درخواست مهلت به جهت مناجات با خدا عصر تاسوعا
عصر روز تاسوعا شمر بن ذي الجوشن - لعنه الله عليه - با نامه اي از جانب عبيدالله بن زياد براي عمر بن سعد، وارد سرزمين كربلا شد، محتواي نامه فرمان كشتن ابا عبدالله عليه السلام بود، و فرصتي را براي اجراء اين دستور به فرماندهي لشكر نداد، فرمان عمر صادر شد: يا خيل الله اركبي و بالجنه أبشري! اي سواره گان خدا، سوار شويد و به بهشت بشارت مي دهم. طبق دستور، سپاهيان بعد از عصر تاسوعا به سمت خيام امام حسين عليه السلام آمدند، در حاليكه امام عليه السلام به شمشيرش تكيه داده بود و خوابي چشمانش را فرا گرفت.
صداي همهمه ي لشگر، زينب را به سمت برادر كشيد، در حاليكه عزيز فاطمه را در حال استراحت ديد عرضه داشت، دشمن به خيمه ها نزديك شدند. امام عليه السلام سر برداشت و فرمود:
اني رأيت رسول الله الساعة في المنام، و هو يقول لي: انك تروح الينا.
اكنون رسول خدا صلي الله عليه و آله را در خواب ديدم كه به من مي فرمود: بزودي به نزد ما مي آئي.
بروايت سيد بن طاووس امام فرمود: اكنون جدم رسول خدا و پدرم علي و مادرم فاطمه و برادرم حسن را در خواب ديدم، همگي مي فرمودند: بزودي به نزد ما
مي آئي. و در بعضي از روايات دارد: فردا بنزد ما مي آئي.
زينب بر صورتش لطمه زد و فرياد كشيد: امام عليه السلام فرمود: مهلا لا تشمتي القوم بنا، آرام باش خواهرم: از جانب ما به اين گروه نفريني و دشنامي داده نشود. يعني شروع كننده بديها نباشيم. [1] .
سپس به برادرش عباس فرمود: نزد لشكريان عمر رويد، به آنان بگوئيد چه مي خواهيد و چه تقاضاي تازه داريد؟
عباس با بيست سواره كه در ميان آنان زهيربن قين و حبيب بن مظاهر بود به آنان گفت: ما بدالكم و ما تريدون! چه خبري براي شما آشكار شد و چه نيتي را داريد؟
آنان گفتند: دستور جنگ از جانب امير صادر شد.
حضرت فرمود: شتاب نكنيد از امام خود مي پرسم، آنگاه به شما اعلان مي كنم.
عباس به نزد حسين عليه السلام آمد و نيت آنان را گفت: امام فرمود:
ارجع اليهم فان استطعت ان تؤخرهم الي غد، و تدفعهم عنا العشية لعلنا نصلي لربنا الليلة و ندعوه و نستغفره، فهو يعلم أني كنت قد أحب الصلاة له، و تلاوة كتابه، و كثرة الدعاء و الاستغفار.
امام در پاسخ فرمود: به سوي آنان برگرد و اگر توانستي تا فردا مهلت بگير، و جنگ را امروز در اين وقت شامگاهان بردار، تا اينكه امشب را نماز گذاريم، و خدا را عبادت كنيم و طلب مغفرت نمائيم. زيرا خدا مي داند كه من به نماز و قرائت قرآن و دعا و استغفار بسيار دوست مي دارم. [2] .
پس از مشاجرات لفظي ميان سپاهيان ارشد عمر بن سعد، بالاخره تسليم پيشنهاد امام عليه السلام شدند، و امام در آن شب به اتفاق ياران اندك خود در صحراي عشق، عاشقانه با معشوق خود اتصال بستند. در حالي كه دشمن در فكر جاه و مقام و تقسيم پست هاي دنيوي بوده اند كه با كشته شدن حسين عليه السلام چه قدر جايزه مي گيريم و چه مقامات عالي عائدمان مي شود. زهي خيال باطل!
پاورقي
[1] لهوف، ص 79.
[2] بحارالانوار، ج 43، از ص 391 الي 392، اکثر مقاتل اين فصل از تاريخ کربلا را نوشتند.