بازگشت

تجلي آگاهي، درخشنده ترين معيار ارزشها


در ميان هياهوي خصم و چكاچك شمشيرها و خيزش نيزه هاحر بر مركبش نهيب مي زند و به كاروان امام مي پيوندد. نزديك مي شود و چنين از دور به امام (ع) عرض مي كند:

فدايت گردم، اي فرزند رسول الله! من آنم كه راه را بر شما بستم و مانع بازگشت تان گرديدم، و با شما تندي مي نمودم به خداي واحد سوگند، گمان نمي كردم كه اين قوم با آنچه شما به آنان عرضه نموديد،اينگونه رفتار كنند و جواب رد به شما


گويند، از اين روي با خود گفتم اشكال ندارد كه تا حدودي اطاعت شان نمايم و اينك نديده اند كه از طاعت شان سرپيچيده ام.

آري بخيال اينكه آنان از آنچه فرموده ايد منقلب مي شوند، به خداي اگر گمان مي كردم كه در آنان اين سخنان تاثيري ندارد به قافله و كاروان شما مي پيوستم، و اينك آمده ام و از آنچه در حق شما روا نمودم توبه مي نمايم و به سوي پروردگارم؛ آيا خداوند توبه مرا مي پذيرد؟!

امام (ع) فرمود:

آري، خداوند توبه ات را مي پذيرد و تو را مي آمرزد، پائين آي و بياساي.

حر سرشار از شعف: من سواره نظام باشم بهتر است تا اينكه پياده بجنگم، با آنان پيكاري مي نمايم در حاليكه سوار بر اسبم هستم و ساعتي بر اين نبرد استمرار خواهم ورزيد و پياده جنگيدن مرا به پايان كارم نمي رساند.

حر در راستاي ميدان، نداء در داد، و مردم را متوجه خويش نمود و با آنان سخن گفت وادارشان به پذيرش حق نمود و راه و روش شان را رد كرد، اما انگار گوشهاشان صدا و نداي حق را نمي شنود، يكپارچه به نعره هاي شيطان چشم دوخته اند، حر اينگونه سخن گفت: اي كوفيان امام (ع) را دعوت كرديد، تا كه به سوي تان آيد و شما تسليم امر او شويد، آنگاه با او دشمني ورزيد و بر او شوريد؟!، اينك او را از هر طرف احاطه كرده ايد و راه را


بر او بسته ايد و در ميانتان به اسارت گرفته ايد، آب فرات را بر فرزندان و ياران وي بسته ايد، آبي كه تمامي آدميان از يهود و نصاري و همه حيوانات از خوك و سگان از آن مي آشامند و در آن غوطه ورند. اما، اهل بيت پيامبر در آتش عطش مي سوزند، چه بدرفتاري مي كنيد با فرزندان محمد (ص)، خدا در روز محشر سيراب تان نكند، دست برداريد از اين كار...