بازگشت

شيوه حضور و بيان امام در مجلس يزيد


امام حسين (ع) پس از آنكه از سوي وليد بن عتبه (حاكم مدينه) به دارالحكومه دعوت مي شوند، به قدري معقول و حساب شده عمل مي كند كه كاملا دشمن را منفعل مي نمايد؛ زيرا:

اولا: از «ابومخنف» نقل شده، حضرت قبل از رفتن، به مجلس وليد «قام فجمع اليه مواليد و اهل بيته... و قال لاصحابه: اني داخل فان دعوتكم او سمعتم صوته قد علا فافتحموا علي باجمعكم و الا فلا تبرحوا حتي اخرج اليكم.» [1] پس برخاست و دوستان و اهل بيتش دورش جمع شدند... و به اصحابش فرمود، همانا من داخل مي شوم، پس اگر شما را خواندم يا صداي بلند مرا شنيدند همگي خودتان را به من برسانيد و گرنه تا من به سوي شما بيايم ظاهر نشويد. [2] .

ثانيا: وقتي نامه يزيد در مورد بيعت براي امام خوانده شد، حضرت پس از ذكر كلمه استرجاع فرمود، «اما ما سألتني من البيعة فان مثلي لا يعطي بيعته سرا و لا اراك تجتزي ء بها مني سرا دون ان تظهرها علي رؤس الناس علانية. قال: اجل، قال، فاذا خرجت الي الناس فدعوتهم الي البيعة، دعوتنا مع الناس فكان امرا واحدا. [3] .

اما آنچه در مورد بيعت از من پرسيدي، همانا مثل من به صورت مخفي بيعت نمي كند و تو نيز اين را نمي خواهي كه بيعت سري من كافي باشد، بدون آنكه آن را در ميان مردم علني كنم، وليد گفت چنين است. حضرت فرمود، پس وقتي كه مردم را به بيعت دعوت كردي، ما را نيز با مردم بخوان، پس كار يك بار خواهد بود.

در برخورد و بيان حضرت، در حالي كه وليد بن عتبه مأموريت دارد يا بيعت و يا برخورد تند و خشونت آميز با امام (ع) بكند، امام (ع) با دو حركت بسيار حساب شده او را مستأصل مي كند. اولا، با بيان معقولشان، پيشنهادي را مطرح مي فرمايند كه وليد را براي تصميم گيري دچار مشكل مي كنند و منفعلانه به حضرت فرصت مي دهد كه براي بيعت با مردم بيايند. ثانيا، وقتي «مروان حكم»، زياده روي مي كند و وليد را تشويق به برخورد حاد مي كند، امام (ع) با بلند كردن صدا و برخورد قاطع، ضمن اينكه صلابت خويش را نشان مي دهند، حزم و احتياط و عاقلانه عمل نمودن را نيز به نمايش مي گذارند. زيرا يارانش از پناهگاه ها بيرون آمده و حضرت را در ميان گرفتند.

اين نكته كاملا در راستاي مدعاي مقاله اي است كه در مقام اثبات نيز جزء جزء حركت حسيني، معقول و قابل دفاع عقلاني است و در نتيجه ضابطه پذير و تعميم پذير.


پاورقي

[1] وقعة الطف، ص 80.

[2] تعداد افراد محاصره‏کننده 30 الي 50 نفر نقل شده است. ناسخ التواريخ، ج ششم از کتاب دوم، ص 166.

[3] وقعة الطف، ص 80.