بازگشت

معاويه و پيامبر و پيامبري


احمد ابن ابي طاهر در كتاب اخبارالملوك آورده است كه: وقتي معاويه صداي مؤذن را شنيد كه مي گويد: اشهد ان محمدا رسول الله، گفت: مرحبا بر اين پدر! اي فرزند عبدالله تو همت بلندي داشتي! راضي نشدي جز به اينكه اسم خود را كنار نام پروردگار جهانيان قرار دهي. [1] .

طبري در تاريخ خود آورده است كه عمرو عاص با عده اي از اهل مصر نزد معاويه آمدند، عمرو عاص به همراهان سفارش كرد تا مي توانيد، معاويه را تحقير كنيد و از ارزش او بكاهيد، حتي سفارش كرد كه بر معاويه بعنوان خليفه، سلام نكنيد.

معاويه كه از اين زد و بند آگاه شده بود به نگهبانان سفارش كرد كه بر ميهمانان آنچنان سخت بگيريد كه هر كدام بيش از نجات جان خود چيزي در نظر نداشته باشد،

ميهمانان وارد شدند، اولين نفر، مردي بود بنام ابن الخياط، او با آن بلائي كه بر سرش آورده بودند، به نزد معاويه آمد و گفت: سلام بر شما اي رسول الله، ديگران نيز همين كار را كردند، وقتي خارج شدند، عمرو عاص گفت: خدا شما را لعنت كند، من گفتم كه به خلافت بر او سلام نكنيد، شما به پيامبري بر او سلام كرديد. [2] .

آري زمينه روحي و صفات و خصائص معاوية در فكر پهلو زدن به نبوت است، لذا به اين افراد اعتراض نكرد و سخن آنها را انكار ننمود.


پاورقي

[1] شرح ابن ابي الحديد ج 10 ص 101 (الصحيح في سيرة النبي).

[2] تاريخ طبري ج 6:184 (الغدير ج 10 ص 334).