بازگشت

اثر تبليغات سوء در مردم نسبت به اهل البيت


1 - در صحيح بخاري از ابي اسحاق نقل كند كه مردي از براء مي پرسيد آيا علي در جنگ بدر حضور داشت؟!! او پاسخ داد:

آري مبارزه كرد و پيروز شد [1] .

آري از حضور مردي در جنگ بدر سوال مي كنند، كه جنگ بدر جز با همت بلند او پيروز نشد و او به تنهائي معادل ملائكه و مسلمين جهاد كرد و كفار را قلع و قمع نمود.

2 - در شهر حران مردم آنچنان سب و بدگوئي از حضرت امير عليه السلام را لازم مي شمردند كه مي گفتند: (لا صلاة الا بلعن ابي تراب) يعني (العياذ بالله) نماز درست نيست مگر با لعن حضرت علي عليه السلام.

3 - در جنگ صفين از سپاه معاويه جواني در حالي كه رجز مي خواند به ميدان آمد و شروع كرد به حضرت امير عليه السلام ناسزا گفتن.

يكي از ياران حضرت بنام هاشم مرقال به او گفت: بعد از اين نبرد بايد حساب پس داد، از خدا بترس تو نزد خدا خواهي يافت و از هدف و جايگاه فعلي تو سؤال خواهد نمود،

آن جوان گفت: من با شما مي جنگم چون صاحب خدا (حضرت علي عليه السلام) آنچنان كه بمن گفته اند، نماز نمي خواند، شماها هم نماز نمي خوانيد، با شما مي جنگم چون صاحب شما خليفه ما (عثمان) را كشته است، شما هم كمك كرده ايد، سپس هاشم مرقال جوان را موعظه كرد و فرمود: اما اينكه گفتي صاحب ما نماز نمي خواند، او اول كسي است كه با پيامبر نماز خوانده، از همه در دين خدا آگاه تر و نزديكتر به پيامبر است، اما اطرافيان او همگي قاريان قرآن هستند كه شب را به تهجد بيدارند. [2] الخ

4 - عبدالله ابن محمد واسطي وقتي حديث طير [3] را در فضيلت اميرالمؤمنين عليه السلام در شهر واسط قرائت نمود، مردم به او حمله كردند، و او را بيرون نموده و جاي او را شستند. [4] .

5 - احمد ابن شعيب نسائي كه صاحب يكي از صحاح ششگانه اهل سنت است، زماني به دمشق رفت، در آنجا از او راجع به فضائل معاويه درخواست كردند، او پاسخ داد: آيا معاويه راضي نيست كه مثل يك نفر آدم باشد، مي خواهد برتر شود، و در روايت ديگري گفت: من براي معاويه فضيلتي نمي شناسم مگر اينكه پيامبر فرمود: خدا شكمش را سير نكند، مردم با شنيدن اين كلمات، او را زيردست و پا له كردند، به گونه اي كه وقتي او را با حالت مجروح به بيرون شهر بردند، جان سپرد. [5] .

6 - در ايام متوكل عباسي بود كه نصر ابن علي ابن صهبان روايتي نقل نمود كه پيامبر اكرم دست امام حسن و حسين را گرفت و فرمود: هر كه ايندو را و پدر و مادر ايندو را دوست بدارد با من در قيامت هم درجه است، متوكل دستور داد تا او را هزار تازيانه بزنند، در اين ميان فردي بنام جعفر ابن عبدالواحد آنقدر وساطت كرد و گفت اين مرد از اهل سنت است تا اينكه متوكل دست از او برداشت! [6] .


پاورقي

[1] صحيح بخاري ج 3 باب قتل ابي جهل (دلائل الصدوق ج 1 ص 7).

[2] کتاب صفين به نقل الغدير ج 10 ص 290.

[3] روزي براي پيامبر اکرم مرغ برياني را هديه آوردند، حضرت دعا نمود که خدايا محبوبترين خلق خود را نزد من بفرست تا با من از اين مرغ بخورد، و علي آمد، و طبق برخي روايات انس ابن مالک آنجا حضور داشت، آرزو کرد تا ابوبکر و يا عمر بيايند، لذا چند بار حضرت امير را برگرداند، تا بالاخره پيامبر متوجه شده و فرمود: برو در را باز کن و حضرت علي تشريف آورد، حديث مذکور را بسياري از علماء اهل سنت روايت کرده اند.

[4] دلائل الصدق ج 1 ص 4 از ذهبي در تذکرة الحفاظ.

[5] دلائل الصدق ج 1 ص 5 از ابن خلکان در وفيات الاعيان.

[6] دلائل الصدق ج 1 از ابن حجر در تهذيب التهذيب.