بازگشت

شيوه ي اهل عرفان


اهل عرفان حوادثي نظير عاشورا را در چاچوب عرفان نظري و عملي تفسير مي كنند. در اين نگرش، نهضت حسيني زاييده ي عشق است. قهرمانان عاشورا عاشقان پاكباخته اي بودند كه به پيمان «الست» وفا كردند و عاشقانه به حق پيوستند و فاني شدند؛ به عبارت ديگر، آنان سالكاني بودند كه از مقام سالك محب به مقام سالك محبوب راه يافته بودند. بنابراين، حضرت حق آنان را به مقام فنا و نوشيدن باده ي وصل رساند و در اعلا عليين جايشان داد.

عمان ساماني از كساني است كه حادثه ي عاشورا را بسيار هنرمندانه و بر اساس نگرش اهل عرفان تبيين كرده است. او مي گويد: حضرت حق در تجلي اول - كه از عشق به تجلي ناشي شده بود - به اعيان ثابته تعين بخشيد. سپس طلوع آفتاب عشق از سرچشمه ي لاهوتي به جبروت و از جبروت به ملكوت و پس از آن به ناسوت رسيد:



گويد او چون شاهدي صاحب جمال

حسن خود بيند به سر حد كمال



از براي خود نمايي صبح و شام

سر برآرد گه ز برزن گه ز بام



با خدنگ غمزه صيد دل كند

ديد هر جا طايري بسمل كند



جلوه اش گرمي بازاري نداشت

يوسف حسنش خريداري نداشت



امانتي كه خداوند بر آسمانها و زمين عرضه داشت و هر يك از پذيرفتن آن سرباز زدند، امانت عشق حضرت حق بود. اين بار امانت را فقط انسان به دوش كشيد:



پرده اي كاندر برابر داشتند

وقت آمد پرده را برداشتند



ساقيي با ساغري چون آفتاب

آمد و عشق اندر آن ساغر شراب



پس ندا داد او نه پنهان برملا

كالصلا اي باده خواران الصلا



حبذا زين مي كه هر كس مست اوست

خلقت اشيا مقام پست اوست



همه ي ذرات عالم، عالي و داني - بيش و كم - از آن مايه ي حيات، نوش كردند ولي ساغر از مي خالي نشد. حضرت ساقي ندا كرد، فقط انبيا و اوليا دگر باره به نداي او لبيك گفتند:



مرد خواهم همتي عالي كند

ساغر ما را ز مي خالي كند



انبيا و اوليا را با نياز

شد به ساغر گردن خواهش دراز



ولي باز ساغر پر از مي بود، ساقي بار ديگر حريفان را به نوشيدن آن فراخواند:



باز ساقي گفت تا چند انتظار

اي حريف لاابالي سر برآر



اين بار حضرت حسين (ع) به نداي ساقي لبيك گفت و ساغر مي را تمام نوشيد:



چون به موقع ساقيش درخواست كرد

پير ميخواران ز جا قد راست كرد



زينت افزاي بساط نشأتين

سرور سر خيل مخموران حسين (ع)



گفت آن كس را كه مي جويي منم

باده خواري را كه مي گويي منم



شرطهايش را يكايك گوش كرد

ساغر مي را تمامي نوش كرد



آنگاه حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) از منيت بكلي پاك شد و به مقام فنا و بقا رسيد و خود، ساقي تشنگان گرديد تا آنجا كه حضرت ابا عبدالله خود فاني مي شود و اصحاب خويش را نيز به آتش عشق الهي مي سوزاند. در اين منطق، ديگر از عواطف ساده و بحثهاي اجتماعي و تاريخي و فقهي خبري نيست، شرح عاشورا به زبان عشق است. در اين نگرش حضرت علي اكبر (ع) تشنه است ولي نه تشنه آب كه تشنه ي عشق است آن هم از دست سالار عاشقان. حضرت ابا عبدالله (ع) در پاسخ درخواست آب از جانب شبه پيامبر (ص) انگشتر خويش را بر زبان او مي نهد، اما اين انگشتر، مهر نهادن بر زبان اوست تا اسرار اهل دل را فاش نسازد. در اين منطق نيز حضرت زينب (ع) بيهوش شده و بر زمين مي افتد اما اين بيهوشي از شدت جلوه ي نور حضرت حق بود كه از آيينه ي حق تابيدن گرفت:



آفتابي كرد در زينب ظهور

ذره اي زان آتش وادي طور



شد عيان در طور جانش آيتي

خر موسي صعقا زان آيتي



طلعت جان را به چشم جسم ديد

در سراپاي مسمي اسم ديد



ديد تابي در خود و بي تاب شد

ديده ي خورشيد بين پرآب شد



از ركاب اي شهسوار حق پرست

پاي خالي كن كه زينت شد ز دست



و در پايان اين مثنوي مي گويد:



حق همي داند كه غالي نيستم

اشعري و اعتزالي نيستم



دل بسي زين كار كردست و كند

عشق از اين بسيار كرده است و كند



چونكه از اسرار سنگين بار شد

نام او گنجينة تالاسرار شد. [1] .



پس در اسلوب عرفاني آنچه از حادثه ي عاشورا از عشق تهي باشد تحريف شده است و اسناد و مداركي كه با عشق همخواني دارند همان واقعه ي عاشوراست، چنانكه حافظ نيز گويد: «آري آري سخن عشق نشاني دارد» حديث عاشورا حديث عشق است. پس معياري براي تحريف زدايي عاشورا بهتر و نيرومندتر از عشق و عرفان نيست.

ترديدي نيست كه زبان اين حادثه زبان دل است، ولي بايد توجه داشت كه عرفان مبتني بر كتاب و سنت - ثقلين - با فقه و حماسه و اجتماع آميخته است پس به اسرار عرفاني حادثه پرداختن و ابعاد ديگر را ناديده گرفتن به سيماي كامل اين واقعه ي شگفت انگيز ضربه مي زند.

نهضت امام حسين (ع) مي خواهد براي همگان اسوه و مايه ي هدايت باشد پس اگر تنها به بعد اسرار عرفاني توجه شود، صرفا به اهل عرفان اختصاص خواهد يافت در صورتي كه اين واقعه مانند قرآن «هدي للعالمين» است.


پاورقي

[1] ر. ک. گنجينة الاسرار، منثوي معروف عمان ساماني.