بازگشت

پديده روضه خواني


از ديرباز، عالمان اسلامي را گونه شناسي كرده و براي هر دسته، نامي نهاده اند؛ في المثل: طبقات مفسّران، طبقات متكلّمان، طبقات فقيهان و طبقات فيلسوفان. در كنار اين طبقات، كه جملگي دانشورند، گروهي يافت مي شوند كه در شمار عالمان نيستند، امّا در كنار آنهايند و بالادست عوام. اين عدّه را روضه خوان و مدّاح و ذاكر مي نامند. پيشه اين جماعت، ذكر مصيبت امام حسين عليه السلام است و گرياندن مردم.

روضه خوانان فراتر از عوامند، و يا در گذشته چنين بودند؛ امّا در طبقه عالمان جاي نمي گيرند و خود نيز ادّعاي همشانگي با عالمان نمي كنند. از اين كه روضه خوانان بالاي منبر نمي روند و از همان پاي منبر به ذكر مصيبت مي پردازند و «پامنبري» خوانده مي شوند، جايگاه آنان را مي توان دريافت. به هر حال، اين جماعت بيش از ديگران از امام حسين عليه السلام مي گويند و باني مجالس حسيني و متولّي عاشورايند.

منشأ شماري از خرافات و تحريفات در باره عاشورا، همين روضه خوانان هستند و اين گونه تقسيم كار صورت گرفته است كه فقه به عالمان فقه سپرده شده و عقايد به عالمان عقايد و هر رشته علمي ديگر به عالماني ديگر؛ امّا تاريخ امام حسين عليه السلام و سيره آن حضرت، آن هم تاريخ مهم ترين دوره حياتش، به روضه خوانان واگذار شده است. اگر بخواهيم از قرآن وام بگيريم، بايد بگوييم كه «تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَي» [1] .(اين است تقسيم ناعادلانه).

روضه خواني هيچ شرطي ندارد جز داشتن ته صدايي؛ صدايي حزن آلود كه بتوان مردم را گرياند. بدين ترتيب امام حسين عليه السلام در دست عدّه اي قرار گرفته كه نه دانشور، بلكه هنرمند هستند و از صدايي خوب برخوردارند. اين طبقه، درس خوانده و تاريخدان نيستند (اوّلاً)، عوام زده و پيرو عوامند (ثانياً)، تابع عواطف و احساسات هستند (ثالثاً)، و هدفي جز گرياندن ندارند (رابعاً). هر يك از اينها كافي است تا خرافات و تحريفاتي به عاشورا راه يابد؛ چه رسد به اين كه همگي در يك گروه جمع شده باشد.

چاره چيست؟ آيا بايد از روضه خوانان خلع يد كرد؟ هرگز! اين، صورت مسئله را پاك كردن است. چاره اين است كه اين گروه، آموزش ببينند و تربيت شوند. راه ديگر اين است كه منبر امام حسين عليه السلام به پامنبري ها سپرده نشود. اگر منبر امام حسين عليه السلام مقدّس است، چرا بايد به جماعتي پامنبري واگذار شود. نبايد عالمان اسلامي منبر رفتن را «كسر شأن» بشمارند و اين وظيفه را به ديگران وانهند.

مناسب است يادآور شويم كه محدّث نوري نخستين كسي بود كه به نقد روضه خواني و روضه خوانان پرداخت. وي در كتاب لؤلؤ و مرجان در شرط پلّه اوّل و دوم منبر روضه خوانان، شمشير را از رو عليه روضه خوان ها بسته و به شدّت به آنها تاخته است. وي در سرآغاز اين كتاب نوشته است:

مولوي سيّد محمّد مرتضي جونپوري هندي - ايّده اللَّه تعالي - مكرّر از آن جا به حقير شكايت از ذاكرين و روضه خوانان آن صوب كرده كه در گفتنِ دروغ، حريص و بي باك [هستند] و اصرار تام در نشر اكاذيب و مجعولات دارند؛ بلكه نزديك به آن رسيده كه آن را جايز دانند و مباح شمارند و چون سببِ گريانيدن مؤمنين است، از دايره عصيان و قبح، او را بيرون دانند....

و ظاهراً جناب ايشان گمان دارند كه در عتبات عاليات و بلاد مقدّسه ايران، اين طايفه از اين غائله، آسوده [است] و دامن عفّت ايشان به لوث كذب و افترا آلوده نيست، و اين خرابي منحصر است در همان بلاد. غافل از آن كه نشر خرابي از سرچشمه، و در هر جا منتشر شده، منتهي به مركز علم و حوزه اهل شرع اعتاب عاليه است. چه، اگر اهل علم مسامحه نمي كردند و مراقب تميز صحيح و سقيم و صدق و كذب گفتار اين طايفه مي شدند و از گفتن اكاذيب نهي مي كردند، كار خرابي به اين جا نمي رسيد و به اين حد، بي باك و متجرّي نمي شدند و به اين قسم، اكاذيب واضحه معلومه نشر نمي كردند و مذهب حقّه اماميّه و اهلش به اين درجه، مورد سخريّه و استهزا نمي شدند. [2] .


پاورقي

[1] سوره نجم، آيه 22.

[2] لؤلؤ و مرجان، ص 2.