بازگشت

درس عبرتي كه ما شيعيان بايد از شيعيان اهل كوفه بگيريم


در پايان توجه شيعيان و پيروان سيدالشهداء را به نكته اي جلب مي كنم، نكته اي حساس كه عدم توجه به آن باعث مصائب بزرگ خواهد بود،

آيا تا به حال راجع به مردم كوفه و احوالات آنها فكر كرده ايد، آيا مي دانيد كه كوفه اميد اهل البيت بوده است؟ آيا مي دانيد كه اميرالمؤمنين در جنگهاي خود از مردم كوفه كمك گرفته، و همين مردم كوفه بوده اند كه به حضرت كمك داده اند و در اين ميان متحمل مشكلات و رنجها و مجروحين و كشته هاي فراوان شده اند، اينگونه نبوده كه مردم كوفه از اول بي وفائي و سستي را سرلوحه كار خود قرار دهند،

اين مردم كوفه اكثريت قاطع آن ها، شيعه و طرفدار اهل البيت بودند، لذا مي بينيد كه وقت ورود اهل البيت به كوفه، شهر يكپارچه عزا و شيون بود، اينها دلهايشان همچنان طرفدار امام حسين بود! اما چه فايده، كه دستها و شمشيرهايشان بر عليه سيدالشهداء بود، اباعبدالله الحسين عليه السلام مردم را اينگونه معرفي مي كند:

مردم بنده دنيا هستند و دين لقلقه بر سر زبان ايشان است، آنها اطراف دين و طرفدار دين هستند، تا وقتي كه زندگي آنها به خوبي اداره شود، اما وقتي دچار سختي شدند (دين با دنيا تضاد پيدا كرد) ديندارها كم مي شوند.

مردم كوفه بي دين نبودند، حتي دشمن امام حسين نيز نبودند، اما ياري به هر جهت و لاابالي بودند، براي گذراي زندگي حاضر بودند، امام حسين را بكشند و به عبيدالله كمك كنند.

آري عيب مردم كوفه در اين بود، كه اول كار بسيار پرشور و با احساسات و با شعارهاي گوناگون به ميدان آمدند،

اما وقتي پاي عمل رسيد و مشكلات انقلاب و استقامت در مقابل دشمنان را ديدند، نتوانستند استقامت كنند،

مردم كوفه اول به حضرت امير كمك دادند، اما پس از آنكه زحمات و مشكلات و مجروحين و كشته هاي بسيار در اين راه دادند، عقب نشيني كردند.

و بخاطر همين عقب نشيني بود كه اميرالمؤمنين عليه السلام بارها از آن ها شكايت نمود، و بر آن ها نفرين كرد،

در يكي از همين سخنرانيها فرمود: اي عجب، بخدا سوگند، اتحاد اينها (معاويه و همراهان او) بر كار نادرست خود و تفرقه شما بر كار حق خودتان، دل را مي ميراند و غم و غصه به بار خواهد آورد، دلهاي شما زشت و دلهايتان غمين باد وقتي كه مورد هدف قرار مي گيريد و به شما حمله مي كنند ولي شما اقدام نمي كنيد، خدا عصيان مي شود و شما راضي هستيد، وقتي شما را در گرما فرمان كوچ مي دهم، ميگوئيد هوا گرم است، مهلت بده تا گرما كم شود و در سرما مي گوئيد، مهلت بده، سرما برطرف شود، شما كه از سرما و گرما گريزانيد، بخدا كه از شمشير بيشتر فرار مي كنيد.

اي نامردهائي كه آثار مردانگي در شما نيست، اي كساني كه در عقل مانند اطفال و زنهاي در حجله هستيد، دوست داشتم كه شما را نمي ديدم و شما را نمي شناختم، همان شناختي كه بخدا سوگند پشيماني و اندوه به دنبال داشت، خدا شما را بكشد كه دل مرا چركين كرديد و سينه ام را از خشم آكنديد و در هر نفس پي در پي به من غم و غصه خورانديد. [1] .

و در خطبه ديگري مي فرمود: اي مردمي كه بدنهايشان با هم ولي خواسته هايشان مختلف است، سخنان (شعارهاي) شما سنگهاي سخت را نرم مي كند ولي كار شما دشمنان را به طمع مي اندازد، تا آنجا كه مي فرمايد:

شما را چه شده، دارويتان چيست؟ مداواي شما چيست؟ آنها هم مرداني هستند مثل شما؟ [2] .

و سرانجام حضرتش مردم كوفه را نفرين نمود، و فرمود: بخدا قسم پسري از قبيله بني ثقيف بر شما مسلط خواهد شد كه از حق روي گردان است، سبزه شما را مي خورد و پيه شما را آب مي كند، بياور اي اباوذحه آنچه داري، (نهج البلاغه)

و در جاهاي ديگر: بعد از اينكه بسر ابن ارطاة از جانب معاويه، يمن را اشغال نمود حضرت در خطبه فرمود: بخدا نمي بينم مگر اينكه اين گروه بزودي بر شما پيروز مي شوند، اين نه بخاطر حقانيت آنهاست بلكه بخاطر فرمانبرداري و استقامت آنها و در مقابل معصيت شماست، بخاطر كمك دادن آنها و رها كردن شماست، بخاطر آباد كردن آنها شهرهاي خودشان را و فاسد نمودن شما شهرهاي خودتان است.

بخدا سوگند اي اهل كوفه دوست داشتم شما را مثل ده دينار با يك دينار عوض كنم - ده تا از شماها بدهم و يكي از آنها بگيرم!! سپس دستهاي خويش را به آسمان بلند نموده عرضه داشت:

خدايا من از اينها ملول و اينها هم از من ملول شدند، من از دست اينها ناراحت و اينها هم از من، بجاي اينها بهتر از اين را به من بده و به اينها بدتر از من نصيبت كن.

خدايا تعجيل كن (در عقوبت ايشان) به وسيله جوان ثقفي آن مرد متكبر كه سبزي اينها را بخورد.

و ميان اينها به حكم جاهليت حكم كند و از نيكانشان نپذيرد و از گنه كارانشان نگذرد. [3] .

و اين چنين بود كه مردم عراق پس از امام حسين ديگر روز خوش نديدند،

پس از حضرت علي، معاويه بر سر كار آمد و كرد آنچه كرد، كه قبلا اندكي از آن را در جنايات معاويه بر شيعيان ذكر كرديم، و همينطور مصيبت آنها ادامه داشت و در كمال ذلت به سر بردند تا در زمان حجاج ابن يوسف ثقفي كه جنايتكار تاريخ اسلام به شمار مي آيد، شعبي گويد: اگر هر امتي خبيث و فاسق خود را بياورد و ما حجاج را بياوريم، ما بر همه غلبه خواهيم كرد. [4] .

اين جنايتكار كه حرمتي براي اسلام و مسلمين باقي نگذارد بيست سال بر عراق حكومت كرد و تا توانست از شيعيان كشت و شكنجه نمود و به زندان افكند، كه فجايع اعمال او در تاريخ مذكور است، و بسياري او را كافر مي دانند، همو كه گفته اند يكصد و بيست هزار نفر را با شكنجه كشت و وقتي مرد هشتاد هزار نفر در زندان محبوس بودند كه سي هزار نفر از آنها زنان بودند. [5] .

هان اي ملت بزرگوار و شهيدپرور ايران، انقلاب اسلامي خود را كه نتيجه آن همه فداكاري و شهادتها و شكنجه هاست از دل و جان پاسداريد.

مبادا كه دل به دنيا دهيم و از انقلاب خود بخاطر حرص و طمع و يا مشكلات، غافل گرديم و يا به آن پشت كنيم، امروز حكومت اسلامي نعمت عظماي الهي است، همان است كه قرنهاي متمادي آرزوي انبياء و اولياء بوده است، اما نصيب من و شما شده است، شما اين نعمت ارزشمند را ارزان بدست نياورديد كه ناچيز بپنداريد.

ناشكري و ناسپاسي و بي توجهي به دين و نقشه هاي دشمنان دين، و رها كردن دين در مقابل دشمنان، سرنوشتي سخت و عذابي دردناك در پي دارد كه مردم كوفه امروز عبرت ما مي باشند،

سربلند باد ملت قهرمان ايران، برافراشته باد پرچم جمهوري اسلامي ايران و نهضت هميشه جاويد كربلاي حسيني، پرطنين باد خروش مسلمين جهان و شعار كوبنده: ما اهل كوفه نيستيم، علي تنها بماند.



مهر ترا به عالم امكان نمي دهم

اين گنج پربهاست كه ارزان نمي دهم



جان مي دهم به شوق وصال تو يا حسين

تا بر سرم قدم ننهي، جان نمي دهم



اي خاك كربلاي تو مهر نماز من

آن مهر را به مهر سليمان نمي دهم




پاورقي

[1] نهج البلاغه خطبه 27.

[2] نهج البلاغه خطبه 19.

[3] تتمة المنتهي ص 68.

[4] همان مآخذ.

[5] الغدير ج 10 ص 54.