بازگشت

عاشورا در انديشه شاعران (قبل از صفوي )


اگر چه اغلب «قوامي رازي » شاعر شيعه مذهب را آغاز گر شعر عاشوارايي دانسته اند، اما نخستين قصيده منتقب و مرثيه را بايد در ديوان «كسايي » جستجو كرد و او را پيشگام شعر عاشورايي دانست . او نخستين سوگنامه مذهبي را درباره فاجعه كربلا درقصيده اي آورده است كه مطلع آن چنين است :

باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا آراست بوستان را نيسان به فرش ديبا «قوامي رازي » شاعر شيعه مذهب قرن ششم به تقليد از كسايي واقعه كربلا را در شعرش ترسيم كرده و فرياد حق طلبان و بيدادگري يزيديان را به گوش جهانيان رسانده است او در قصيده اي پنجاه و نه بيتي با مطلع :



روز دهم ز ماه محرم به كربلا

ظلمي صريح رفت بر اولاد مصطفي



هرگز مباد روز عاشورا در جهان كان روز بود قتل شهيدان كربلا اين واقعه را توصيف كرده است در اين مرثيه ، گويي شاعر خويش را در اين واقعه قرار داده و آنچه مي نگرد توصيف مي كند. در يك طرف يزيديان بي شمار تا بن دندان مسلح هستند و چون اژدهايان مخوف تمام ميدانها را انباشته اند و در سوي ديگر حسينيان تشنه كام با عده اي اندك به خاطر افشاي حقيقت به رهبري آزاد مردي از تباررسول الله(ص) آمده اند تا جان خويش را براي دين خدا نثار كنند و مرگ با عزت را برزندگي با ذلت ترجيح داده اند.

در قرن ششم «سنايي » شاعر عارف در يك مثنوي بيست و چهار بيتي طرفداري خويش را از خاندان عصمت و طهارت اعلام مي كند.

دشمنان قصد جان او كردندتا دمار از تنش برآوردنداو بر ابن زياد و يارانش كه با شمشير آخته بر امام حسين (ع) حمله ور شدند و سر مباركش را از تنش جدا كردند لعنت مي فرستد و نداي حق طلبي را به گوش مردم مي رساند وپايه هاي حكومت ظالم را متزلزل مي سازد. او در مثنوي جان سوز ديگري حماسه كربلا راتوصيف كرده و نسيم برآمده از كربلا را از گلزار بهشت مي داند:

حبذا كربلا و آن تعظيم كز بهشت آورد به خلق نسيم نكته در خور توجه اين است كه نه تنها شاعران شيعه مذهب بلكه شاعران سني مذهب نيز در منقب سالار شهيدان سوگنامه سروده و با سرودهاي خويش نداي مظلوميت سالاركربلا را به گوش آزاد مردان جهان رسانيده اند.

«عطار نيشابوري » شاعر و عارف قرن ششم و اوايل قرن هفتم ضمن مرثيه سرايي حسين را ولي خدا دانسته اند و سيرت نيكويش را ستوده و از تشنه كامي و سر بريده اش ناليده :



كيست حق را و پيمبر را ولي

آن حسن سيرت حسين بن علي



آفتاب آسمان معرفت آن محمد صورت و حيدر صفت او همچنين امام حسين (ع) را چراغ هدايت و درياي معرفت مي داند و بر اين عقيده است كه همه عالم از نور پاكش منور شده است :



امامي كه آفتاب خافقين است

امام از ماه تا ماهي حسين است



چو خورشيد جهان را خسرو آمد

كه نه معصوم پاكش پس رو آمد



چو آن خورشيد اصل خاندان است

به مهرش نه فلك از پس دوان است



چراغ آسمان مكرمت بود

جهان علم و بحر معرفت بود



«مولوي » شاعر و عارف قرن هفتم در مثنوي ، كربلا را همچون كعبه معرفي مي كند:

مسجد اگر كربلاي من شوي كعبه حاجت رواي من شوي او در غزلي ديگر به توصيف اين مرغان عاشق كوي يار پرادخته كه با رهايي از خويش به حقيقت رسيده اند:



كجاييد اي شهيدان خدايي

بلا جويان دشت كربلايي



كجاييد اي سبك روحان عاشق

پرنده تر زمرغان هوايي



كجاييد از زجان و دل رهيده

كسي مر عقل را گويد كجايي



«سيف فرغاني » از شاعران سني و حنفي مذهب كه قصيده اي در شهادت گوهر پاك علي مرتضي سروده و خسته دلان را در غم و ماتم فرو برده است :



اي قوم بر اين عزا بگرييد

بر كشته كربلا بگرييد



«خواجوي كرماني » شاعر قرن هشتم درباره فاجعه كربلا بر اين باور است كه اگر كوه اين مصيبت را بشنود دل افگار خواهد شد و تاب نخواهد آورد:

حديث مقتل او گر به گوش كوه رسدشود زخون دل اجزاي او عقيق مذاب او در شعر ديگري امام حسين را گوشواره عرش ، جهان دار خرقه پوش ، خسرو صوفي نشان ، سلطان حيدري ، مرواريد درياي شريعت محمدي معرفي مي كند كه بالب خشكيده به شهادتش رساندند و جهاني را در سوگ نشاندند:



آن گوشوار عرش كه گردون جوهري

با دامني پر از گهرش بود مشتري



درويش ملك بخش و جهان دارخرقه پوش

خسرونشان صوفي و سلطان حيدري



در صورتش متين و در سيرتش مبين

انوار ايزدي و صفات پيمبري



در بحر شرع لولو شهوار و همچو بحر

در خويش غرقه گشته ز پاكيزه گوهري



«خواجه ناصر بخاري » شاعر قرن هشتم با حسن تعليلي بسيار زيبا شكوفايي گل سرخ در بهار را از خون امام حسين مي داند و آناني را كه بعد از شهادت آن سرور دل بر اين دنيا بسته اند كوردلاني مي داند كه اگر دنيا وفايي داشت با فرزند پيامبر (ص) چنين نمي كردند:



كوردلي كاوگزيد دارفنابر بقا

كرد سراي سرور در سر بيت حزن



كشته يكي را به زهر، غم زده و تلخ كام

خسته يكي را به تيغ تشنه لب و ممتحن



گل شكفد در بهار سرخ زخون حسين

سبزه بر آيد زخاك ، سبز زهر حسن در



قرن هشتم «سلمان ساوجي » در شعر خويش امام حسين (ع) را مظهر اسرار خدا،چشم و چراغ انبياء، آرام جان علي مرتضي و گل رخسار آل مصطفي معرفي مي كند كه مدفن مقدسش كعبه عز و علا و منزلگاه آيات رحمت الله، مهبط انوار عز و شرف و مشهد آل عباست .

بوي خوش نسيم صبحگاهي از تربت با طراوت اوست و سياهي شب از كلاله زلفش رنگ گرفته ، زوار حريمش عرشيان و افلاكيانند:



خاك و خون آغشته لب تشنگان كربلاست

آخر اي چشم بلابين ،جون جوي پايت كجاست



جز به چشم و چهره مسپر خاك اين در كان همه

نرگس و گل رخسار آل مصطفاست



اي دل بي صبر من ، آرام گير اينجا دمي

وين حريم بارگاه كعبه عزو علاست



«اوحدي » يكي از شاعران ديگر است كه در قصيده اي عزا به منقبت فرزند رسول الله پرداخته و از چشمها مي خواهد بگريند و با سيل اشك صحراي كربلا را آبياري كنند:



اين آسمان صدق و در اختر صفاست

يا روضه مقدس فرزند مصطفي است



اين داغ سينه اسدالله و فاطمه است

يا باغ ميوه دل زهرا و مرتضي است



اين ديده خوابگاه حسين علي است

اين يا منزل معاني و معموره علاست



اي چشم خاك شو كه بيابان محنت است

اي چشم آب ريز كه صحراي كربلاست



«ابن حسام » از شاعراني است كه در حال هجر به سر مي برد او در فراق خويش راز به باد صبا مي گويد و از او عاجزانه مي خواهد كه به مدينه و حجاز نزد رسول الله برود و از قبرستان بقيع بگذرد. آنگاه عازم نجف اشرف شود و پس از آن پيامش را همراه با درود به برگزيدگان خدا به كربلاي حسيني بگويد كه چشمان او به خاطر هجر در خون نشسته است .

او در اين قصيده شهيد كربلا را با جهاني برابر مي كند كه از ستم شاميان در غمش اشكها روان است .



اي باد صبحدم خبر يار من بيار

داني چه خوش خبر يار من بيار



تلخ است كام من سخني از لبش بگو

تنگ است عيش من خبري زان دهن بيار



او در قصيده ديگري آن حضرت را سرو باغ لافتا، گلبن باغ مرتضي ، نوبهار حسن ، قبله دعاي مستمندان معرفي مي كند كه گرد و غبار مركب زائرش دواي ديده نابيناست :



قنديل آفتاب كز او عرش راضياست

تاب شعاع روضه مظلوم كربلاست



انوار لامعات مصابيح مرقدش

چون پرتو لوامع مشكلات كبرياست