بازگشت

حمله نيمه شب... براي آب


دشمن امام حسين عليه السلام تصميم داشت تا آنجا كه مي تواند تشنگي را به حد اعلي برساند. آنحضرت و اصحابش نيز بر اين عزم بودند كه تسليم نشوند، و از هر راه ممكن براي آوردن آب اقدام كنند.

اينك عطش بر امام و اهل و عيالش فشار آورده بود. حضرت


برادرش را صدا زد و فرمود: عباسم، برو و براي اين كودكان تشنه آب بياور.

براي اين كار نيمه شب را انتخاب كردند. حضرت عباس به همراه پنجاه سواره و بيست مشك به طرف فرات رفتند. در تاريكيِ شب به فرات رسيدند، در حالي كه هزاران سرباز از آن محافظت مي كردند.

عمرو بن حجاج، فرمانده محاصره كنندگان فرات فرياد زد: شما كيستيد؟ هلال بن نافع جواب داد: من پسر عموي توام، آمده ام كمي از اين آب بنوشم.

عمرو بن حجاج گفت: اي هلال، فقط تو اجازه داري آب بنوشي. هلال در پاسخ گفت: واي بر تو، به من مي گوئي آب بنوشم، در حالي كه حسين و يارانش از شدت تشنگي در حال مرگند.

عمرو بن حجاج گفت: راست مي گوئي، ولي ما نمي توانيم خلاف فرمان عمر سعد عمل كنيم.

ناگهان هلال خطاب به اصحاب فرياد زد: «حمله كنيد و مشكها را پر از آب كنيد». سي نفر از ياران حسين عليه السلام جنگ مي كردند، و بقيه مشكها را از آب پر مي نمودند.

جنگ شبانه بود و شجاعت اصحاب امام حسين عليه السلام باعث شد كسي از اصحاب كشته نشود و آبها به خيمه برسد.