بازگشت

وصال شيرازي


وصال بهترين مرثيه سراي اهل بيت : به شمار مي رود، فردي شاعر، دانشمند،عارف متقي و هنرمند مي باشد.

مراثي وصال بالغ بر دو هزار بيت است كه بيشتر به صورت تركيب بند و مثنوي سروده شده و به طور قطع يكي از شاهكارهاي ادبي فارسي در اين زمينه است . وصال بيشتر مراثي خود را درباره خاندان عصمت و طهارت در آخر عمر و در حالي كه از ديده نابينا بود، سروده و سوز سخن وي در بيان مصائب اهل بيت پيغمبر موضوعي است كه هرخواننده اي با مطالعه مختصر مراثي وي به خوبي در مي يابد:



اين جامه سياه فلك در عزاي كيست

وين جيب چاك گشته صبح از براي كيست



اين آه شعله ور كه زدلها رود به چرخ

زاندوه دل گداز و غم جانگداز كيست



خوني اگر نه دامن دلها گرفته است

اين لخت دل بدامن ما خونبهاي كيست



صاحب عزا كسي است كه دلهاست جاي او

دلها جز آنكه مونس دلهاست جاي كيست



آري خداست در دل و صاحب عزا خداست ز آن

هر دلي به تعزيه شاه كربلاست



عقيده پاك و ارادت مخصوص به خاندان نبوت ، گفتار وي را به حد كمال رسانده و شعرش در اثر عنايت غيبي آن خاندان مكرّم برتري خاصي يافته است . وي روزي درخواب حضرت فاطمه (س) را ديد، به وي سلام كرد و در پاسخ سلام خود عنايتي نديد،دوباره سلام كرد باز جوابي نيافت ، آشفته حال عرض كرد مگر خدمات وصال ، پذيرفته آن آستان نيست كه بذل عنايتي نمي شود.

حضرت فاطمه زهرا (س) در جواب فرمودند با اين سعادتي كه خداوند به تو عنايت فرموده ، دريغ است كه تنها حسين (ع) را فرزند من داني . وصال سراسيمه و پريشان حال از خواب برخاست و مرثيه معروف حضرت امام حسن مجتبي (ع) را با سوز و گداز تمام سرود:



از خواب جست تشنه لب آن بسط مستطاب

بر كوزه برد لب كه بر آتش فشاند آب



آبــي كـه داشت سوده الماس دركشيد

چون جعده جعده رفت هماندم به پيچ و تاب



در شب ديگر كه وقار به نوشتن آن اشعار با حضور پدر سرگرم بود، خوابش در ربود،پس از بيداري با كمال شادماني پدر را به زيارت امام در خواب مژده داد و از قول آن حضرت بيان داشت كه مرثيه پذيرفته شد، ولي در بند سوم امام علي (ع) در اين شعر تصرفي فرمود كه چنين است :



خون خوردن و عداوت خلق و جفاي دهر

يعني امامتش به برادر حواله كرد



گفتار وصال معلوم نيست و از آن زمان تاكنون اين شعر به همان تصرف امام علي (ع) خوانده مي شود.

به هر حال بدون هيچ شك اگر از مرحوم وصال جز اين مراثي چيزي بجا مانده بود، باز وي در شمار شاعران بزرگ بود، چه سخن وي در بيان مصائب اهل بيت در اوج است و تاكنون كمتر كلامي باين سوز و گداز و در عين حال متين و منسجم به وسيله شاعري برشته نظم درآمده است :



نوبهار است جهان زار چمن خوار چراست

عيد شد سينه پرانده و دل افكار چراست



ناله دل عوض مرغ خوش آواز زچيست

اشك خونين بدل ابر گهربار چراست



روز شادي است نه اندوه بهار است نه دي

اثر اندوه و غم بر درو ديوار چراست



نه آن گلباد دادم كز گلستان و چمن جويم

نه آن گوهر زمن شد كز بدخشان و يمن جويم



نه آن گلزار شد افسرده ، نه آن باغ پژمرده

كه مانندش زشمشاد و گل و سرو و سمن جويم



ولي آن گلبن خندان كه عدوان داد بربادش

در اين گلشن كه خواهد جست مانندش كه من جويم