بازگشت

ظلم و ستم اندازه يي دارد!






فلك! با عترت آل علي لختي مدارا كن

مدارا كن به آل الله و، شرم از روي زهرا كن



ره شامست در پيش و، هزاران محنت اندر پي

به اهل بيت رحمي اي فلك در كوه و صحرا كن






شب تاريك و مركب ناقه ي عريان، به آرامي

بران اشتر، نگويم مهد زرينشان مهيا كن!



شب ار طفلي ز پشت ناقه بر روي زمين افتد

به آرامي بگيرش دست و، بيورن خارش از پا كن



فلك! آن شب كه خرگاه ولايت را زدي آتش

دو كودك زان ميان گم شد، بگرد اي چرخ پيدا كن!



شود مهر و مهت گم اي فلك! از مشرق و مغرب

بجوي اين ماهرويان و، دل زينب تسلا كن



به صحرا ام كلثومست و زينب، هر دو در گردش

تو هم با اين دو بانو جستجو در خار و خارا كن



اگر پيدا نگشتند اين دو طفل بي پدر امشب

مهياي عقوبت خويش را از بهر فردا كن



گمانم زير خاري هر دو جان دادند با خواري

به زير خار، گلهاي نبوت را تماشا كن



اگر چه هر نفس، دور تو ظلم تازه يي دارد

بس ست اي آسمان! ظلم و ستم اندازه يي دارد!