيافريند و كرور كرور انسان بي گناه را از دم تيغ بگذراند.

اگر عزاداريها هدفدار باشد هيچ قدرتي را ياراي آن نيست كه گام در ديار مسلمانان بگذارد و با دستان آلوده خود آلودگي پديد آورد و منابع زيرزميني مردم مسلمان را به غارت برد.

استعمارگران قدرتهاي بزرگ و راهزنان بين المللي عزاداريها را از هدفداري تهي ساخته اند كه مي توانند اين گونه عربده بكشند.

3. معيارهاي شناخت سره از ناسره. پژوهش گر تاريخ بايد به حكمت آراسته باشد و از هوش و خردي بالا برخوردار تا بتواند هر رويداد تاريخي را به درستي به بوته بررسي نهد و نتيجه درست را بگيرد.

نقل كور كورانه تاريخ اعتقاد به راويان و ناقلان تاريخ بدون بررسي زواياي هر رويداد زمان مكان حكومتها حكومت گران سياستها هواها

و غرضها و امور اثرگذار زمينه را براي هرگونه لغزشي آماده مي كند.

براي رسيدن به حقيقت و بازشناسي سره از ناسره معيارهايي را بايد فرا راه داشت و به كار بست از جمله:

الف. به كار بستن خرد: در بررسي و كند و كاو رويدادها با معيار و تراز خرد بسياري از گزارشها و گفته هاي درست تاريخي را مي توان از گزارشها و گفته هاي نادرست بازشناخت.

محمد بن طاهر مَقدَسي درباره عقل مي نويسد:

(عقل نيرويي است الهي كه ميان حق و باطل و زشت و زيبا و نيك و بد فرق مي نهد و مادر همه دانشهاست و برانگيزاننده خطرات فاضله و پذيراي يقين. و گفته اند:

از آن روي عقل را عقل خوانده اند كه عقال (پاي بند زانوبند شتر) است از براي آدمي تا به كژراهه آنچه براي او خطر دارد نرود.) [27] .

اگر عقل كه مادر همه دانشهاست در دانش تاريخ نقش اصلي و زيربنايي را نداشته باشد و پژوهش گر تاريخ در نقل رويدادها با اين مشعل فروزان خدادادي بر شناسايي سره از ناسره نپردازد و دريچه ذهن و فكر خويش را ببندد و در تاريكي گام بردارد و هر رويدادي را بدون بررسي و نهادن

در بوته عقل و خرد نقل كند نه تنها كار او ارزشي ندارد كه سياهي و تباهي خواهد آفريد جلو روشنايي را خواهد گرفت جهل خواهد پراكند و افق دانايي را تاريك خواهد ساخت.

در پذيرش و يا ردّ گزارشها و روايتهاي عاشورا اين معيار والا و روشن گر بايد به گونه دقيق به كار بسته شود تا از هر گونه لغزشي در امان ماند.

در مثل آنچه شماري از مَقتَل نگاران درباره عروسي قاسم بن حسن در آوردگاه كربلا شمار سپاهيان دشمن شمار كشته شدگان به دست سالار شهيدان حسين بن علي و… آورده اند هيچ خرد سالمي نمي تواند بپذيرد.

پس بايد در گزارشها كه ناسازگاري آنها با خرد بسيار روشن است و در گزارشهايي كه به اندكي درنگ و انديشه نياز است عقل معيار قرار گيرد و از احساسات تهي از خرد كناره گيري شود تا گزارشي روشن و شفاف از كربلا فرا راه همه علاقه مندان جلوه گري كند.

ب. بررسي سند و محتوا: بر پژوهش گر تاريخ واجب است كه پس از بررسي عقلاني رويدادها به بررسي سندي و محتوايي آنها بپردازد.

روايت گران كيانند و چه پايگاهي دارند و با چه هدف و انگيزه به روايت گري و گزارش گري پرداخته اند. ثقه و مورد اعتمادند و از آنان به نيكي ياد شده يا نه به دروغ گويي شهره اند و به فسق و فجور و مزدوري براي حاكمان ستم. يا نه روايت گر انسان شايسته و سالمي است؛ اما شياداني به نام او گزارش داده و روايت كرده اند! يا در طول تاريخ در گزارش او چنان دست برده شده كه نمي توان آنچه را او روايت كرده از آنچه او روايت نكرده و روح او از آن بي خبر بوده بازشناخت

يا از نظر محتوا بايد هر گزارشي به گونه دقيق و روشن ارزيابي شود: مكان زمان كساني كه نام برده شده كردارها و گفتارهايي كه به كسان نسبت داده شده و… با واقع و در مقايسه و سنجش با ديگر گزارشها و اطلاعات در دست سازگاري دارد يا خير؟

ابن خلدون در مقدمه مي نويسد:

(بارها اتفاق افتاده كه تاريخ نويسان و مفسران و پيشوايان روايات وقايع و حكايات را به صرف اعتماد به راوي يا ناقل خواه درست يا نادرست بي كم و كاست نقل كرده و مرتكب خبط ها و لغزشها شده اند چه آنان وقايع و حكايات را بر اصول آنها عرضه نكرده آنها را با نظاير هر يك نسنجيده و به معيار حكمت و آگاهي بر طبايع كاينات و مقياس تحكيم نظر و بصيرت نيازموده و به غور آنها نرسيده اند پس از حقيقت گذشته و در وادي وهم و خطا گمراه شده اند. اين گونه اغلاط بويژه در بسياري از حكايات هنگام تعيين اندازه ثروت يا شمار سپاهيان روي داده است. زيرا كه اين بحث (يعني قضيه آمار) در مظان دروغ و دستاويز ياوه گويي است و ناچار بايد آنها را به اصول بازگردانيد و در معرض قواعد قرار داد.

يكي از نمونه هاي اين گونه اشتباه كاريها شماره لشكريان بني اسرائيل است. و چنانكه مسعودي و مورخان آورده اند پس از آن كه موسي(ع) هنگام آوارگي در (تِيهْ) [بياباني كه رونده در آن هلاك شود… و در اصطلاح بياباني كه موسي با دوازده سبط بني اسرائيل به مدت چهل سال سرگردان بودند] اجازه داد كه هر كه طاقت و توانايي دارد بويژه از سن بيست به بالا سلاح برگيرد به شمردن سپاهيان بني اسرائيل دست يازيد و عدّه آنها را ششصد هزار تن فزون تر يافت. در صورتي كه اگر وسعت و گنجايش مصر و شام را در برابر چنين سپاه گراني بسنجيم مايه حيرت مي شود. چه هر كشوري را درخور گنجايش آن لشكرياني است كه مي تواند مستمري آنها را بپردازد و اگر از ميزان معين و لازم درگذرند مايه دشواري و مضيقه آن كشور مي شوند چنانكه عادات متداول و وضع معمولي ممالك گواه بر اين امر است.

گذشته از اين اگر سپاهياني را با اين عدد افزون كه دو برابر يا سه برابر مد نظر را صف آنها فراخواهد گرفت ترتيب دهند بعيد به نظر مي رسد كه بتوان به سبب تنگي نبردگاه و دوري آن از لشكريان در لشكركشيها و جنگها از آنها استفاده كرد؛ زيرا چگونه ممكن است چنين صفوفي به نبرد برخيزند يا صفي بر دشمن غالب آيد در حالي كه يك سرِ صف سر ديگر درك نمي كند.) [28] .

ابن خلدون در اين فراز پس از بيان چگونگي نگاه به رويدادهاي تاريخي و عرضه آنها بر اصول و اعتماد نكردن به گزارش گران نمونه اي را كه همانا سپاه بني اسرائيل باشد يادآور مي شود و سپس به بررسي محتوايي آن مي پردازد كه مي تواند براي پژوهش گران تاريخ تاريخ اسلام و بويژه تاريخ عاشورا كه مورد بحث ماست مفيد و راه گشا باشد.

محدث قمي نيز گزارشي را از رويداد كربلا نقل مي كند سپس به نقد سند و محتواي آن مي پردازد كه بيان گر دقت و اعتماد نكردن به نقل روايت گران است

(ذكر محامل و هودج در غير خبر مسلم جصاص نيست. و اين خبر را گرچه علامه مجلسي نقل كرده لكن مآخذ آن منتخب طريحي و كتاب نورالعين است كه حال هر دو كتاب بر اهل فن پوشيده نيست و نسبت شكستن سر جناب زينب سلام اللّه عليها و اشعار معروفه نيز بعيد است از آن مخدره كه عقيله هاشميين و عالمه غير معلمه و رضيعه ثدي نبوت و صاحب مقام رضا و تسليم است.

آنچه در مقاتل معتبر معلوم مي شود حمل ايشان بر شتران بوده كه جهاز ايشان پلاس و روپوش نداشته بلكه در ورود ايشان به كوفه موافق روايت حذام بن ستير كه شيخان [شيخ مفيد و شيخ طوسي] نقل كرده اند به حالتي بوده كه محصور ميان لشكريان بوده اند چون خوف فتنه و شورش مردم كوفه بوده چه در كوفه شيعه بسيار بوده.) [29] .

محدث قمي در نقد اين گزارش در ابتدا سند را مورد ارزيابي قرار مي دهد و به همين كه علامه مجلسي آن را نقل كرده بسنده نمي كند؛ زيرا مي داند كه علامه از دو اثر سست و ضعيف و حال آنها بر اهل فن روشن نقل كرده و به آنها استناد جسته است. [30] .

افزون بر اين خود علامه هم در پايان گزارش از لهوف نقل مي كند كه شتران محمل و هودج نداشته اند. [31] .

محدث قمي پس از نقد سند به محتوا مي پردازد:

1. اين كه حضرت زينب با آن مقام والا و روح بزرگ چون سر امام حسين(ع) را ببيند چنان جبين خود را به محمل بزند كه بشكند و خون جاري

شود درست نيست و با شأن و جايگاه آن والا مخدره سازگاري ندارد.

2. نسبت دادن شعرهايي به حضرت زينب كه در اين هنگام (درگاه ديدن سر برادر) سروده است درست نيست؛ زيرا در آن سروده ها آمده:



يا اخي فاطم الصغيرة كلّم

فقد كاد قلبها ان يذوبا [32] .



اي برادر! با فاطمه كوچك حرف بزن

كه نزديك است قلب او آب شود

نخست آن كه: فاطمه كوچك نبوده بلكه در سني بوده كه پيش از رويداد عاشورا با حسن مثني ازدواج كرده است.

دو ديگر: در شأن كسي كه بنابر پاره اي از گزارشها در دروازه كوفه براي مردم سخنراني كرده و به افشاگري امويان و شناساندن كشته شدگان كربلا و اسيران پرداخته [33] نيست كه اين گونه از سوي زينب كبري اسم برده شود.

سه ديگر: ايشان از جمله گزارش گران مجلس يزيد است و مي گويد من در آن وقت (جاريه) بودم؛ [34] يعني زن جوان. پس كسي كه چنين جايگاهي داشته مي توانسته مجلس يزيد را گزارش كند و در سن جاريه بوده درست نيست كه بگوييم اين شعر را حضرت زينب درباره او سروده است.

ج. در نظر گرفتن هدف: در بررسي هر رويداد تاريخي بايد هدف پديدآورندگان آنها سرلوحه كار قرار بگيرد و هيچ يك از اجزاي رويداد بدون توجه به هدف در بوته بررسي نهاده نشود و اگر چنين شود بي گمان اشتباه است و لغزش در بررسي. بويژه اگر آفريننده و پديدآورنده رويداد معصوم باشد و تمام كارها برنامه ها و خط سيري كه در پيش گرفته برابر معيارهاي شناخته شده باشد و هيچ گونه كژراهه روي از آن را برنتابد و راهي غير از آن را

برنگزيند. در بررسي قيام حركت و انقلابي كه چنين شخصي آن را هدايت كرده و هدف و برنامه خود را شفاف و روشن براي مردم ابراز داشته و گزارش گران ثقه و برگزيده و گمارده شده خود او آن را گزارش داده اند و در تاريخ ثبت شده نمي توان از روي ذوق و سليقه ميل و گرايش خواست دلِ خود باب پسند زمان و مردم سخن گفت.

چگونه مي توان قيام اباعبدالله را ويژه خود او و از اسرار الهي شمرد در حالي كه از آغاز تا پايان بارها بار مردم را به شركت در قيام فراخوانده و از آنان خواسته كه عليه ستم سنت شكني به تاراج رفتن بيت المال به پا خيزند و در زير رايت او گرد آيند.

و يا در وصيت نامه نامه به مردم كوفه و بصره به روشني از برنامه و هدف خود سخن گفته است.

يا چگونه مي توان پذيرفت اين سخن را كه:

(چون امام حسين(ع) آمدن لشكريان را با عمر بن سعد و اردو زدن آنان را در نينوا و رسيدن نيروهاي امدادي را براي جنگ با خود ديد به عمر بن سعد پيام فرستاد كه مي خواهم ترا ببينم. آن دو در شب با يكديگر ملاقات كردند و مدتي طولاني پوشيده سخن گفتند و سپس هريك به جاي خود برگشتند و عمر بن سعد به عبيدالله بن زياد چنين نوشت:

اما بعد همانا خداوند متعال آتش را خاموش فرمود و اتفاق كلمه و اصلاح امر امت را پديد آورد. حسين با من عهد كرد كه يا برگردد به همان جا كه از آن جا آمده است يا به يكي از مرزهاي سرزمينهاي اسلامي برود و چون فرد ديگري از مسلمانان باشد. هرچه براي

ايشان است براي او هم باشد و هرچه بر عهده ايشان است بر عهده او هم باشد. يا آن كه خود پيش اميرالمؤمنين يزيد برود و دست در دست او نهد و ببيند ميان او و يزيد چگونه اتفاق مي شود.) [35] .

امام كه چه در زمان معاويه و چه پس از مرگ او از بيعت با يزيد سرباز زد و وقتي عرصه را بر او تنگ گرفتند مدينه را به قصد مكه ترك گفت و آن جا را به قصد كوفه حال پس از اين همه رنج و زحمت و پيمودن راه دراز نماينده به اين سو و آن سو گسيل داشتن نامه نگاريهاي بسيار فراخواني مردم عليه حكومت تباهي آفرين يزيد چگونه راضي شد كه با يزيد كه در گوناگون سخنرانيها و خطابه ها او را فاسق فاجر سگ باز و ناشايست براي در دست گرفتن امور مسلمانان و فرمانروايي آنان خوانده بود دست بيعت بدهد.

مگر او به هيچ روي پيش بيني نمي كرد كه با سپاهيان اموي رو در رو شود؟

مگر نمي دانست كه اين حركت اعتراض آميز تلاش براي زمينه سازي حكومت اسلامي و برقراري عدل و داد هموار كردن راه رهايي مردم از چنگ اهريمنانه امويان و به زير كشيدن يزيد از اريكه قدرت و پايان دادن به حكومت نامشروع او و امويان چيزي نيست كه از حكومت گران پوشيده ماند و براي رويارويي با اين جريان به پا نخيزند و خود را آماده نسازند و تمام راه هاي حركت او را سدّ نكنند! آيا او از تلاش امويان و از اين كه كركس وار به دنبال او بودند بي خبر بود؟

آيا او نمي دانست كه يا بايد بيعت كند و ذليلانه به تأييد و ستايش يزيد بپردازد و يا تن به مرگ بدهد؟

بي گمان او همه اينها را مي دانست و همه تلاش او بر اين بود كه بيعت نكند و تن به خواري ندهد و حكومت نامشروع يزيد را با بيعت خويش مشروع جلوه ندهد و پايه هاي آن را استوار نسازد

او با تمام توان بر آن بود كه بيعت نكند حال در اين حركت بزرگ و شكننده بنياد اموي يا مردم با او همراه خواهند شد و يا به تنهايي اين نهضت بزرگِ دست بيعت ندادن به يزيد را خواهد آفريد و به پيش خواهد برد. از اين روي وقتي كوفيان نامه نوشتند و با او عهد كردند كه زير رايت يزيد گرد نخواهند آمد و دست بيعت به او نخواهند داد تنها زير رايت فرزند رسول خدا(ص) گرد مي آيند و دست بيعت به او مي دهند حسين(ع) آهنگ ديار كوفه كرد. وقتي امويان مسلم را به شهادت رساندند همه راه هاي به كوفه را بستند و از پيوستن مردم كوفه به او و او به مردم كوفه جلوگيري كردند امام از وظيفه شرعي خود كه همانا بيعت نكردن است دست نكشيد كه در نامه عمر بن سعد به دروغ آمده است بلكه او خطر را پيش از آن كه مردم كوفه به او نامه بنويسند و اعلام آمادگي كنند و پس از آن كه از اين عهد برگردند و يا به زور سرنيزه و زر آنان را برگردانند به جان پذيرفته بود و مي دانست راهي را كه او در پيش گرفته بدون آزار و اذيت خاندانش كشتن و يا زندان افكندن خود او پايان نخواهد پذيرفت بر همين اساس و قرينه ها و نشانه هاي بسيار جرير طبري در تاريخ الامم والملوك و شهاب الدين احمد نويري در نهاية الارب چون نتوانسته اند اين دو بند از نامه عمر بن سعد را: (به من عهد كرد: … يا به يكي از مرزهاي سرزمينهاي اسلامي برود… يا دست در دست اميرالمؤمنين يزيد نهد) بپذيرند سخن عقبةبن سمعان را نقل كرده اند كه گفته است:

(همراه حسين بودم با وي از مدينه به مكه رفتم و از مكه به عراق تا وقتي كه كشته شد از او جدا نشدم و از سخنان وي با كسان در مدينه و مكه و در راه و در عراق و در اردوگاه تا به روز كشته شدنش يك كلمه نبود كه نشنيده باشم. به خدا آنچه

مردم مي گويند و پنداشته اند نبود و نگفته بود: كه دست در دست يزيد بن معاويه نهد و يا او را به يكي از مرزهاي مسلمانان فرستند بلكه گفت: بگذاريدم در زمين فراخ بروم تا ببينم كار كسان به كجا مي كشد.) [36] .

4. شناخت تحريف گران و انگيزه ها. پژوهش گر تاريخ بايد انگيزه هاي تحريف رويدادي را بداند تا سازوار با انگيزه با آن به رويارويي برخيزد و يا ريشه آن را بزند تا شاخ و برگ نگستراند.

حاكمان اموي دست به يك سري تحريفها زده اند با انگيزه هايي كه در جاي جاي نوشتار از آن سخن گفتيم و اينك يادآور مي شويم: حاكمان ستم صاحبان زر و زور هيچ مرزي در تحريف واژگونه سازي و خراب كردن چهره مخالفان خود نمي شناسند؛ بويژه اگر كساني باشند كه مردم پيوند معنوي با آنان دارند و در بين مردم از پايگاه والاي معنوي برخوردارند مانند پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) با گوناگون شگردها از جمله از راه ابراز دوستي علاقه عشق ستايش ارج نهادن به مقام معنوي آنان وارد عرصه مي شوند و از اين راه چنان به پيش مي روند كه آنان را با جعل خبر به مقام الوهي مي رسانند.

با اين كار دو هدف را پي گيري مي كنند:

الف. كشاندن شماري از علاقه مندان عاشقان و دلبستگان به اين كسان به خود و پديد آوردن دگرگوني در باورهاي آنان و از كارايي انداختن اين شمار از علاقه مندان و سرگرم ساختن اينان به خرافه سخنان واهي عشقها و علاقه هاي بي بنياد و دور كردنشان از هدفهاي والاي اولياء و مردان خدا.

ب. اين ستم پيشگان وقتي خود را در انزوا مي بينند و در بين مردم بي جايگاه

مردان خدا بسان معصومان را در اوج و حاكم بر قلبها و داراي جايگاه بلند و والا و هرگاه و هر آن خطر براي حكومت قدرت دنيوي و جان و مقام مادي خود به تلاش برمي خيزند با خراب كردن دگرگونه جلوه دادن بسيار بالا بردن و يا بسيار پايين آوردن از مقام و جايگاه معنوي كه دارند آنان را از كانون توجه مردم ديندار دور سازند و مردم را از دور آنان بپراكنند.

امام رضا(ع) در اين باره مي فرمايد:

(انّ مخالفينا وضعوا أخباراً في فضائلنا وجعلوها علي ثلاثة اقسام: احدها الغلو وثانيها التقصير في امرنا وثالثها التصريح بمثالب أعدائنا. فاذا سمع الناس الغلو فينا كفروا شيعتنا ونسبوهم الي القول بربوبيتنا واذا سمعوا التقصير اعتقدوه فينا واذا سمعوا مثالب أعداءنا باسمائهم ثلبونا باسماءنا وقد قال عزوجل: ولاتسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدواً بغير علم.) [37] .

همانا دشمنان و ناسازگاران ما رواياتي را در برتريهاي ما ساخته و در سه بخش دسته بندي كرده اند:

1. زياده روي و گزافه گويي در شأن ما.

2. كوتاهي و سهل انگاري در بيان منزلت و جايگاه ما.

3. آشكارا بيان كردن عيبها و كاستيهاي دشمنان ما.

هرگاه مردم سخنان گزاف و غلوآميز را درباره ما بشنوند پيروان ما را كافر مي خوانند و به آنان باورمندي به ربوبيت ما را نسبت مي دهند.

و هرگاه روايتهايي را كه شأن ما را پايين آورده اند بشنوند چنين باوري در باره ما پيدا مي كنند. و هرگاه ناسزا و خرده گيريهاي بر

دشمنان ما را با نام بردن از آنان بشنوند با نام بردن از ما به ما بد مي گويند. و به درستي خداوند بزرگ و شكوه مند فرموده است [انعام:108]: آنان را كه سويِ جز خداي مي خوانند دشنام مدهيد كه خدا و رسول را از ستم و بي دانشي دشنام دهند.

و كساني نه از باب كين كه از راه دوستي و گزافكاري و زياده روي در عشق و علاقه ناخواسته به سوي همان سرابي شتابان حركت مي كنند كه دشمن در چشم انداز آنان قرار داده است.

اين پارسايان ساده لوح و علاقه مندان نابرخوردار از بينش روشن و بصيرت ژرف هر ستايش و سخن مبالغه آميزي را بدون دقت و درنگ همه سويه روي آن مي پذيرند و بدون ريشه يابي و دست يافتن به سرچشمه سخن كه از چه كسي است و با چه انگيزه اي گفته شده بازگو مي كنند و يا مي نويسند و نشر مي دهند. از آن جا كه در بين مردم به زهد و پارسايي و دانش و عشق و علاقه به امامان شهره اند و داراي نفوذ كلمه سخن شگفت انگيز و جديد آنان بر سر زبانها مي افتد و براي بسياري از مردم باور و عقيده مي سازد و آنان از راه روشن و راست به تاريكي و كژراهه فرو مي افتند و اين زياني است بس بزرگ و غير درخور جبران.

شهيد ثاني درباره اينان مي نويسد:

(گروهي كارشان جعل اخبار دروغ بود. برخي به جهت جلب مال و برخي به جهت تقرب به خلفاء جور. ولكن ضرر آنان كه از اين جماعت معروف بودند به زهد و صلاح و مردم ايشان را مي شناختند و از ايشان مي شنيدند و قبول مي كردند و به جهت خيال فاسدي اخبار و احاديث دروغ را ايشان مي گرفتند و نشر مي دادند و خلق اعتقاد مي كردند كه از خدا و رسول است و به آن عمل مي كردند.) [38] .

اينان تنها به گزارش و نقل افسانه هاي شگفت و داستانهاي نابخردانه و غير عادي بسنده نكرده بلكه براي كار خود در حادثه عاشورا به مبناسازي نيز روي آورده و به فرموده امام صادق(ع):

(من بكي أو ابكي او تباكي علي الحسين فله الجنّة.) [39] .

هر آن كه بر حسين بگريد يا بگرياند يا چنين بنماياند كه مي گريد بهشت بر او واجب مي گردد.

و… تمسك جسته و گفته اند:

(در اخبار مدح اِبكاء و ترغيب در گريانيدن شيعيان ذكر نشده كه به چه قسم بگريانيد و چه بگوييد و چه بخوانيد و از اين ذكر نكردن معلوم مي شود هرچه سبب گريانيدن و وسيله سوزانيدن دل و بيرون آوردن اشك باشد از ديدگان ممدوح و مستحسن است هرچند دروغ باشد.

پس در مقتضاي اين اخبار بايد گفت كه: مراد از آن اخبار بسيار كه در مذمّت دروغ گفتن وارد شده هرچند در نهايت اعتبار است دروغ گفتن در غير مقام تعزيه داري و ذكر مصيبت است.) [40] .

مبناي ديگري كه اينان انديشه واهي خود را بر آن استوار ساخته و آن را در هر محفلي و مجلسي گفته و در آثار خود آورده و در بين مردم و دوستداران اهل بيت و عزاداري اباعبدالله نشر داده اند دسته اي از روايات است كه به آنها اخبار تسامح مي گويند:

- (عن ابي عبدالله(ع) قال: من بلغه شيء من الثواب علي شيء من الخير فعمله كان له أجر ذلك وان كان رسول الله(ص) لم يقله.)

- (عن محمد بن مروان قال: سمعت اباجعفر(ع) يقول: من بلغه ثواب من الله علي عمل فعمل ذلك العمل التماس ذلك الثواب اوتيه وان لم يكن الحديث كما بلغه.) [41] .

و…

محدث نوري مضمون اين دسته از روايات را بدين شرح ارائه مي دهد:

(هركس بشنود عملي را يا به او برسد كه ثوابي براي آن مقرر نموده اند و وعده داده اند پس آن عمل را به جاي آرد به اميد رسيدن به آن ثواب آن ثواب را به او خواهند داد هرچند پيغمبر(ص) آن را نفرموده باشد. (يعني خبر از اصل دروغ باشد.)) [42] .

اين مبناها آن هم از سوي كساني كه داراي جايگاه و نفوذ كلمه در بين مردم شيعيان و علاقه مندان به خاندان نبوت اند تا اعماق ذهنها راه مي يابند و سبب دگرگونيهاي ژرف در باورها مي گردد و عقيده و مرام را از راهي به راهي ديگر مي كشند و كم كم فرقه و مكتبهاي ويژه اي را پديد مي آورند. از اين روي بر عالمان آگاه هشيار و داراي دانشها و بينشهاي ژرف و دقيق است كه براي اين آفت تباهي آفرين و بنيان سوز فكري بكنند و چاره اي بينديشند و با نقد دقيق و عالمانه مبناها و نماياندن كار برد درست آنها و يادآوري اين نكته كه: گريستن گرياندن و خود را گريان نماياندن نبايد از هر راه و روشي انجام بگيرد به مبارزه با دروغ به هر انگيزه اي برخيزند و اين انديشه بنيادين را پي افكنند كه: با دروغ نمي شود شالوده بنياد استواري كه همانا احياي نام و ياد حسين(ع) باشد پي ريخت و نمي توان با تمسك به (تسامح در ادله سنن) به روايتهاي موهون روي آورد و به آنها استناد جست كه فرق است بين اخبار ضعيف و موهون. چه بسيار اخبار ضعيف كه موهون نيستند و مي توان به آنها استناد جست؛ اما به اخبار موهون هرگز


پاورقي

[1] التفسير الکبير فخر رازي ج3: 134 دار احياء التراث العربي.

[2] لسان العرب ابن منظور ج9: 43 نشر ادب الحوزه قم.

[3] تفسير مجمع البيان امين الاسلام طبرسي ج2: 118 مکتبة الحياة.

[4] همان؛ تفسير المنار ج5: 140 دارالمعرفه بيروت؛ التبيان شيخ طوسي ج3: 213 مکتب الاعلام الاسلامي؛ مصونيت قرآن از تحريف محمدهادي معرفت ترجمه محمد شهرابي:20ـ27 انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.

[5] شناخت قرآن سيد علي کمالي دزفولي:75؛ مصونيت قرآن از تحريف: 20ـ27؛ لغت نامه دهخدا ج5: 6476 دانشگاه تهران.

[6] کافي ج8: 53.

[7] لؤلؤ و مرجان:89 ـ123.

[8] حماسه حسيني ج1: 19ـ20.

[9] لؤلؤ و مرجان:94.

[10] انوار الهدايه امام خميني ج1: 225 مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام.

[11] لؤلؤ و مرجان: 202 فراهاني تهران.

[12] حماسه حسيني ج1: 25ـ27.

[13] لؤلؤ و مرجان:194ـ 195 فراهاني.

[14] همان:195ـ196.

[15] مجموعه مقالات کنگره بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا کنگره اول ج3: 47- 79.

[16] لؤلؤ و مرجان: 89، 123، 192؛ حماسه حسيني ج1: 18ـ29؛ ج3: 283.

[17] مقتل الحسين عبدالرزاق موسوي مقرّم: 28.

[18] سيماي امام حسين:206.

[19] مقتل الحسين:28.

[20] معالم المدرستين سيد مرتضي عسکري ترجمه محمد عطا سردار نيا با عنوان: ويژگيهاي دو مکتب ج2: 95ـ96 بنياد بعثت تهران.

[21] لسان الميزان ابن حجر عسقلاني ج3: 504 دار احياء التراث العربي بيروت.

[22] کافي ج1: 280.

[23] ناسخ التواريخ ميرزا محمدتقي سپهر لسان الملک ج1: 266 کتابفروشي اسلاميه.

[24] بازوي ترور به نقل از روزنامه صبح ايران 24فروردين78.

[25] همان 5ارديبهشت78.

[26] فرهنگ عاشورا کنگره دوم ج2: 610.

[27] البدء والتاريخ مطهر بن طاهر مَقدَسي ترجمه شفيعي کدکني با عنوان: آفرينش و تاريخ ج1ـ3: 141 آگه.

[28] مقدمه ابن خلدون عبدالرحمن بن خلدون ترجمه محمد پروين گنابادي ج1: 13ـ14 علمي و فرهنگي.

[29] منتهي الآمال شيخ عباس قمي ج1: 493 جاويدان.

[30] بحارالانوار ج45: 114.

[31] همان: 107.

[32] همان: 115.

[33] مقدمه مرأة العقول سيد مرتضي عسکري ج2: 294ـ293.

[34] تاريخ الامم والملوک محمد بن جرير طبري ج4: 353.

[35] روضه الواعظين فتال نيشابوري ترجمه محمود مهدوي دامغاني: 300 نشر ني.

[36] تاريخ الامم والملوک محمد بن جرير طبري ترجمه ابوالقاسم پاينده 3008.

[37] عيون اخبار الرضا شيخ صدوق به تصحيح سيد مهدي حسيني لاجوردي ج1ـ2: 304 جهان تهران.

[38] لؤلؤ و مرجان: 109 دارالکتب الاسلامية تهران.

[39] ثواب الاعمال شيخ صدوق: 109ـ110 مکتبة الصدوق تهران.

[40] لؤلؤ و مرجان: 175.

[41] بحارالانوار ج2: 256ـ257 مؤسسة الوفاء بيروت.

[42] لؤلؤ و مرجان: 178.