بازگشت

حاكميت خشم خدا پس از گذشتن ايام عاشوراء


دشمن چون در مستي دنياطلبي و گرفتن جوائز از سردمداران حكومت بسر


مي برد همواره فكر مي كرد كه با غروب آفتاب روز دهم محرم الحرام سنه ي 61 هجري همه ي مشكلات آنان حل گرديده، و دنيا براي آنان خانه ي سرور و شادي و بزم عيش خواهد بود، مي توانند در اين راستا جشنها بگيرند، بي عفتيها در برابر قوانين پيامبر اسلام بكنند غافل از اينكه دادار حكيم بيدار است، و وعده هاي حكيمانه و قاهرانه ي خود را بر كساني كه اس دين را كشتند جاري مي سازد.

يكي پس از ديگري دشمنان امام حسين عليه السلام را در منجلابي انداخت كه براي رهائي از آن چاره اي جزء مردن نداشتند.

اول: آن كسي كه افتخار قاتل بودن حسين را مي كرد يعني سنان بن انس نخعي را بدام بلاء گرفتار كرد، قبل از آنكه در عذاب اخروي او را عذاب كنند رسواي دنيوي اش ساخت.

روزي حجاج بن يوسف از چاكران خود خواست هر كسي كه نزدش واقعه اي نيكوست، نقل كند، يكي يكي واقعه اي مي گفتند تا اينكه سنان بن انس گفت: من كشنده ي حسين بن علي هستم، حجاج گفت: اين بلاء حسن است.

سنان به منزلش برگشت، زبانش گرفت، و عقلش رفت، آنگاه غذا مي خورد از معقد او بيدرنگ غائط مي شد و بيرون مي آمد. [1] .

دوم: شخصي ادعاي مي كرد كه من در روز عاشورا در قتل حسين بن علي شركت داشتم هيچ گونه بلائي بمن نرسيد، در حالي كه شما مي گوئيد: هر كسي در قتل حسين كمكي كند از دنيا نمي رود مگر اينكه مبتلا به بلائي مي شود، آنشخص از خدا بي خبر و مغرور، طائي بود چراغ خاموس شد و فضاي اتاق تاريك گشت، طائي برخواست چراغ را تعمير كند، آتش به آستين او رسيد، خود را به سمت آب فرات مي دواند، هر چه مي دويد آتش بيشتر مي گشت وقتي خود را در آب فروبرد، آتش بر روي آب شعله مي زد و خاموش نمي گشت، تا اينكه در اثر آتش، به هلاكت رسيد. [2] .

سوم: قيام مختار و برخورد مختار با قاتلين ابا عبدالله عليه السلام كه جريان مفصل دارد و دفتر جداگانه اي مي طلبد. نيكوست مورد چهارم را تحت عنواني بيان كنم.



پاورقي

[1] الامام الحسين ابن عساکر، ص 368.

[2] الامام الحسين ابن عساکر، ص 371.