بازگشت

خطبه 2


زينب فرمود:

يا مُحمّداه صَلّي عليك َ ملائِكة ُالسَّماءِ، هذا حُسَين ٌ بِالَعَراءِ، مُرَمَّل ُ بِالدِّماءِ، مُقَطَّع ُالاَعضاءِ وَبَناتُك َ سَبايا وَ ذُرَيّتُك َ قتلي ، تُسفي عليهم الصّبا فَاَبْكَت ْ كُل َّ صَديق ً عَدّو؛

«اي رسول خدا، اي آن كه ملائكه زمين و آسمان بر تو درود مي فرستد، اين حسين توست كه اعضاي او را پاره پاره كردند، سر او را از قفا بريدند.»

اين حسين توست كه جسد او در صحرا افتاده ، در حالي كه بادها بر او ميوزند و خاك بر او مي نشانند. پس هر دشمن و دوستي را گرياند.



زينب آن بانوي ستم ديده

كه چنين داغ را كنون ديده



رو به سوي مدينه چون بنمود

با غم ودرد خود دو لب بگشود



گفت با جدّ خود رسول خدا

نظري كن به سوي كرب وبلا



يا محمد، حسين تو اين جاست

پيكرش بي سرش دگر تنهاست



سر او از قفا جدا گردند

تو نداني به ما چه ها كردند



جسم او پاره پاره گرديده

همه را ديدگان ما ديده



جسدش در محيط سوزان است

چشم عالم ز درد گريان است