بازگشت

مسلم بن عوسجه در بستر تاريخ


ياران دعوتگر... كوفيان از هلاكت معاويه مطلع اند و از امتناع امام عليه السلام از بيعت يزيد، آگاه.

آنان نيز از بيعت يزيد سرپيچيده اند و در خانه سليمان بن صرد جمع گشته اند تا ديدگاه ديگر هم شهريان خويش را دريابند.

سليمان بن صرد در مقام خطابه، آنچه از حسين (ع) بهنگام بيعت با حسن (ع) شنيده بود بازمي گفت:

مادام كه هر مردي از شما به گونه ي عرق گير در دست و پاي معاويه و خانه اش باشد و معاويه زنده باشد، اين بواقع بيعت با او است. بايد در انتظار مرگ معاويه بود آنگاه ما و شما در كار خواهيم نگريست .

و اينك معاويه مرده است، به حسين (ع) نامه بنويسيد و دعوتش كنيد، ياران همه گفتند: به امام حسين(ع) نامه مي نويسيم! و سليمان را خروشي ديگر با اتمام حجتي:


اي مردم، معاويه هلاك شده و امام حسين از بيعت با يزيد امتناع ورزيده، و ما شيعيان و ياران او هستيم، حال اگر در خود شعور بيعت و قدرت ياري او را داريد و در راه و رسمش جهاد خواهيد كرد، دعوت اش نمائيد؟! و اگر مي ترسيد و در اين راه سستي خواهيد ورزيد او را فريب ندهيد؟!

ياران همه با هم فرياد زدند: آري، آري، با دشمن اش خواهيم جنگيد. و سليمان، بار ديگر:

پس با نام خدا شروع كنيد و دعوتنامه بنوسيد.

بسم الله الرحمن الرحيم، به حضور امام حضرت حسين بن علي بن ابي طالب (ع)، از سوي سليمان بن صرد خزاعي و مسيب بن نجيه و رفاعه بن شداد جبلي و حبيب بن مظاهر اسدي و ديگر مسلمين همگام چون ملسم بن عوسجه و... السلام عليك و رحمه الله و بركاته، اما بعد.

حمد خداي واحد را مي گذاريم و بر محمد و آلش درود مي فرستيم. اي فرزند محمد مصطفي! و پسر علي مرتضي بدان كه: ما را، پيشوائي جز تو نيست، به سوي ما بشتاب، كه ما از توئيم و تو از مائي، به اين اميد كه خداوند ما را به واسطه ي شما به حق و هدايت وادارد، آگاه باشيد كه: شما بر شهري مرده و خموش گام نخواهي گذارد، بلكه به ديدار لشكري آراسته، و امكانات اقتصادي و رفاهي گسترده، خواهي آمد، حال اگر خود اقدام نخواهي كرد نماينده اي از اهل بيت خويش را اعزام دار تا در ميان


ما به حق داوري كند و احكام خداي را جاري سازد. آگاه باش كه نعمان بن بشير (والي تحميلي و عامل مزدور يزيد) در قصر به سر مي برد و ما را با او كاري نيست، و اطرافش خالي است و كسي با او نيست، اگر شما رو به سوي ما آري او را از شام بيرون مي كنيم. و السلام.

اين نامه ها پي در پي، به امام مي رسيد تا به دوازده هزار رسيد و دو خرجين انباشته شد كه همگي حاكي از دعوت و ابراز اراده و جان نثاري و جانبازي و بيعت بود.

امام (ع)، در اين امر انديشيد، تا بدانسان كه، از مدينه به مكه و از آنجا به سوي عراق حركت نمود، امام (ع) از شب سياه استبداد در حالي كه همه راه ها را بسته اند و جاسوس و مزدور گمارده اند مي گريزد تا با كوفيان كه پيمان بسته و بيعت نموده و 12 هزار نامه نگاشته اند، به اقامه حق و ايجاد عدالت و برپائي حكومت حق پردازد و اساس استبداد و استكبار را براندازد. امام (ع) با تاسي به جد بزرگوارش آنگونه كه جدش به مدينه هجرت فرمود و در آنجا انصار و ياران او همگام شدند و اساس ظلم و باطل و گمراهي جاهليت اموي را ريشه كن كردند، او نيز به عراق رفت تا چنان كند. امام (ع) به دعوت كوفيان پاسخ مثبت داد و مسلم بن عقيل را بدانسوي اعزام داشت.