هر پنج!
هر چند زده آه درون خيمه به گردون
وز سوز عطش جام دلت گشته پر از خون
ليك آب همه عالم امكان به تو مرهون
جيحون و فرات و ارس و دجله و كارون
هستند عطشناك لب جوي تو هر پنج!
اي كون و مكان بر كرم و لطف تو محتاج
آن را كه نهاده به سر از مكرمتت، تاج
از جور عدو گشت به تير ستم، آماج
مشگ و علم و جان و دل و ديده، به تاراج
رفت از سر شوق رخ نيكوي تو، هر پنج!