بازگشت

امدادهاي خداوند پيرامون رهبري آينده


يكي از مسائل مشكل جامعه ي اسلام «انتخاب رهبر» است. زيرا جلودار قافله اگر از مزيتهاي خاصي، مافوق پيروانش، فاقد باشد، آن قافله بسر حد مقصود نمي رسد، و در اثر گم شدن در راهها و درها، يكي پس از ديگري نابود مي شوند. رهبر در نظام اسلامي داراي ويژگيهاي بخصوصي است كه از هر جهت حائز اهميت است. كارهاي فكري و عقيدتي مردم بدست او مي باشد، او مي تواند دنياي مردم را آباد كند ولي دين مردم را نابود سازد. از اين رو با رفتن حسين بن علي عليه السلام از ميان اجتماع اسلامي چه كسي باقي مي ماند و ادامه ي رهبري را متعهد مي گردد؟ تمام سعي و كوشش دشمن غدار در ريشه كن كردن نسل خاندان بني هاشم بود. ساليان متمادي براي اين كار نقشه كشيده، ولي موفق نشده، اكنون همه ي خاندان بني هاشم در اين صحراي غم و غصه در محاصره اينانند. از موقعيت بايد كمال استفاده را كنند و مزاحم را از جلوي راهشان بردارند و آينده را از داشتن رهبري امامت، بي نصيب نسازند. از اين رو با اراده هاي غيبي، امام سجاد عليه السلام مريض مي شود بطوري كه هنگام برخاستن نياز به عصا دارد. نمي تواند به جنگ برود، و دشمن نيز به عنوان فرد بيمار از او صرف ظر مي كند تا او باقي بماند، و رهبر آينده ي مسلمين گردد، و امت اسلام از فيض وجودش استفاده كنند.

او كسي است كه بعد از شهادت حسين بن علي عليه السلام امام زينب عليهاالسلام مي شود. و قافله سالار كربلا را به هدف اصلي اش مي رساند. اين مسافرت نبوده است بلكه سلوك و طريقت الي الله بوده، اين تفرج نيست بلكه توازن جنگ است. ترازوي اين حادثه ي بزرگ بدست اوست. او مي خواهد، كفه ي دو ميزان حقيقت را با درايت و كياست و انديشه الهي اش سنگين كند، و كفه ترازوي دشمن سبك گردد. اين را دشمن زماني احساس كرد كه يزيد بن معاويه علي بن الحسين عليه السلام را در مجلس اسراء شناخت. تصميم به قتل او مي گيرد، ولي خبر از امداد الهي ندارد. نمي داند خداوند او را گذاشت تا اينكه صحنه، دگرگون شود. يزيد مي خواست نسل بني هاشم نباشد.


ولي با زنده ماندن امام سجاد عليه السلام انقراض آل اميه مي رسد و براي هميشه بني اميه از صحنه ي روزگار محو مي شود، در حاليكه منفور ملتها شدند و همه آنان را لعنت مي كنند.

فكر مي كنم «روشن گذاشتن چراغ امامت» بزرگترين امدادهاي خدائي بوده، تا اينكه امتهاي مسلمان از اين چراغ هدايت، استضائه نمايند. بسي شگفت است كه دشمن غضبناك و خشمگين، خود را در برتري مي ديد، پس از گذشت بيش از يك ماه، زلت و زبوني خود را احساس كند و اعلان ندامت و درخواست توبه از محضر امام سجاد عليه السلام بنمايد.