بازگشت

چرا كربلا؟


سؤالي كه در اين قسمت مطرح است، اين است كه آيا حضور امام (ع) در كربلا نيز توجيه عقلاني دارد. پاسخ آن بدين گونه است كه پس از برخورد با لشكريان «حر» در منزل «شراف» در حالي كه حر مأموريت جلوگيري از حركت امام را داشت و امام نيز مصمم بر ادامه راه بودند، نهايتا ناچار طرفين (البته به پيشنهاد حر) توافق كردند كه مسيري را برگزينند كه نه به سوي كوفه و نه به سوي مدينه باشد و قرار شد امام (ع) به سمت چپ و از طريق «قادسيه» و «عذيب» حركت كنند تا حر با كوفه مكاتبه كند و وظيفه خودش را در برخورد با امام (ع) بداند. [1] .

پس از مدتي نماينده و سفيري از كوفه رسيد و در حالي كه هر دو لشكر منتظر بودند، نامه اي را به حر داد كه در آن آمده بود «كار را بر حسين (ع) تنگ گردان و چون پيك من به سوي تو رسيد و نامه ي مرا به تو رساند، حسين (ع) را در بياباني كه آب و آباداني در آن ناياب باشد، فرود آور. من به پيك خود فرمان دادم كه از تو جدا نشود تا آنكه تو دستورات مرا اجرا كرده و او گزارش اقدامات تو را براي من بياورد و السلام. [2] .

پس از اين دستور است كه «حر»، امام (ع) را به دستور «ابن زياد «در همين منطقه كه پس از پرسش از نام آن، معلوم مي شود نزديك قريه «نينوي» از منطقه كربلاست، [3] پياده مي كند و ورود امام (ع) به كربلا برحسب ظاهر جنبه تحميلي براي امام داشته و لاجرم در اين منطقه توقف مي كنند. [4] .


پاورقي

[1] براي ملاحظه دقيق توافق، مراجعه شود به: وقعة الطف، ص 171.

[2] همان منبع، ص 177.

[3] کربلا اسم قريه نيست، بلکه اسم منطقه‏اي است که نينوا يک قريه آن بود. وقعة الطف، ص 179 (پاروقي).

[4] مجددا يادآوري مي‏شود که اين روال عادي حرکت قافله حسيني، منافاتي با اينکه حضرت مي‏دانست، بايد به کربلا بيايد ندارد. بلکه سبک بحث در مقاله، در پاسخ به آنهايي است که فکر مي‏کنند امام (ع) به کربلا آمده تا کشته شود و شفيع امت گردد. مقاله ادعاي آن دارد که حرکت به قدري طبيعي و معقول است که هر رهبر انقلابي ديگر نيز بدين جا کشانده مي‏شد و امام (ع) به تکليف شرعي و عقلي خود عمل نمودند.