بازگشت

قيس بن مسهر سفير سرخ شهادت


مقدمه اي بر ذي المقدمه

آنه با تعقل و تدبر، حماسه جاويد كربلاء را بخواند و با دقت تمام در آن نظر افكند و از روي احساس و ادراك بر آن بنگرد، و تمامي جزئيات تاريخي اش را در كنكاش تحقيق قرار دهد، براستي به عظمت نقشي كه هر كدام از شهداء عاشوراء ايفاء نموده اند پي خواهد برد و اوج و بلندي موضع انقلابي آنان را در قبال ظلم و طغيان باطل مي بيند و رقابت آنان را در شهادت كه تاريخ بخود نديده مي نگرد.

حقا، كه هر كلمه از كلماتي كه از آنان صادر شده هنوز در تاريخ طنين انداز است و بسان ستاره اي نوراني در ظلمت محض استبداد و انحراف مي درخشد و هر قطره از خون پاكشان كه بر زمين ريخته، شاهدي هدايتگر و نمونه اعلاي شهادت و عبرت و درسي است براي هر كس كه طلب اراده و استقامت و استقلال و آزادي نمايد.

شهيدان كربلاء بر تمامي جاذبه هاي فريبنده دنيا پشت نموده و هر گونه گرايش نفساني و مادي را پوچ دانسته و همه جلوه هاي جاه و مقام و مال و منال و ديگر مخلفات آنچناني را در مذبله ارزشهاي كاذب فرو


ريختند، زيرا كه آنان مناديان نجات و دعوتگران حق و حقيقت و پرچم داران شهادت و سازندگان آخرت بودند.

قهرمان شهادت نامه ما، امروز، قيس بن مسهر است.

صاحب نقشي عظيم كه در حماسه جاويد گوشه اي از اوپراي شهادت را بازي مي كند. گرچه حضورش در صحنه اندك است، اما در راستاي تحقيق و بررسي بزرگترين و عظيمترين نقش را دارا است، او كه به واقع اميني درست كردار و باوفائي مجاهد است، در ابعاد گوناگون رسالت بزرگ خويش چهره اي جاودانه در تاريخ است. امين و استوار در عهد و پيمان، ثابت قدم و درست كردار در انجام امور واجب، مقاوم و صادق در ابلاغ پيام، امين بر حق اسلام. آن كه عبيدالله بن زياد را به بازي گرفت و رسوايش نمود.

براستي باوفاء بود، به معناي دقيق كلمه، باوفاء در ايفاي رسالت رسالتي كه توام با ايمان و عمل بود، با وفاء بر رساندن پيام امام در ميان هياهوي دشمن، به كوفيان. باوفاء بر بيعت خويش، باوفاء بر دوستي اهل بيت، باوفاء بر عهد با خداوند و رسول او.

بعد از تراژدي دردناك مسلم و خيانت و سستي كوفيان و آن همه مسائل مهم تاريخ، هنوز امام از شهادت مسلم آگاه نيست.

امام (ع) در راه عراق به پيش مي رود، با خاندانش و انصارش، در سرزميني كه كربلا گويندش!! سرزميني خشك و لم يزرع، كويري برهنه از آثار حيات، جائيكه گوئي تمامي آبها و همه آثار حيات، از آن رخت بربسته، و دست طبيعت آن را براي تحقق رازي مهيا نموده است. رازي كه تقدير از آن آگاه است.


كاروان همچنان به حركت ادامه داد تا به وادي ذي الرمه رسيد در آنجا (در اقامتگاه حاجيان، مكاني كه براي استراحت حاجيان در موسم حج فراهم شده بود) امام (ع) نامه اي به كوفيان نوشت. چه كسي نامه رابايد ببرد؟! پيام، پيام مهمي است! به چهره ياران نظر مي كند كدامين يار از ياران لياقت اين كار را دارد؟ همه شان، آري، اما؟! چشمان امام، جواني را مي نگرد كه جرأت و ارادت و اخلاص و وفاء، در سيمايش و شجاعت و قدرت در چشمانش، موج مي زند، او كه از آغاز حركت عهد بسته بود تا ملازم ركاب اهل بيت باشد، او كيست؟ او قيس بن مسهر صيداوي است.

قيس متوجه شد كه امام (ع) او را مي نگرد و مي خواهد كه حامل نامه امام باشد.

قيس نامه را دريافت نمود و به سوي كوفه رفت، در حالي كه دشمن همه جا را به سوزن كشيده و مزدوران و جاسوسان خويش را بر همه جا گمارده و كوچكترين حركتي را درهم مي شكند، اختناق غوغا مي كند، رعب و وحشت همه را فراگرفته، مشروعيت استبداد و اختناق در لواي مذهب!! جدال و غارت و جنايت تحت عنوان جهاد كشتن فرزندان پيامبر و چهره هاي راستين انقلاب، با تكيه بر خلافت و ولايت و نيابت رسول الله (ص) حساس ترين فصل تاريخ ورق مي خورد. با اين همه قيس ثابت و استوار، مقاوم و نستوه، به سوي كوفه مي تازد تا پيام امام (ع) را برساند، قيس توسط حصين بن نمير دستگير مي شود. در بازجوئي بدني نامه امام كشف مي شود، و دشمن خوشحال از اين كشف! قيس را به حضور ابن زياد مي برد. ابن زياد از قيس مي خواهد و او را تهديد به مرگ مي كند كه امام حسين (ع) را لعن و دشنام دهد. و چنين


مي گويد: اي جوان، بر فراز قصر رو، و حسين و پدرش علي ابن ابيطالب را لعن نما.

قيس مي انديشد كه محتواي نامه بر مردم پوشيده مانده و كسي از آن آگاه نيست، فرصتي نيكو است، مردم همه جمع مي شوند و من از فراز قصر نامه و پيام امام (ع)را برايشان مي گويم. فورا زيركانه تظاهر به اطاعت دستور ابن زياد مي نمايد،بر فراز بلندترين برج قصر قرار مي گيرد، مردم كوفه همه را جمع نموده اند، همه حاضرند و منتظر.

قيس حمد و سپاس خداوند را به جاي آورده و سپس مي گويد: اي مردم! امام حسين بن علي (ع) بهترين خلق خداوند است، او فرزند فاطمه، دختر رسول الله است و من قاصد و رسول او هستم به سوي شما، او اينك در ذي الرمه است و به زودي به شما خواهد رسيد، او را اطاعت كنيد و به سخنانش گوش دهيد. مرگ و نفرين و لعنت بر عبيدالله و پدرش، مرگ بر يزيد، مرگ بر معاويه، مرگ بر خاندان ننگين بني اميه. درود بر علي بن ابيطالب و خاندانش، درود بر حسين امام بر حق مسلمين.

ابن زياد ديوانه وار فرياد كشيد، بكشيدش، خون چشمانش را فراگرفته بود و جائي را نمي ديد داد مي كشيد، نعره مي زد، دستور داد تا او را از همان بالا به پايين پرتاب كنند.

قيس آماده شهادت شد، بر لبان شهادتين جاري ساخت و آيه شريفه انا لله و انا اليه راجعون را قرائت كرد و حوقله مي گفت: لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم و به استقبال شهادت رفت.

جلاد، دست و پايش را بست و او را از بالا به پايين پرتاب نمود.


جسم اش متلاشي شد و خون سرخش بر زمين جاري گشت و به معراج خداوندي شتافت.

اين گوشه اي از طرح حماسه جاويد عاشورا است، اين بزرگترين نقشي است كه يكي از آن 72 تن شهيد عاشورا بازي نمود، ايفاي رسالتي به اين خوبي و وفاي به عهدي اينچنين زيبا، در تاريخ بي نظير است. درود خداي بر قيس اين چهره بخون نشسته تاريخ عاشورا و اسوه مقاومت و ثبات و پايداري تاريخ توحيد.