بازگشت

اسيران از زنان غير بني هاشم




چون كه (حسيّنه )است خدمتكار

در سفر هست ياور بيمار



همسرمهربان (عبداللّه )

با اسيران كربلا، همراه



مادر (قارب بن عبداللّه )

چون (فكيهه )ست بانوي آگاه



كه كنيز رباب مي باشد

دلش از غم كباب مي باشد



نيز (بحّريه ) دختر مسعود

كه به همراه همسر خود بود



(مسلم عوسجه ) كه داشت كنيز

بود وقت شهادت ِ او، نيز



از غم عوسجه به درد افتاد

و نمود از شهادتش فرياد



او ملقب بُوَد به (ام خلف )

گام در ره نهاد او به هدف



ديد چون مرگ همسر خود را

سوخت با درد خويشتن ، اما:



در چنين راه جان نثاري كرد

بعد، فرزند خويش را آورد



گفت فرزند خوب من ، برخيز

حال با دشمن حسين ، ستيز



كه خَلَف رفت ، جانب ميدان

اذن خود خواست از سوي ايشان



كه حسين علي چو روي نمود

به خلف نيز اين چنين فرمود



بهر مادر يگانه فرزندي

پسر خوب و پاك ودلبندي



دانم اين را كه كشته مي گردي

بهتر آن است حال ، برگردي



كه خلف گفت : از براي نبرد

مادر، آماده جهادم كرد



چون خلف پا نهاد در ميدان

نيز بعد از شهادت ايشان



سر او را ز تن جدا كردند

جانب مادرش رها كردند



مادر آن را زجان و دل بوسيد

بعد از آن همچو گل او را بوييد



گفت اي روشني ِ ديده من

اي گرانمايه نور ديده من



خوشدل از اين شدم كه در اين راه

با حسين علي شدي همراه



(فضه خادمه ) بُوَد در راه

با اسيران كربلا، همراه



همه زن ها دگر به حالت زار

بر شترهاي بي جهاز، سوار



به اسارت چو راه مي پويند

كربلا را وداع مي گويند



رأس ياران چراغ راه بُوَد

زين مصيبت خدا گواه بُوَد



كه چه بگذشت بر همه زن ها

بعد از آن داستان عاشورا



مي رود كاروان ز كرب وبلا

جانب كوفه با مصيبت ها



نيز از كوفه مي روند به شام

در كنار يزيد خون آشام



چون مدينه ست آخرين منزل

هست ديدار دوستان ، مشكل