بازگشت

نام مقدس حسين در نخستين دوره هاي ادبيات عرفاني


در نخستين آثار عرفاني به زبان فارسي و به ويژه در اشعار اين دوره ، نام مقدّس امام حسين (ع) به عنوان سمبل فناي في الله مطرح شده است . ابوالحسن علي ابن عثمان جلابي هجويري صاحب كتاب گران قدر «كشف المحجوب » در بيان احوال اولياي الهي امام حسين (ع) را اين گونه توصيف مي كند:

«ابو عبدالله الحسين بن علي ابن ابي طالب رضي الله عنهما از محققان اوليا بود و قبله اهل بلا و قتيل دشت كربلا و اهل اين قصه بر درستي حال وي متّفقند، كي تا حق ظاهر بود مر حق را متابع بود، چون حق مفقود شود شمشير بر كشيد و تا جان عزيز فداي شهادت خداي عزوجل نكرد، نيارميد.

همان گونه كه مشاهده مي شود، هجويري شهادت و فناي في الله را از خصوصيات بارز امام حسين (ع) مي شمارد و اين برداشت در شعر شاعر و عارف بزرگ قرن پنجم حكيم ابوالمجد مجدود آدم سنايي ، غزنوي نيز راه مي يابد. سنايي يكي از بزرگ ترين شاعران پارسي گوي است كه براي نخستين بار مفاهيم عرفاني را وارد شعر فارسي كرد.وي در شعري در مدح رسول اكرم (ص) مي سرايد:



بارگاه او دو در دارد كه مردان در روند

يك اندر كوفه يابي و دگر در كربلا



سنايي ، معتقد است كه راه دين راهي سخت و طاقت فرساست و انسان به حكم آن كه در الست به «الست بربكم » «بلي » گفت بايد تن به سختي هاي كرب و بلا سپارد و چون حسين (ع) خون از گلويش او جاري گردد:



خرمي چون باشد اندر راه دين كز بهر حق

خون روان گشتست از حلق حسين در كربلا



از براي يك بلا كاندر ازل گفتست

جان تا ابد اندر دهد مرد بلي تن در بلا



تاثير نمادين نام امام حسين (ع) در همان دوره هاي اول شعر عرفاني در اين شعر حكيم سنايي بسيار زيبا نمود مي يابد:



دين حسين توست آز و آرزو خوك و سگست تشنه

اين را مي كشي و آن هر دو را مي پروري



بريزيد و شمر ملعون چون همي لعنت كني

چون حسين خويش را شمر و يزيد ديگري



در اين شعر، شاعر آز و آرزو را كه چون خوك و سگ نجس هستند، به شمر و يزيد تشبيه مي كند كه انسان علي رغم آن كه آنها را لعنت مي كند آنها را پرورش مي دهد و از ديگر سوي ، دينش را كه مانند حسين است تشنه سر مي برد. به ديگر سخن «سنايي » حماسه عاشورا را براي انسان چون جهاد اكبري مي داند كه انسان هر روز و هر لحظه با آن روبه رو است . هر لحظه انسان بسته دامي نو است و هر لحظه در حالي كه شمر و يزيد ظاهري را لعن مي كند در باطن در حال پرورش دادن آنهاست .

اين مفهوم در شعر مولانا جلال الدين محمد بلخي نيز نمود يافته است . مولانا در «ديوان كبير» خود به حادثه عاشورا اشاره مي نمايد و از آن بهره اي عارفانه مي جويد:



ز سوز شوق دل من همي زند علا

كه بوك در رسدش از جناب وصل صلا



دل است همچون حسين و فراق همچو يزيد

شهيد گشته دو صد ره به دشت كرب و بلا



شهيد گشته به ظاهر حيات گشته به غيب

اسيردر نظر خصم و خسروي به علا



در اين بيت ها، حكايت دل هجران كشيده به امام حسين تشبيه شده و فراق ، چون يزيد راه را بر دل بسته است . اما اگر چه فراق دل را به شهادت مي رساند، اما ثمره اين شهادت كه به ظاهر نيستي است ، حيات جاويدان است كه در غيب رخ مي نمايد. به ديگر سخن ، لازمه حيات طيبه شهادت است و تا دل چون حسين در بيابان كرب و بلا شهيد نشود و دست از هر آنچه ماديت است ، نكشد به وصال و بقاي راستين نمي رسد. اين شهادت ظاهري معادل با حيات جاويد است :

(و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون )

اسارت در ملك عشق آزادي است و رهايي از هر چه تعلق است و شهادت پروازي عاشقانه ، تا لقاء الله است :



كجاييد اي شهيدان خدايي

بلاجويان دشت كربلايي



كجاييد اي سبك روحان عاشق

پرنده تر ز مرغان هوايي



كجاييد اي شهان آسماني

بدانسته فلك را ره گشايي



بزرگاني چون فريد الدين عطار نيشابوري و شيخ مصلح الدين سعدي نيز به نام امام حسين (ع) اشارت داشته اند، او را مدح گفته اند:



اي گوهر كان فضل و درياي علوم

وز راي تو در درج گردون منظوم



بر هفت فلك نديد و بر هشت بهشت

نه چرخ چو تو پيش رود معصوم



اما به هر روي تا اين دوره معناي نمادين كربلا و امام حسين (ع) عمدتا در مفهوم رها كردن اميال نفساني و شهادت براي قرب به حق به كار مي رفته است . در اواخر اين دوره كم كم رابطه عشق و كربلا نمود مي يابد.

رابطه نمادين عشق و حسين در اشعار سده هاي مياني (قرن هشتم تايازدهم )

سيف فرغاني ، يكي ديگر از شاعران عارف است كه قصيده اي بسيار زيبا درباره واقعه كربلا دارد:



اي قوم در اين عزا بگرييد

بر كشته كربلا بگرييد...



سيف در پايان قصيده «گريستم بر امام حسين » را چون ابر رحمتي مي داند كه گناهان را از صفحه دل پاك مي كند:



اشك از پي چيست تا بريزيد

چشم از پي چيست تا بگرييد



تا شسته شود كدورت دل

يكدم ز سر صفا بگرييد



نسيان گنه صواب نبود

كرديد بسي خطا بگرييد



وز بهر نزول غيث رحمت

چون ابر گه دعا بگرييد



باران نيز يكي از واژه هاي نمادين عرفاني است كه در اين جا با اشك ريختن براي امام حسين (ع) پيوند خورده است .

نورالدين عبدالرحمن جامي ، يكي از شاعران و عارفان بلند مقام سده نهم هجري است كه در عرفان نظري ، پايه اي بلند دارد. او حسين (ع) را الگوي عاشقان مي داند و معتقد است هر عاشقي را فرض عين است كه به ديدار مرقد او بشتابد تا راه و رسم عاشقي را از وي بياموزد:



كردم ز ديده پاي سوي مشهد حسين

هست اين سفر به مذهب عشاق فرض عين



از اين دوره به بعد اندك اندك نام امام حسين (ع) با عشق گره خورد و شاعران عشق راستين را در حادثه پر شكوه عاشورا تصوير كردند. محتشم كاشاني ، شاعر بزرگ قرن دهم هجري مرثيه سرايي درباره امام حسين (ع) را به اوج خود رسانيد، تا آن جا كه اشعارش زيب تكيه و مساجد شده است . محتشم در بخشي از تركيب بند مشهور خود رابطه عشق و امام حسين را به آغاز خلقت پيوند مي زند:



بر خوان غم چو عالميان را صلا زدند

اول صلا به سلسله ي انبيا زدند



نوبت به اوليا چون رسيد آسمان تپيد

ز آن ضربتي كه بر سر شير خدا زدند



پس آتشي ز اخگر الماس ريزه ها

افروختند و در حسن مجتبي زدند



و آنگه سرادقي كه فلك نبودكندن

از مدينه و در كربلا زدند...



در اشعار اين دوره ، واژه هايي چون : بزم الست ، سلطان عشق ، قالو بلي ، و... بسيار به چشم مي خورد، اما نگاهي كاملاً عارفانه و عاشقانه به حادثه كربلا را بايد در اشعار «عمان ساماني » جست و جو كرد.