بازگشت

دستگيري حجر بن عدي


زاده هنده، سرسختانه، در قبال بيان آزاد ايشان، مبارزه علني را با اين گروه آغاز نمود. به دنباله اين سياست، حجر بن عدي كه از شخصيتهاي بزرگ و از ياران با وفاي علي عليه السلام است، دستور قتل او از طرف معاويه صادر مي شود؛ بجرم اينكه او در شهر كوفه زندگي مي كند و با استانداراني كه آلت دست خلفاي ستمگر هستند سخت به مبارزه و پيكار برخواست.

زماني كه ابن زياد، اين مرد زشت خوي - حاكم كوفه - همانند حكام گذشته، ستم را آغاز كرده ولي در برابر جرأت و صراحت لهجه و شهامت مرد شيردلي همانند حجر بن عدي عاجز گرديد، از اين رو به معاويه شكايت حجر را مي كند. او دستور دستگيري و بازداشت او را صادر كرد. زياد بن ابيه حجر و يازده تن از يارانش را دستگير مي كند و بسوي شام مي فرستند. وقتي خبر اسارت حجر بن عدي به معاويه رسيد، جمعي را با فرماندهي دژخيمي كه از جيره خواران و بنده گان او بودند، بسوي اسيران فرستاد. آنها در محلي بنام (مرج عذرا) حجر و ياران او را ملاقات كردند و حجر و ياران او را تهديد كردند كه:

اميرالمؤمنين معاويه به من فرمان داد، تا تو و اصحاب تو را با تيغ، سر از بدنتان جدا كنم. مگر اينكه از كفر خود برگرديد و علي را لعن نمائيد و از او برائت جوئيد. حجر و يارانش گفتند:

ان الصبر علي حد السيف لا يسر علينا عما تدعونا اليه ثم القدوم علي الله و علي صفيه احب الينا من دخول النار.

شكيبايي بر حرارت شمشير براي ما آسانتر است از آنچه را شما ما را به آن فراخوانديد، چون رفتن بسوي خدا و پيامبر و علي نزد ما محبوبتر است از داخل شدن در آتش قيامت.

سخن برنده حجر و يارانش چنان دشمن را مجروح نمود كه تصميم اعدام آنان را گرفتند. و حجر و پنج تن از اصحاب او را كشتند. سرهاي نازنين و مقدس اين مردان


خدا را براي خشنودي معاويه بردند.

اين خبر جانگداز، در سراسر كوفه و حجاز انتشار يافت و قلبهاي مومنين را جريحه دار نمود.

حسين ابن علي عليه السلام نامه اي شديد اللحن به معاويه مي نويسد و وي را نسبت به جنايات و خيانتهايش مورد نكوهش قرار مي دهد.

او لست قاتل حجر و اصحابه العابدين المخبتين الذين كانوا يستفظعون البدع و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر. [1] .

آيا تو كشنده حجر و يارانش نيستي، چه آنهائي كه عبادت خدا مي كردند، داراي طمأنينه و سكون نقس بودند. آن مرداني كه از بدعت گذاري در اين ترس و هراس داشتند و سرپيچي از امر به معروف و نهي از منكر نمي كردند. پس تو آنان را از روي ستم و عداوت كشتي، در برابر خدا جرأت نمودي و پيمان او را سبك شمردي.

ديني كه بازيچه در دست امثال معاويه و يزيد باشد چگونه مي تواند در جوامع كفر طلوع كند و شعاع خورشيد او منطقه كفرنشين را روشن نمايد.

اگر به ما اعتراض كنند كه چرا بيشتر اختراعات بدست كفار صورت گرفت؟ مسلمانان داراي فكر خلاقي نيستند. بلكه در محيط قانونهائي بي روح محبوسند.لذا از ترقي افكار برخوردار نيستند. آيا اين انتقاد بر ما عبث نمي باشد؟ هر خواننده اي با مطالعه خود در تاريخ اسلام، گفته هاي ما را تصديق خواهد كرد. چون در طول بوجود آمدن اديان دين شناسان واقعي بسيار اندك بوده اند.

و از مسؤليتهاي دولتي ممنوع بوده اند و بسياري از علماي علوم ديني را در راه اداره زندگي خويش بكار گرفته بودند و از واقعيتهاي مذهبي چشم پوشي مي كردند.

اگر مي بينيد امروزه دين باقي است بواسطه اندك فداكاراني است كه در قبال ناملايمات روزگار چيره شده اند و هرگز خستگي، آنان را از گفتار حقيقتها فرسوده نكرده است.



پاورقي

[1] اقتباس از کتاب «درسي که حسين (ع) به انسانها آموخت» از ص 107 الي ص 112.