بازگشت

در راستاي تاريخ


امام عليه السلام صداي تكبير مردي را از ميان ياران شنيد، فرمود: تكبير از چه جهت؟

عرض كردند: گويا، در اين برهوت، نخلستاني را مي بينيم!! دو مرد از ياران گفتند: چه مي گوئي؟! در اين كوير، احدي تا كنون نخلي و نخلستاني نديده است؟!!. امام فرمود: پس آنچه مشاهده مي شود چيست؟! ياران گفتند: اين گويا گله اسبي است كه بدين سوي رو كرده؟!!

امام پرسيد:

آيا ما را پناهگاهي هست كه آنرا در پشت سرمان قرار دهيم و از يك سوي به استقبال اين قوم درآئيم!!!. ياران گفتند:


آري، اي امام، ذوحسم وادي ذوحسم.

در سمت چپ آن وادي منزل گرفتند، بار بر زمين نهادند، و نظاره گر اشباح...

آن قوم آمدند، يكهزار سوار!! بفرماندهي حر بن يزيد؛ تازه، اينان طليعه لشكر اعزامي فرزند زياداند كه بفرماندهي حصين ابن نمير به پيش مي آيد!!؟.

امام (ع) كه قبل از برخورد با حر، خبر دردناك شهادت مسلم و هاني و قيس بن مسهر را دريافته بود، از اصحاب و ياران خويش خواسته بود تا هر كس مي خواهد به سرزمين مطلوب خويش برگردد؛ اين اعلان گذشته بود و آنان كه رفتني بودند و صاحب دنيا و آرزومند جاه و مقام رخت بربسته و تا ملك سليمان رفته بودند و آنچه ماندني بودند، اينك همگام با امام در راهاند، كه كوچكترين و ترديدي در انتخاب خويش ندارند و بخوبي از سرنوشت خويش آگاهند. و تا بدينجا با امام آمده اند و به طليعه سپاه خصم، برخورده اند.

در هنگام، ظهر، سپاه حر جلو كاروان امام عليه السلام، ايستاد ياران همه به شمشير بران، مسلح شدند تا به خصم امان ندهند، حر به امام (ع) نزديك شد و گفت:

يا اباعبدالله، به ما آب ده. امام به ياران فرمود: خودشان و اسبانشان را سيراب سازيد.