بازگشت

نگاهي نو به حماسه كهن در كربلا


به دشت (نينوا)

ناي حقيقت، از (نوا) افتاد

ولي...

مرغ شباهنگ حقيقت، از نواي ناله (حق حق) نمي افتد.

عـاشـورا، زنده است

چرا كه:

حـسـيـن زنده است.

و حـسـيـن حيات جاودان دارد

چرا كه:

شهيد است، و شهيد، هرگز نمي ميرد

و شهدا، زندگان هميشه جاويدند:

(احياءٌ عِندَ رِبّهم)

عـاشـورا، زنده است.

چرا كه: اسلام زنده است.

و عـاشـورا، تجسّم زنده اي از اسلام، و تجسّمي از اسلام زنده است.

هـر مكتب، به (محتواي فكري و معنوي) و به (نمونه هاي عيني وتربيت شده ها) زنده است.

و عـاشـورا،

اين هر دو را، در اوج و در غنا، داراست.

عـمـيـق تـريـن مفاهيم مكتبي و متعالي ترين رهنمودهاي دين و نابترينرگـه هاي حقيقت و اخلاص را، در كربلا، عـاشـورا و نهضت حـسـيـني مي توان ديد.

و نيز... حماسه سازترين انسانها را،

و خودساخته ترين مسلمانها را،

و وارسته ترين مجاهدان را،

و مردان (سلاح) و (صلاح)، را

و صـاحـبـان (اشك) و (شمشير) را، گريه و غريو را، عرفان ونبرد را...

كربلا، دانشگاه والاترين معارف الهي است

كـه در آن، (چـگونه مردن) را مي آموزند، پس از آنكه، (چگونه زيستن) را آموخته اند.

دانشجويان اين مكتب، (شهادت) را لمس مي كنند.

و... آن را رسيدن به (لقاء الله) مي دانند، و... معراج!

و شاگردان اين كلاس، همه شاهدند و شهيد،

همه بزرگند، اكبرند

همه صاحب فضل اند، همه وارسته و آزادند،

همه (حرّ)ند، همه (حبيب)اند،

همه (مسلم)اند، همه (سعيد)اند،

همه، مدال افتخارآميز شهادت، به گردن آويخته اند،

- زينت انسان -

كه آموزگارشان حـسـيـن، فرموده است:

(مـرگ در راه خـدا، بـراي مؤ من زيبنده تر و زيباتر از گردن بندبر گردن نوعروس است)

نسبت به حيات و موت، نظر خاصّي دارند، پوينده راه حـسـيـن اند، كه فرموده است:

(اگـر دنـيـا و زنـدگـي ناپايدار آن ارزشي داشته باشد، سرايجـاودانـه خـدا، كـه پاداش مي دهد، برتر و گرامي تر است. اگرپـيكرها براي مرگ، ايجاد شده اند، پس چه بهتر كه انسان در راهخـدا بـا شـمـشـيـر، كشته شود و اگر روزيها، معيّن شده است، پسحرص و طمع چرا؟...)

اين، فلسفه حيات از ديدگاه امام است.

و بينش او، نسبت به مرگ و زندگي،

نسبت به فنا و بقا،

نسبت به (ماندن) و (رفتن).

عـاشـورا، يك تاريخ است، و قهرمان آن، حـسـيـن.

قهرمان نه... بلكه معلّم و مربّي.

حـسـيـن، مي داند كه تاريخ، اين صحنه را با تمام جزئياتش، باتـمـام بـار مـعـنـوي اش، با تمام غناي فرهنگي و حماسي اش، باتـمـام سـازنـدگـي انـسـانـي اش، ثـبـت خـواهد كرد و سخنانش بهيادگار خواهد ماند و خطبه هايش، دستمايه تلاش و جهادِ روندگاناين راه خواهد گشت و (مكتب عـاشـورا) به آموزشگاه بزرگ زندگي و الهـام آزادگـي و حـق بـاوري نـبـرد بـا سـتـمتبديل خواهد شد.

از ايـن رو، تـا آنـجـا كه در توان دارد، مايه مي گذارد، از جان، ازخـون، از فـرزنـد، از كـودك شيرخواره، از جوان برومند، از ياران 90 سـاله، از اسـارت خـانواده، و از هر چه در توان دارد، مايه مي گذارد، و به عـاشـورا، معني و محتوا مي دهد.

و به همه صحنه ها و مصيبت ها و ضربه ها راضي است.

حـتـي در قـتـلگـاه، در واپـسـيـن دم، شـعـار رضـا و تـسليم و آواي عبوديّت سر مي دهد و سرود تسليم بر لب دارد كه:

(الهي رضيً بقضائك و تسليما لا مرك... لامعبود سواك)

و...

در اين نبرد، سلاحش، تمام دار و ندارش

در اين ستيز، توانش، تمام بود و نبودش...