بازگشت

عطر عترت






سحر چون پيك غم از در درآيد

شرار از سينه، آه از دل برآيد



مرا از ديدگان يك كاروان اشك

به شوق پاي بوس رهبر آيد



جدا زين كاروان اشك و حسرت

دراي كارواني ديگر آيد



گمانم كاروان اهل بيت است

ك سوي كعبه ي دل با سر آيد



گلاب از ديده افشان همچو جابر

كه عطر عترت پيغمبر آيد






به رسم ديده بوسي با عزيزان

به حسرت از مدينه مادر آيد



پس از يك اربعين هجران و دوري

به ديدار برادر، خواهر آيد



همان خواهر، كه كس نشناسد او را

به باغ لاله هاي پرپر آيد



همان خواهر، كه با سحر بيانش

به هر جا آفريده محشر، آيد



همان خواهر، كه غوغا كرده در شام

همان آئينه ي پيغمبر آيد



همان ويرانگر بنيان تزوير

همان رسواگر زور وزر آيد



همان خواهر، ولي گيسوپريشان

سيه جامه، بنفشه پيكر آيد



نواي واي واي از قلب زهرا

صداي هاي هاي حيدر آيد



ازين ديدار طاقتسوز، ما را

همه خون دل از چشم تر آيد



ميان جبهه با ياد شهيدان

نوائي خوش ز يك همسنگر آيد



سرودش، حسب حال آن كبوتر

كه خونين بال و بشكسته پر آيد






سرودش را بيا با هم بخوانيم

به اميدي كه شام غم سرآيد:



(شميم جانفزاي كوي بابم)

(مرا اندر مشام جان برآيد) [1] .



(گمانم كربلا شد عمه! نزديك)

(كه بوي مشك ناب و عنبر آيد)



(به گوشم عمه! از گهواره ي گور)

(درين صحرا، صداي اصغر آيد)



(مهار ناقه را يك دم نگه دار!)

(به استقبال ليلا، اكبر آيد!)




پاورقي

[1] چهار بيت آخرين اين اثر، از مرحوم جودي خراساني است.