بازگشت

ارزش معنوي شعر عاشورايي


«آيت الله شيخ محمد حسن نجفي »، مؤلف دائرة المعارف فقه شيعه «كتاب جواهركلام »، با وجود آن كه براي تأليف اين اثر گران سنگ يك ربع قرن زحمت كشيده و مرارت ها و سختي هاي فراواني را تحمل نموده است ، تمنا داشته كه «اي كاش قصيده هائيه اُزري شيخ محمد كاظم اديب شيعه » در نامه عمل من بود و كتاب جواهر من در نامه عمل اُرزي .

مرحوم خياباني در وقايع الايام ، ص 494 مي گويد:

«عالم جليل سيد نبيلي از فضلاي عرب براي اين احقر نقل كرد كه شاعري از معاصرين ازري از راه جسد چنانچه دأب بعضي از قاصرين معاصرين است ، بروي تعييب مي كرد و پيوسته در مجامع مردم از غايت جهل بروي نقص وارد مي نمود كه قصايد و ابيات ازري چندان اهميتي و تعريفي ندارد كه اين قدر بين الناس معروف شده . شبي حضرت صديقه طاهره «عليها السلام » را در واقعه اي ديد كه او را خطاب عتاب نمود فرمود: مالك ولولدي الكاظم لو لم يقل الّا شعراً و احداً لكفاه و هو هذا؛ چه كاري داري با پسرم كاظم ؟ اگر نمي گفت مگر يك شعر را، در حق او كافي بود و آن اين است :



قَد غيّر الطّعن منهم كُل َّ جارِحَة ٍ

اِلّا المكارم في امن ٍ من الغير



يعني اگر چه طعن نيزه و زخم دشمن محلي از اعضاء و جوارح جوانان بني هاشم را سلامت نگذاشت و جاي درستي نماند، اما مكارم اخلاق و محاسن اوصاف ايشان را ابداً تصرف نتوانست داد و آنها همچنان مصون و محفوظ ماند.

«سيد بحر العلوم ، او را بر عالمان جليل ، به هنگامي كه بر او وارد مي شد، مقدم مي داشت . «ازري » را به همان چشم مي نگريست كه امام صادق (ع) هشام بن حكم را مي نگريست . چون ازري با مخالفان به خوبي مناظره مي كرد (هم چنان كه هشام بن حكم در مناظره با مخالفين شهرت دارد) و شعر او در مرتبه اي بلند جاي داشت .»

«موقعي كه مولانا محتشم كاشاني در مرثيه برادرش عبدالغني كه در سفر مكه فوت نموده نوحه گري مي كرد، شبي در عالم رؤيا امير المؤمنين (ع) را ديد. حضرت به او مي فرمايد: چرا در مصيبت برادرت مرثيه مي گويي و براي فرزندم حسين (ع) مرثيه نمي گويي ؟ عرض كرد: يا علي ! مصيبت حضرت حسين (ع) خارج از حدود حصر بوده و من نمي دانم كه از كدام مصائب او شروع كنم . آن وقت حضرت علي (ع) مي فرمايد بگو:«باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است » محتشم از خواب بيدار شده و بقيه را مي گويد تا مي رسد به اين شعر:

«هست از ملال گر چه بري ذات ذوالجلال » و در مصرع بعد باز متحيّر بوده كه چه بگويد كه شايسته مقام حضرت ربوبي باشد، ولي باز به مدد او رسيده و در خواب حضرت ولي عصر «عج الله تعالي فرجه الشريف » را مي بيند و به او مي فرمايد بگو: كو در دل است و هيچ دلي بي ملال نيست ، پس بيدار شده و آن بند را به پايان مي رساند.»

و داستان محمد حسين شهريار كه شهره هر شهر و ديار است ، و هر كه طالب است به بخش پاياني وصيت نامه مرحوم آيت الله العظمي نجفي مرعشي مراجعه فرمايد.بيش از اين در مقدمه نمانيم و خلاصه آنچه گفته شد، اين است : «قبول خاطر و لطف سخن خداداد است »

الحمدلله رب العالمين

بابائي آملي