بازگشت

سقا مي سوخت!






از عطش تا جگر زاده ي زهرا مي سوخت

حرمش لاله صفت تشنه به صحرا مي سوخت



آب، مهريه ي زهرا و در آن دشت بلا

از چه رو گلشن او بر لب دريا مي سوخت؟!



همچو مجنون كه شكيبا نبود در غم عشق

در فراق رخ اكبر، دل ليلا مي سوخت



اصغر آن غنچه ي نشكفته ي گلزار رباب

بر سر دست نوازشگر بابا مي سوخت



حرم آل علي سوخت چنان زآتش كين

كه ز هر شعله ي آن گنبد خضرا مي سوخت



از غم تشنگي و سوز جگرهاي كباب

سينه ي علقمه چون سينه ي سقا مي سوخت



زاده ي ساقي كوثر ز عطش بر لب آب

بعد هفناد و دو تن، يكه و تنها مي سوخت



در كنار بدن بيسر پروانه ي عشق

زينب غمزده چون شمع، سراپا مي سوخت



كربلا دشت بلا بود و، چنان وادي طور

خيمه ها چون شجر سينه ي سينا مي سوخت



چشم خونبار قلم از دل (رودي) مي گفت:

كاش از آتش اين واقعه، دنيا مي سوخت