بازگشت

جون، در گذرگاه تاريخ


در شامگاه، هفدهم رمضان سال 40 هجري، تاريخ توحيد عموما و امت اسلام خصوصا شاهد فجيع ترين فاجعه بزرگ بشري گرديد. دردناكترين تراژدي انسان رخ نمود و امام علي، مولود كعبه عبادت و پرچمدار بزرگ عدالت، در محراب عبادت قرباني توطئه كودتاي اشرافيت جاهلي گرديد. علي (ع) شهيد محراب به دست شقي ترين حرامي تاريخ ابن ملجم عامل اجرائي توطئه سقيفه و مظهر خشم و انتقام شرك سفياني شد، و قلب تمامي انسان را به درد آورد و مسلمين را براي همشيه عزادار نمود؛ و جون، در آتش اين مصيبت مي سوخت و قلب اش مالامال از غم و اندوه اين فاجعه بزرگ بود.

اما جون، خويش را پاك نباخت تا با شهادت علي به عصر گذشته خويش رجعت كند و در اسارت پيشين به سر برد، او به فرموده قرآن و فرمان پيامبر مي دانست كه اتمام نبوت در سايه استمرار امامت است كه بعد از امام علي بايد با امام حسن بيعت كرد. و او اينچنين كرد و در خدمت امام حسن به ياري اش شتافت و كمك اش نمود در امر قيام.


جون در پي توطئه بزرگ معاويه كه منجر به نرمش قهرمانانه امام حسن شد و به خاطر جلوگيري از خونريزي بي حساب و اصلاح امور مردم، امام خط و مشي سياسي، نظامي خاص عصر خويش را برگزيد؛ جون به امام حسين بعد از امامت امام حسن (ع)متوجه شد.

روي به سوي حسين(ع) نموده. و بر پشتيباني و تأييد و تكريم و تبعيت اش افزود. و كوس رسوائي دودمان سياه بني اميه را نواخت و چهره كريه استبداد مخوف سفياني را برملا نمود، و انحراف آنان را از اسلام و مسلمين بيان كرد.

در پي اين لحظات سرنوشت بود كه:

جون بعد از علي (ع) و حسن (ع) ملازم ركاب حسين (ع) شد و تا ميعادگاه عشق و مذبح شهادت بر اين روش استمرار بخشيد.

آري و بروايتي ديگر:

سرنوشت بگونه اي مرگ سرخ را بين حسين (ع) و جون جمع نمود كه هر دو در يك روز آن هم عاشورا در يك ساعت آن هم عصر عاشورا و در يك سرزمين آن هم كربلاء و در يك ماوي آن هم بهشت در نزد ملكي مقتدر جاي داد.

و از اين جا است كه مرحله دوم عمر انقلابي جون آغاز مي شود، تاريخ را به سرعت ورق مي زنيم:

زمان: نقطه اوج استبداد مذهب اموي است و همه چيز در شرف نابودي. حسين دست اندر كار اتمام رسالت بزرگ و تاريخي و جهاني و ابدي خويش از مدينه شهر پيامبر، پايگاه صدق و صفا به مكه بيت معمور حق، حركت را آغاز مي كند، تا بدانجا كه:

كوفيان، داعيه بيعت و مدعي وفاداري اند، و تا اينكه كار به


پايان خويش نزديك مي شود و مسلم ابن عقيل را ناجوانمردانه به شهادت مي رسانند و هاني ابن عروه را به جرم وفاداري به دار مي آويزند.

اين را نيز بايد دانست كه:

حسين در مدينه تمامي رسالت و كار مهم خويش را كه با تمامي هستي خويش برخاسته و آهنگ شهادت و ايجاد حكومت دارد، به پيامبر ابلاغ مي كند و اذن مي گيرد و وداع مي كند.

و كار بدان منوال كشيد: يعني مسلم و هاني شهيد مي شوند و امام بر اين فاجعه آگاهي مي يابد و سند رسوائي و نامردمي كوفيان برملاء مي شود.

و تا اين فراز كه:

امام در حساسترين لحظات زمان خويش كه نقطه ثقل تاريخ است و قرار تعيين سرنوشت بشريت و تاريخ، به همه همراهان خويش مي گويد: آن كس كه دوست دارد دنيا و زندگي آن را، مي تواند از همينجا برگردد و او را ذمه اي از ما نيست (بر گردن او از طرف ما ذمه اي مسئوليتي نيست).

كه در نتيجه:

دنياپرستان زردوست از چپ و رست راهي لانه آمال خويش شدند.

و فقط:

اهل بيت از اصغرش تا زينبش؛ و اصحابش از جون تا حبيب بن مظاهر؛ و آنانكه در راه طولاني به او پيوستند؛ چون زهير بن قين. گرچه بروايتي:


حسين (ع) اينان را كه ديد متوجه مقصود بعضي شان شد كه بخيال پيروزي و پيوستن لشكري به حسين و استقامت و مبارزه براي زنده ماندن و... از رفتن مانده اند.

به آنان آينده و سرنوشت كار را تذكر داد: گويا، عده اي باز رفتند و فقط پاسداران شهادت به صف ايستادند 72 تن، و 72 تن.