بازگشت

هدف سازي از گريه


ورود خرافات و تحريفات به عاشورا، علّتي ديگر نيز دارد و آن، اين است كه عدّه اي گرياندن را هدف خويش ساختند. چنان كه مي دانيم، روايات بسياري در ثواب گريستن و گرياندن بر امام حسين عليه السلام وجود دارد. برخي به دستاويز اين روايات، و با ناديده گرفتن چيزهاي ديگر، امام حسين عليه السلام را در گريه خلاصه كردند و گريستن و گرياندن را تنها هدف قرار دادند. بديهي است هنگامي كه امام حسين عليه السلام در گريه خلاصه شود، برخي مي كوشند تا هر چه بيشتر، داستان كربلا را سوزناك تر كنند و پياز و فلفل به آن بزنند و اشك از مردم بگيرند.

عاشورا در دست عدّه اي به يك رمان سراپا دراماتيك تبديل گرديده و شاخ و برگهايي به آن داده شده است تا سوزناكتر و اشك انگيزتر شود.

اصولاً عدّه اي وجود دارند كه هيچ گاه واقعيّت عريان را، كه ديده يا شنيده يا خوانده اند، نقل نمي كنند؛ بلكه بدان چاشني مي زنند و آن را پر و بال مي دهند. هر واقعيّتي، هنگامي كه از كانال ذهن آنها عبور مي كند، دستكاري مي شود. خالد بن صفوان اعتراف مي كرد كه: من كلامي برهنه مي شنوم، آن را با جامه و زيور عرضه مي كنم. نيز مي گفت: من كلامي مي شنوم، آن را فلفل و چاشني مي زنم و با سبزي عرضه مي دارم. [1] .

در باره روايات در فضيلت گريه، يك نكته را يادآور شويم كه فهم مقصود آنها، بدون توجّه به زمان و علّت صدورشان ممكن نيست. دانستن سبب ورود اين روايات، مانند دانستن شأن نزول آيات قرآن است و ما را در فهم مقصود ياري مي رساند. اگر اين روايات را متن)Text(فرض كنيم، زمان و علّت صدور آنها، زمينه)Context(است و آن متن بدون اين زمينه به خوبي فهميده نمي شود. امويان، روز عاشورا را عيد مي دانستند و مردم در اين روز، جشن مي گرفتند و شيريني مي خوردند و لباس نو مي پوشيدند و شادي مي كردند. [2] پيشوايان شيعه به مقابله با اين جريان ضدّ حسيني پرداختند و مردم را به حزن در عاشورا و گريستن بر امام حسين عليه السلام دعوت كردند. عزاداري در آن قرن و آن بستر، اعلام مخالفت با قدرت حاكم و عملي انقلابي و به معني عضويّت در حزب حسيني و مخالفت با حزب حاكم امويان و بيزاري از قاتلان آن حضرت بود.

به عبارت ديگر، روايات در باب گريستن يك مفهوم دارد و يك مقصود. مفهوم آن، روشن است و همان است كه از ظاهر روايات به دست مي آيد. امّا مقصود از آن، اعلام همبستگي با امام حسين عليه السلام است و بيزاري از قاتلان آن حضرت. در واقع گريه، حربه براي اعلام مخالفت با دشمنان امام است و دهن كجي به آنها.

به همين دليل است كه در برخي روايات، به تباكي (تظاهر به گريه)، نيز سفارش شده است. [3] اگر گريه، هدف باشد و نفس گريه مورد نظر، پس تظاهر به گريه لغو مي نمايد و نبايد در آن فايده اي باشد. امّا اين كه سفارش شده است كه حتّي خود را به گريه بزنيد، معلوم مي شود كه هدف، گريه نيست و چيزي ديگر، در وراي اين دستور، مورد نظر است.

امّا به تدريج فلسفه عزاداري و گريستن فراموش گرديد و نفس گريه هدف دانسته شد و عدّه اي به هدف گرياندن مردم، كه در واقع وسيله بود، هر راست و دروغي را به هم بافتند. پس در واقع دو انحراف رخ داد: يكي اين كه گريه، كه وسيله و ابزار بود، هدف پنداشته شد، و دوم اين كه براي نيل بدين هدف، هر وسيله اي مجاز دانسته شد.

بنگريد كه ملّا مهدي نراقي، كه از اعلام عصر خويش بوده و آثاري چون جامع السّعادات و مشكلات العلوم داشته، در كتاب محرق القلوب، كه در باره امام حسين عليه السلام است، از مقام علمي خويش تنزّل كرده و به دستاويز ثواب گريه، به روايات ضعيف هم چنگ انداخته است. وي در توجيه آوردن اخبار ضعيف نوشته است:

مشهور ميان علما و فقهاي اماميّه آن است كه در احكام مستحبّه و مكروهه و در مواعظ و قصص به اخبار ضعيف عمل مي توان كرد. يعني هر گاه حديث ضعيفي دلالت كند كه فلان حكم سنّت است و كردن آن موجب ثواب است، يا فلان امر مكروه است و ترك آن باعث فلان ثواب است، و كسي به سبب آن حديث ضعيف فلان فعل را به جا آورد يا ترك كند، حق تعالي آن ثواب را به او كرامت فرمايد. و همچنين هر گاه خبر ضعيفي در اخبار و قصص امم سابقه رسيده باشد، جايز باشد كه خطبا و ناقلينْ آن را نقل نمايند.... از اين مقدّمه، معلوم شد كه نقل اخبار ضعيفه و غير معتبره، كه در حكايات و وقايع پيغمبر و اهل بيت او رسيده و كسي آنها را نقل كند و بگرياند و بشنود و بگريد، ثوابي كه در گريانيدن و گريستن در مصيبت سيّدالشّهدا رسيده، حق تعالي آن ثواب را به او عطا فرمايد. [4] .

آنچه نراقي بدان اشاره كرده، قاعده تسامح در ادلّه سنن است و مبتني بر شماري احاديث. امّا اين قاعده، به احكام (مستحبّات و مكروهات)، اختصاص دارد و در باره اخبار و قصص نيست. [5] همان گونه كه فرزند نراقي، در كتاب عوائد الأيّام، به اين مطلب تصريح مي كند و نظر پدرش را نمي پذيرد. [6] .

ثانياً اگر هم فرض كنيم كه قاعده تسامح در ادلّه سنن، در اخبار و قصص نيز صادق باشد، بايد ديد كه هدف از تأليف در باره امام حسين عليه السلام چيست: تاريخ نگاري يا روضه نويسي؟ اگر قرار باشد كتابي علمي در تاريخ نوشته شود، نقل اخبار ضعيف جايز نيست؛ امّا اگر روضه نويسي مورد نظر است، بحثي ديگر است.

ثالثاً اگر هم روضه نويسي مورد نظر باشد، چرا روضه ضعيف نوشته شود؟ داستان كربلا چندان سوزناك است و اخبار معتبر آن قدر فراوان، كه نيازي به اخبار ضعيف نيست.


پاورقي

[1] محاضرات الادباء و محاورات الشّعراء و البلغاء، ج1، ص 123.

[2] المواسم و المراسم، ص 87-82. در زيارت عاشورا آمده است: اَللّهمَّ اِنَّ هذا يَومٌ تَبرَّکَتْ بِهِ بَنواُميَّةَ وَ ابْنُ آکِلَةِ الْاَکبادِ.... و هذا يَومٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زياد و آلُ مَروانَ بِقَتلهِمُ الْحسينَ صَلواتُ اللَّهِ عَليهِ.

[3] ر.ک: الملهوف، ص 86.

[4] محرق القلوب، ص 2.

[5] براي تحقيق بيشتر رجوع شود به احاديث «من بلغ» که از آنها دانسته مي‏شود بحث در باره مستحبّات و مکروهات است و نه اخبار و قصص. اين احاديث را سيّد عبداللَّه شبّر در کتاب الاصول الاصليّة و القواعد الشّرعيّة، ذيل يک باب (ص 165 - 164)، گرد آورده است.

[6] ر.ک: عوائد الأيّام، ص 794 - 793.