بازگشت

زبانت را در دهان من بگذار!


يكي از جلوه هاي سوزناك عطش در كربلا، همدردي و بازگويي مصيبت تشنگي براي يكديگر بود. اين منظره آنگاه سوزناك تر شد كه پدر و پسر براي يكديگر از تشنگي گفتند و جگرهاي سوخته را بر قلب پر محبت يكديگر نشان دادند.

حضرت علي اكبر پس از جنگ شديدي به خيمه ها بازگشت و عرضه داشت: «پدرجان، تشنگي مرا مي كشد و سنگيني اسلحه مرا سخت ناراحت كرده است». امام حسين عليه السلام بعنوان درد دل به پسرش فرمود: زبانت را در دهان من بگذار.

حضرت علي اكبر كه به خوبي از تشنگيِ پدر آگاه بود، با اين كار تسكيني براي دل پدر شد و از عمق جان بر تشنگي او سوخت. در آن لحظات حساس، اين كار براي امام حسين عليه السلام زلال محبتي بود كه از پسر بر عمق جانش مي رسيد.

گويي انگشتر نيز تسكيني بر زبان خشك است كه امام حسين عليه السلام در روز عاشورا اين كار را چند بار تكرار كرد. در اينجا


هم انگشتر خود را در دهان حضرت علي اكبر گذاشت تا كمي بِمَكَد و تشنگيش كمتر شود.

در لحظه آخر امام حسين عليه السلام فرزندش را دلداري داد، و به او وعده آب كوثر داد و فرمود: برو كه اميدوارم به دست جدت پيامبر سيراب شوي و بعد از آن تشنه نگردي.

حضرت علي اكبر نيز با همان لب تشنه به ميدان رفت و بعد از كشتن عده اي روي زمين افتاد و وعده امام حسين عليه السلام نيز به زودي وفا شد. پسر كه خواست بار ديگر دل پدر را آرام كند از ميان خاك و خون فرياد زد: «پدرجان، جدم پيامبر به من جرعه اي آب داد كه بعد از آن تشنه نخواهم شد». بعد فرمود: جدم مي فرمايد: «حسينم، عجله كن كه جرعه اي براي تو نگه داشته ايم».