بازگشت

محتشم سرآمد عاشورا سرايان


«مولانا كمال الدين محتشم كاشاني » از جمله بازارياني بود كه به شاعري روي آورد او در بازار كاشان به بزازي مشغول بود.

محتشم از كساني بود كه به سفارش شاه طهماسب صفوي به اشعار ديني روي آورد. در ادب فارسي كم نيستند شاعران عارفي كه لطف خداوندي شامل آنان گشته از گرداب مدح و ستايش به تعالي عرفان رسيده اند «سنايي غزنوي » شاعر و عارف قرن ششم كه چهل سال از عمرش به بطالت گذشت و سرانجام به عرفان روي آورد و از شاعران عارف معروف گشت . او اولين شاعري است كه عرفان در شعر او جلوه گري مي كند. «ناصر خسرو قبادياني » كه به قول خودش با ديدن خوابي از خواب چهل ساله بيدار مي شود و عطار نيشابوري يكباره وابستگي هاي دنيا را رها مي كند. «محتشم » نيزيكي از شاعراني است كه لطف خداوندي شامل او گشت او كه ابتدا شاعري قصيده پرداز و مديحه سرا بود با سرودن تركيب بند معروف عاشورايي خويش خورشيد درخشان آسمان مرثيه سرايي گرديد تا جايي كه شاعران صاحب ذوقي چون «صباحي بيدگلي »، «وصال شيرازي » و «ميرزا محمود فدايي مازندراني » كه طولاني ترين تركيب بند عاشورايي ادب فارسي را در بيش از چهار هزار بيت سروده است از سبك او پيروي كرده اند.

او در مرثيه سرايي بهترين قالب را برگزيد و با سرودن دوازده بند معروف عاشورايي والاترين مرثيه سراي شعر پارسي گشت كه هر چه دارد. همه از دولت اقبال حسين (ع)دارد و بس .

«محتشم » در اين شعر واقعه كربلا را به قيامتي مانند كرده است كه بدون آنكه اصرافيل در صور بدمد قيامتي به پا مي شود او چون بر احاديث اسلامي احاطه كامل دارد حالتهاي پديدار شدن قيامت را شرح مي دهد «آفتاب از مشرق طلوع مي كند و در تمام عالم شور قيامت پديد مي آيد و زلزله بزرگي در زمين رخ مي دهد».



باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است

باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است



گويا طلوع مي كند از مغرب آفتاب

كاشوب در تمامي ذرات عالم است



گر خوانمش قيامت دنيا عجيب نيست

اين رستخيز عام كه نامش محرم است



و در قسمتي ديگر:



عرش آنزمان بلرزه درآمد كه چرخ پير

افتاد در گمان كه قيامت شد آشكار



وانگه زكوفه خيل الم رو به شام كرد

نوعي كه عقل گفت قيامت قيام كرد



او شاعري است كه هر واژه را در جاي مناسب خويش بكار برده است كمتر شاعري مانند او اينگونه از واژه ها در نهايت سلاست و صلابت استفاده مي كند و از آن بهره مند مي گردد.

بر خوان غم چون آدميان را صلا زدنداول صلا به سلسله انبيا زدند اصلي ترين معني واژه «صلا زدن » دعوت كردن براي غذا است ، لذا، او در ابتدا خوان را گسترده سپس آدميان را صلا زده است :

در بيتي ديگر:



زان تشنگان هنوز به عيوق مي رسد

فرياد العطش ز بيابان كربلا



در اين بيت واژه «عيوق » را آورده است . عيوق ستاره اي است سرخ و آتشين كه در سمت راست دورترين قسمت آسمان است با تشنگي و سوزندگي ارتباط خاصي دارد راهنماي تشنگان در بيابانهاست ، لذا فرياد العطش كودكان به عيوق مي رسد.

و يا:



بهر خسي كه بار درخت شقاوت است

در باغ دين چه با گل و شمشاد كرده اي



واژه «خس » را بالاترين بار معنايي به كاربرده است .

در بيت :



اي زاده زياد نكرده است هيچگاه

نمرود اين علم كه تو شداد كرده اي



واژه «زاده » در كنار «زياد» و «نمرود» و «شداد» در نهايت سلاست در اوج معنا به كار برده است .

از جهت تصوير اگر چه اغلب شاعران تصوير سازي را فقط به خاطر زيبايي در شعر آورده اند محتشم كوشش كرده است تصوير را وسيله اي براي القاء حالتها و نمايش جوانب گوناگون قرار دهد لحظه لحظه اين حماسه را احساس كرده است . گويي او در متن واقعه بوده و آنچه تصور مي كند نه تنها با چشم ديده است بلكه ضربه هاي سلاح ها و سوز و گداز تشنگي را چشيده است و اين همان هم دردي با مظلومان دشت كربلاست :



اين كشته فتاده به هامون حسين توست

اين صيد دست و پازده در خون حسين توست



اين ماهي فتاده به درياي خون كه هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسين توست



و يا:



هر چند بر تن شهدا چشم كار كرد

بر زخمهاي ضربه تير و سنان فتاد



يكي از ويژگي هاي بارز «محتشم » هوشياري عجيب او در شناخت نقش هاي مختلف واژه هاست او جاي آريه ها را مي داند هيچگاه به طرف افراط و تفريط نمي رود همه را در حد اعتدال به كار مي بندد تشبيه ها و استعارهاي بيت هاي زير بيان گر اين مطلب است :



كاش آن زمان سرادق گردون نگون شدي

اين خيمه بلند ستون بي ستون شدي



و:



اين نخل تر كز آتش جانسوز تشنگي

دود از زمين رسانده به گردون دون شدي



واژه «نخل » را به تنهايي به كار نبرده است بلكه صفت «تر» را در كنار آن قرار داده تا با تشنگي مناسبت داشته باشد.

و «خشك لب » در كنار فرات قرار گرفته شده است :



اين خشك لب فتاده دور از لب فرات

كز خون او زمين شده جيحون حسين توست



پرنده خيال او تا مرز حيرت پرواز مي كند او مي تواند از رهگذر تصويرهاي استعاره و تشبيه بگذارد و به نهايت صور خيال برسد.

در تركيب بند «محتشم » وسيع ترين صور خيال اغراق شاعرانه است . اغراق در شعر او ويژگيهايي دارد كه از نظر برتري با اشعار شاعران قابل قياس نيست اغراقهاي او شامل رمز و رازهايي است كه جلوه گر حقيقت هاست «فردوسي » در بيت :

شود كوه آهن چو درياي آب اگر بشنود نام افراسياب به غير از شكوه و عظمت افراسياب هدفي ديگر ندارد اما محتشم از اغراق نه تنها براي بيان عظمت فاجعه كربلا بلكه هدفي فراتر از آن دارد:

باز اين چه رستخيز عظيم است در زمين بي نفخ صور خواسته تا عرش اعظم است اگر «فردوسي » در محسوسات قدم مي گذارد و مي گويد:



چو فردا برآيد بلند آفتاب

من و گرز و ميدان و افراسياب



چنانش بكوبم به گرز گران

كه فولاد كوبند آهنگران



او از اين مرحله پا فراتر مي نهد و در نامحدود كرانه جاي مي گيرد او در اغراقها نيز آنچه فقه شيعي به او آموخته مدد مي جويد «قيامت ، بارگاه قدس ، ملك ...»



در بارگاه قدس كه جاي ملال نيست

سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است



و يا:



شد وحشتي كه شور قيامت ز ياد رفت

چون چشم اهل بيت بر آن كشتگان فتاد



و يا:



چون خون زحلق تشنه او بر زمين رسيد

جوشيد از زمين و به عرش برين رسيد



و يا:



آن خيمه اي كه گيسوي حورش طناب بود

شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار



«محتشم » در اين تركيب بند به غير از مرثيه و ندبه هدف ديگري دارد او بيان كننده حقيقت ها و واقعيت هاست يكي از اهداف يزيديان و خاندان بني اميه گمنام نگه داشتن اين نهضت بود تا جايي كه كاروان اُسرا را خارجي لقب دادند، «محتشم » در اين مرثيه بيان گر آن است كه امام حسين كيست و چه مقامي دارد؟ لذا فرياد بر مي آورد:



آن سر كه بود كه بر سرودش نبي مدام

اكنون بيا بر سر اين نيزه ها ببين



آن تن كه بود كه پرورشش در كنار

تو غلطان به خون به معركه كربلا ببين



كه بيان گر: «حسين مني و انا من حسين » است

بي اختيار نعره هذا حسين اوسرزد چنان كه آتش از او در جهان زدند و نا گاه خواننده خود را در شام و كوفه خطبه كوبنده زينب را به ياد مي آورد كه :

خورشيد و آسمان و زمين نور مشرقين پرورده كنار رسول خدا حسين او در بيت ديگر مقام و عزت امام حسين (ع) را چنين بيان مي كند:



وانگه سرادقي كه ملك محرمش نبود

كندند از مدينه و در كربلا زدند



و باز كينه اين قوم را به گذشته بر مي گرداند كه با مادرش حضرت زهرا (س ) چه كردند:



آن در كه جبرئيل امين بود خادمش

اهل ستم به پهلوي خيرالنسا زدند



اين حدث معروف «ان الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة » را «محتشم » در اين تركيب دو بار بيان كرده است :



كشتي شكست خورده طوفان كربلا

بر خاك و خون تپيده به ميدان كربلا



كاش آن زمان كه كشتي آل نبي شكست

عالم تمام غرقه درياي خون شدي



او بيان كننده آن است كه يزيد كيست و از چه خانداني است ، لذا، بهترين تعبير را كه برگفته از قرآن است انتخاب كرده :

بهر خسي كه بار درخت شقاوت است در باغ دين چه با گل و شمشاد كرده اي «درخت شقاوت » اين همان تفسير آيه «مثل كلمه خبيثه كشجره خبيثه اجتثت من فوق الارض مالها من قرار»كه تفسير نويسان نقل كرده اند منظور از شجره خبيثه كه به قول محتشم ، همان درخت شقاوت مي باشد بني اميه است .

هنگامي كه دختر امام حسين (ع) با سر بريده پدر رو به رو شد اولين سخنش اين بود كه اي پدر! چادر از سر ما برداشته و عمه ام زينب را كتك زدند حضرت زينب (س ) درخطبه معروفش به يزيد فرمود: «شما كنيزكان خود را پنهان نگاه داشته ايد و خاندان پيامبر را به هر سو مي بريد و چشمها آنها را مي نگرند» محتشم از اين سوگ با دلي پر دردمي گويد:



جمعي كه پاس محملشان داشت جبرئيل

گشتند بي عماري و محمل شتر سوار



و سپس او با مهارتي تمام قيامتي را كه در ابتداري اين تركيب نبد پديد آورده بود نابود مي سازد زيرا حادثه عظيم تري رخ مي دهد:

شد وحشتي كه شور قيامت زياد رفت چون چشم اهل بيت بر آن كشتگان فتاد او به خاطر اوج اين فاجعه جمله معروف حضرت زينب «انت اخي » را بيان مي كند:



اين كشته فتاده به هامون حسين توست

اين صيد دست و پا زده در خون حسين توست



ايـن خشـك لـب فتاده دور از لب فرات

كز خون او زمين شده جيحون حسين توست



ايـن ماهي فتاده به درياي خون كه هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسين توست



و سرانجام :



خاموش محتشم كه دل سنگ آب شد

مرغ هوا و ماهي دريا كباب شد