بازگشت

طرح اعدام انقلابي فرزند زياد


پس از تبادل نظر و بررسي اوضاع حاد سياسي، نظامي كوفه و ارزيابي توطئه پيچيده يزيد، هاني طرحي نو درانداخت، خطاب به مسلم:

بزودي خبر كسالتم به ابن زياد مي رسد و او براي عيادتم پاي بر اين خانه خواهد گذاشت. آن گاه كه حضور يافت با اين شمشير بر او بتاز، بدين گونه كه او بر بالين من خواهد نشست، و تو بدون معطلي او را بكش و مواظب باش كه وقت را تلف نكني زيرا اگر كوچكترين غفلتي شود هر دومان را خواهد كشت. علامت رمز بين من و تو براي ورود ضربه اين است كه هر وقت عمامه ام را از سرم برداشتم، وقتي اين را ديدي بر او بشور و نابودش كن.

مسلم گفت: انجام مي دهم.

تاريخ مي گويد، مسلم گفت كه انجام مي دهم ولي در انجام اين عمل مردد بود.

آنگاه:

هاني در پي اجراي طرح، قاصدي فرستاد تا به عبيدالله پيامش را برساند:

از اين كه تاخيري در زيارتتان حاصل آمد به علت مريضي من است .

هاني بن عروه


ابن زياد در پاسخ گفت:

از مريضي ات مطلع نبودم پس از صلاه عشاء به ديدارت خواهم آمد.

عبيدالله

چون نماز عشا پايان يافت، عبيدالله با محافظاش به سوي خانه هاني رهسپار شد.

به هاني گفته شد: ابن زياد در آستانه درب ايستاده است و قصد عيادت شما دارد. فورا هاني به كنيزش دستور داد، شمشير را به مسلم دهد، مسلم شمشير را تحويل گرفت و در كمينگاه منتظر ماند.

فرزند زياد با يال و كوپال و جبروت جلادان به خانه داخل شد و در كنار بالين هاني نشست، محافظش بر بالاي سرش به احترام ايستاده تا اسائه اي متوجه جلاد نگردد.

ابن زياد، جوياي حال هاني شد و از كسالت اش پرسيد، هاني موقع را مناسب يافت و از آن چه بر او عارض شده بود به شدت شكايت داشت و مي ناليد و با حالتي كه نمايانگر شدت درد زياد است، عمامه اش را برداشت و بر زمين زد سپس دوباره آنرا بر سر گذاشت، بخيال اينكه مسلم اين علامت را از كمينگاه در مرحله اول نديده است، دو مرتبه اين كار را نمود اما مسلم از جايگاه خارج نشد.

ابن زياد پس از چند لحظه اي از جاي برخاست و روانه قصرش گرديد، آنگاه مسلم از كمينگاه خارج شد.

هاني، با تعجب از مسلم پرسيد؟

چه عاملي تو را از كشتن ابن زياد بازداشت؟

مسلم گفت:

آنچه از پيامبر شنيدم مانع اين كار شد، كه او فرمود:


ايمان با خدعه منافات دارد، و خدعه گر مؤمن نيست.

هاني:

اگر او را مي كشتي، كافري را كشته بودي؟! [1] .

ابن زياد به قصرش بازگشت و در انديشه رهائي كوفه از كار مسلم بن عقيل بود و راحت نمودن يزيد از وجود امام حسين، لذا بايد بگونه اي كار را تمام نمايد كه هيچگونه خطري متوجه استبداد اموي و ارتجاع جاهلي نباشد.

بدين منظور و براي آغاز كار،

معقل را بحضور پذيرفت، معقل غلامي زرخريد بود كه در استثمار جاهلي همه چيزش را فروخته بود و فاقد قدرت تصميم و تدبير


بود، آلتي بود در دست جلاد. آري، سه هزار درهم بدو پرداخت و دستي بر پشت سياهش كشيد و فرمان داد تا در ازاي اين جايزه فورا رد پاي مسلم بن عقيل را در كوفه بيابد، و افزود كه:

با اين دراهم براي يافتن او از هر كس خواستي كمك بگير و مزدور اجير كن تا دشمن خويش را بيابي و از او خلاصي يافته و فورا خبرش را برايم بياوري .

معقل ديده از هم دريد و دراهم او را شيداي شيطان نمود و در كوفه به جاسوسي پرداخت، از عمله خلوت و ياران جلوت معاويه كه مزدوران بي مزد بودند كمك خواست و جستجوي را آغاز كرد.


پاورقي

[1] آنچه مسلم است در شناخت موقعيت سياسي و تدبير عمليات نظامي آن هم در آن شرايط پيچيده کوفه، مسلم بن عقيل از هاني بن عروه آگاه‏تر است.

توسل و تمسک مسلم بن عقيل به سخن پيامبر نه از روي محافظه‏کاري و سياست گام به گام است بلکه بيانگر اين سخن که آنچه در فرهنگ جهاد به نام تاکتيک و تدبير وجود دارد غير از حيله و خدعه است حتي در کنار جلاد و اين اصل در طول تاريخ از صدر اسلام تا زمان حاضر توسط جهادگران راستين اسلام رعايت شده و در مباني فقهي و اعتقادي اسلام کاملا معلوم و ملموس است. و از طرفي کشتن ابن‏زياد عواقبي هولناک به همراه داشت و آن قتل‏عام کليه اهالي کوفه و نابودي شهر بود زيرا يزيد سخت منتظر بهانه‏اي بود تا از کوفيان انتقام گيرد. مترجم.