بازگشت

مواردي كه حسين از پيامبر است


1- در استحكام بخشيدن به اسلام

همانطوري كه تمام رنج و مشقات را در راه اسلام چشيدم و اسلام را بيمه كردم حسين عليه السلام همچون من متحمل زخمها و بي رحميها مي شود و تسليم دشمن نمي گردد.


2- حسين عليه السلام گرد و غبار باطل و بدعت را با خون خودش از چهره اسلام پاك مي كند.

3- امت متحير و سرگردان از انقلاب حسين عليه السلام بيدار مي شوند و دين از دست بازيگران و هوسرانان رهائي مي يابد.

4- نهضت پيامبر صلي الله عليه و آله پرچم اسلام را بر جهان كفر برافراشت و انقلاب حسين عليه السلام علم دين را استوار مي كند.

5- حماسه ي حسيني عليه السلام صفحه اذهان منحرفين را شستشوي مي دهد و همه را به سمت شجاعت و شهامت معطوف مي دارد و درس قيام و مجاهدت را آموزش مي دهد به قسمتي از كلمات آنحضرت نظر كنيم:

اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافسا في سلطان، و لا التماسا من فضول الحطام و لكن لنري المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك، و يامن المظلومون من عبادك، و يعمل بفرائظك و سنتك و احكامك، فانكم تنصرونا و تنصفونا، قوي الظلمة عليكم و عملوا في اطفاء نور نبيكم. [1] .

خدايا تو مي داني ما نسبت به حكومت بر مردم از روي فخر و مباحات علاقه اي نداريم و هيچگاه بدنبال آن نيستم بلكه اجراي قوانين و مقررات دينت را در حكومت بر مردم لازم مي دانيم، و اصلاح جامعه را از هر گونه فساد و تباهي پيگيري مي كنيم تا اينكه ستم ديده گان از ظلم مستبدان محفوظ بمانند، و عمل به واجبات و سنت و احكام الهي بشود. اگر مردم ما را پشتيباني نكنند ستمكاران بر عليه بندگان خدا پرتوان مي شوند آنگاه درصدد خاموش كردن نور پيامبر الهي كه همان نور خداست مي افتند.

با اين بيان هدف از شركت كردن در مجالس امام حسين عليه السلام و احياء آن روشن مي شود. گريه داراي مفهوم عامي است.

بخش مهمي از گريه پاك نمودن قلب از هرگونه كثافات است. اگر گريه براي امام حسين عليه السلام باشد ولي قوه ي مدركه ي قلب بهره اي از حقائق اسلام نبرد ثمره اي ندارد. در حقيقت با زنده نگه داشتن مجلس سيدالشهداء روح عرفان و معرفت و دين شناسي را در خود زنده كنيم، و از افكار جاهلان خود را بزدائيم. اكنون با بركت انقلاب اسلامي كه تجديد تاريخ حسين عليه السلام مي باشد بخواهيم اهدافي را كه دشمن را خوشحال مي كند دنبال كنيم احياء شعائر محرم الحرام نشد و از مسير حماسه قهرمان تاريخ بدور خواهيم ماند.



پاورقي

[1] تحف‏العقول، ص 243، طبع اسلامية.