بازگشت

تحميل حوادث


واضح است يزيدي كه براي امام حسين (ع) در مدينه غير از بيعت يا كشته شدن راهي در پيش نمي گذارد، با اينكه هنوز وارد هيچگونه اقدامي نشده و در مكه نيز با توطئه اي قصد شهادت حضرت را دارد، به هيچ عنوان از امام حسين (ع) بي اطلاع نبوده و او را به عنوان دشمن درجه اول تعقيب مي كرد تا از سر راهش بردارد. خصوصا بعد از حركت از مكه در حالي كه كوفه را نماينده او (حضرت مسلم) شورانده كه خود به خود امام (ع) از نظر حكومت يزيد، محكوم و شورشگر تلقي شده و بهانه ي لازم براي كشتن حضرت به دست آمده است. از اين رو خصوصا پس از حركت از مكه، حضرت در مسير قيام گام گذارده و راهي بود كه در آن افتاده، خواه ناخواه به آن كشانده مي شد. از اين روست كه به آمادگي قلبي كوفيان نيز به عنوان آخرين اميد و راه اعتماد نموده و به مسير خود به سوي كوفه ادامه دادند؛ زيرا مي دانستند كه حكومت به هر شكل ممكن در تعقيب ايشان است و هدف او نيز شهادت آن حضرت و يارانش است؛ همان گونه كه شيخ «شوشتري» در «خصايص» آورده كه «انهم جدوا في القاء القص عليه او قتله غيله و لو وجدوه متعلقا باستار الكعبه.» [1] همانا آنها در سختگيري بر او يا قتل ناگهاني اش تلاش مي كردند اگر چه او را به پرده هاي كعبه چسبيده بيابند.

توجه عقلاني حركت امام پس از شنيدن خبر شهادت يارانش، كشانده شدن به مسيري كه بازگشت ناپذير بود؛ يعني اينگونه نبود كه اگر امام (ع) از ادامه رفتن به كوفه منصرف مي شد و به شهرهاي ديگر مي رفت، از خطر حكومت در امان مي ماند و از اين رو به همان كه مي توانست ظاهرا به آمادگي قلبي كوفيان اعتماد كند، اكتفا نمود و لاجرم ادامه مسير دادند. [2] .


پاورقي

[1] همان منبع، ص 149 (پاورقي).

[2] اين توجيهات با «علم» امام منافاتي ندارد، چون امام (ع) نيز مانند ديگران تکليفي داشته و قرار نيست از علمش به نفع شخصيتش بهره ببرد. البته جاي بحث جدي در باب علم امام در مباحث کلامي بوده و فعلا جاي آن در اينگونه مقالات نيست.