بازگشت

حماسه ي شهادت


با سخن الله، به پيشواز شهيدان مي رويم فرشتگان الهي بر شهيدان وارد مي شوند؛ غرفه ها را درمي نوردند و تهنيت مي گويند كه اي: صابرين! از ما بر شما سلام، كه در نبرد حق و باطل با صبر انقلابي حق را حمايت كرديد، و چه نيكو است مقصد نهائي و عاقبت شما.

و با پيامي ديگر، اصالت شهيدان را در خاندان رسالت بازمي يابيم كه:

... اراده قاهر الله بر اين تعلق گرفته، تا بزدايد از شما تمامي پليدي ها را و با شناخت شما از تمامي عوامل رجس سپر تدافعي عصمت را چون ردائي بر قامت تان بپوشاند و از هر وسوسه اي كه عامل شرك است و حامل رجس، پاكتان دارد. آيه 17 سوره بقره

و با سخن انقلابي حسين ارزش شهيد و مقام شهادت را در بدن چاك چاك اكبرش مي بينيم:


بكشد خداي جرثومه هاي باطل را كه شهيدت نمودند اي اكبر و آنگاه كه جهان عنصري مفيد چون تو را از دست دهد بي ارزش است. و با فرياد اكبر از محراب عبادت به ميدان شهادت گام برمي داريم:

هان! (اي پاسداران زر - اي حاميان زور! - اي پرده داران تزوير!!).

من علي فرزند حسين و (او) وارث علي است. سوگند به كعبه (بيت معمور حق، پايگاه موحدين تاريخ از آدم تا خاتم) كه ما خاندان ولايت به بيت رسالت و نبوت بي فاصله ايم.

سوگند: به الله كه عبيدالله فاقد ارزش حكومتي بر ما است.

با اين نيزه بر قامت باطل مي كوبم كه خم گردد و با اين شمشير از پدرم (كه ارزشهاي واقعي اسلام راستين در وجودش متجلي است و مظهر حق در پيكار با باطل و در صحنه نبرد حضور دارد) حمايت مي كنم و آنچنان ضربت بنوازم كه روبهان اموي، ضرب شست جوان هاشمي را كه خوي علوي دارد ببينند. [1] .




اينك در عرصه گاه ميدان، عاشوراي خونين سال 61 بزرگترين تراژدي تاريخ را ساخته است، و اينك با هم در صحنه ايم و به تاريخ كه از قلم مؤلف به تصوير كشيده مي شود مي نگريم:

خون سرخ شهيدان موج مي زند، اجساد شهيدان ديواره ها ساخته اند، خاك طف با خون سرخ، جذابيت خاص گرفته، فريادهاي شاهدان در حال شهادت در تمامي عرش و فرش طنين انداز است، در هر لحظه تكامل شگرفت بشري صورت واقعي به خود مي گيرد، و در آخرين ريزش خون سرخ رگها، روحي كه معماي هستي انسان است، عروج مي كند.

صحنه اي است فراموش نشدني. چكاچك شمشيرهاي خصم سر مي پراند و دست مي گشايد و پا مي ربايد، در اوج فوران خون، ملائك و كروبيان را مي بيني كه در لابلاي بخار سرخ فام خون بر اين تراژدي كه زيباترين و عاليترين و متعاليترين حركت و نرمش انسان را در بر دارد اشك مي ريزند، و با هم سرود زيباي شهادت را مي خوانند. سرور عروج را، نغمه ي معراج را، آواي توحيد را.

چه زيبا است، اين نفخه حيات: هو الله الذي لا اله الا هو، عالم الغيب و الشهاده، هو الرحمن الرحيم هو الله الذي لا اله الا هو، الملك القدوس، السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتكبر، سبحان الله عما يشركون هو الله الخالق الباري المصور له الاسماء الحسني يسبح له ما في السموات و الارض و هو العزيز الحكيم.

و حسين آن مرد انقلاب، آن پاسدار عزت و آزادي و شرف، آن بهترين نمونه، مصداق تاج فر بر فرق بوالبشر، آن پربهاترين گهر دامن انقلاب. چون كوهي آهنين با قامتي كشيده و قلبي عاري از لرزش، شاهد


قطعه قطعه شدن عزيزان است، او سر خم نمي كند كه تعظيم و لرزش فقط در برابر الله، دادگر منتقم است، با چشماني نافذ به برادران و ياران باوفايش و خانواده اش مي نگرد. كه با تمامي وجود آماده ي شهادت اند.

آري تا لحظه اي ديگر، آنان به شهادت خواهند رسيد، و حسين نيز شاهد بر صحنه و با تمامي قدرت، توان باز داشتن ندارد، كه شهادت تكامل بشري است و خواست الله است، و سپس اكبر را مي بيند بزرگترين فرزندش، كه بدنش آماج نيزه ها و طعمه شمشيرها است.

آري، آري، پدر شاهد پاره پاره شدن تن مطهر اكبر است.

آه، چقدر دردناك است، او مانند پرنده اي سربريده در ميان خاك و خون دست و پا مي زند، و سرانجام به حق مي پيوندد، و حسين (ع) ديگر توان انقلابي اش را به نهايت مي رسد و دنيا با تمامي بزرگي و عظمت در برابر ديدگان نوراني حسين، كوچك و لرزان و ناتوان مي شود، (فاقد ارزش مي گردد) و فقط خواست الله را كه به فنايش بستگي دارد مي بيند و ديگر خواستها بي ارزش و نابرابر است؛ اين گونه زمزمه مي كند:

قتل الله قوما قتلوك يا بني و علي الدنيا بعدك العفاء.

و سرانجام خودش نيز به عنوان آخرين نفر به دنبال شهيدان روان و سرور شهيدان مي گردد و در آخرين ساعت (آنگاه كه جهان از اين فاجعه تيره و تار مي گردد) اينگونه وداع مي كند:



اي دنيا با تو وداع مي نمايم،

(كه با تمامي حيله گري ها نتوانستي مرا بفريبي).



در رستاخيز تو را خواهم ديد،

(كه شرمندگي از آن تو و عوامل بازدارنده تو گردد).



و صحنه با خاطره اي بزرگ در اذهان بشريت هر عصر پايان مي پذيرد، و آغازي نوين در تاريخ حيات انسان شكل مي گيرد.



پاورقي

[1] و قال (علي الاکبر) يرتجر:



انا علي بن الحسين بن علي

نحن و بيت الله اولي بالنبي‏



و الله لا يحکم فينا ابن الدعي

اطعن بالرمح حتي ينشي‏



اضرب بالسيف احمي عن ابي

ضرب غلام هاشمي علوي.